نمونه سوالات پیام نور
به فایل سون خوش آمدید

جهت استفاده بهتر از گوگل کروم استفاده نمایید.

منو كاربري
تبلیغات

سیلویکا

Image result for ‫سیویلیکا‬‎

نرم افزار آموزشی شهاب

فایل های بیشتر
آمار
تعداد دانلود فايل : 2 دانلود
امتیاز فایل : -2 امتیاز
بازدید : 417 مرتبه
گزارشات سايت

فايل هاي رايگان:
    1,657 فايل
فایل های غیر رایگان :
    5,442 فايل
فایل های ويژه:
    204 فايل
مجموع كاربران ويژه :
    0 كاربر
مجموع کاربران عادي :
    6,263 كاربر
adsads
تصحيح نسخه خطي «شرح قصيده الأشباه مفجّع بصري» و ترجمه اصل قصيده
تصحيح نسخه خطي «شرح قصيده الأشباه مفجّع بصري» و ترجمه اصل قصيده
تاریخ ارسال : 11 /01 /1393
دسته بندي: پابان نامه - پروژه - مقاله - تحقیق
حجم فایل : 750.69 كيلوبايت
فرمت فايل هاي فشرده : word
تعداد صفحات : 25 صفحه
امتیاز : -2




قیمت : 2,500 تومان



توضیح :

چكيده

    اين رساله در راستاي امر خطير احياي متون، به تصحيح و بررسي نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» مفجّع بصري (ف327هـ)، اديب، شاعر، كاتب، نحوي و لغوي برجسته عصر عَبَّاسي، از شاعران متعهد شيعه قرن چهارم هجري پرداخته، تا خوانندگان گرامي، با وي و فرهنگ و ادب و شعر و جايگاه شاعر و شرايط زمانه او آشنا گردند. مفجّع بصري در شعر خويش به موضوع اهل بيت (ع) اهتمام ورزيده، و در مظلوميت آنان، غم و اندوه بسيار داشته، كه به همين خاطر به اين لقب، شناخته شده است.

از ولادت و دوران نوجواني شاعر، اطلاع بسياري در دست نيست، كه شايد بتوان دلايل سياسي و مذهبي را علت اصلي اين امر دانست.

شخصيت و عقيده مفجّع در هيچ يك از كتب تاريخي و تراجم، به بدي ذكر نشده و تماماً او و جايگاهش را ستوده اند.

همچنين مفجّع حايز جايگاه علمي و ادبي رفيعي در عصر خود بوده، و در غرائب لغات، و نحو، و قرآن و حديث، و روايت، و تاريخ اسلامي، و شناخت كشورها و اماكن جغرافيايي، به درجه استادي نايل آمد، و شاگردان بسياري از محضر او بهره مند شدند؛ چنانكه او را قائم مقام ابن دريد بصري در تأليف و تدريس معرفي كرده اند. اين امر را مي توان از اسامي آثار او كه بالغ بر 15 اثر مي باشد فهميد، اما جاي بسي تاسف است كه از ميان تمامي اين تاليفات ارزشمند، فقط رساله «شرح قصيده الاشباه» و بخشي از كتاب «الترجمان في معاني الشعر»، و قطعه هايي از ديوان او، برجاي مانده است.

در مصادر و منابع مختلف، به استادان و شاگردان مفجّع، اشاره چنداني نشده است، كه بايد اسامي آنان را از لابلاي كتابهاي مرتبط، استخراج نمود.

دربارة تاريخ وفات شاعر، اختلاف نظر وجود دارد، اما از ميان سالهاي ذكر شده، سال 327 هجري صحيحتر مي باشد، چرا كه ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران»، روايتي را از ابن عبدالمجيد بن بشران ذكر كرده، كه دقيقاً تاريخ فوت شاعر را نشان مي دهد.

ديوان مفجّع بصري مانند ساير شعراي هم دورانش، دربردارنده اكثر فنون شعري مهم، مثل وصف و غزل و رثاء و مدح و هجاء مي باشد؛ هر چند كه وي در برخي فنون، مانند هجاء، غزل و مدح، و خصوصاً مدح اهل بيت (ع) سرآمدتر مي باشد. شعر مفجّع، نيكو و ارزشمند، و حجم بسياري از آن در مورد ائمه اطهار (ع) است، كه از بارزترين و مهمترين نمونه هاي آن «قصيده الاشباه» شاعر مي باشد. مفجّع به صراحت تمام، مذهب اماميه خود را در اين قصيده اعلان مي كند، چرا كه واژه «امامت» در ابيات متعددي از آن آمده، و به آن تصريح گرديده است. در اين قصيده، به موضوع ولايت علي (ع) و فضايل حضرت پرداخته شده، و همچنين مي توان تسلط شاعر به قرآن و حديث و روايت و لغت عرب و تاريخ اسلامي را بخوبي در قصيده مشاهده كرد.

درباره نسخه خطي كه در اين رساله، به تصحيح و شرح و بررسي آن پرداخته شده، بايد بگوييم كه تنها نسخه موجود، به تصوير شمارة (1290) با عنوان «شرح قصيده الاشباه»، با مضمون مناقب اميرالمومنين علي (ع) و بصورت منظوم، به خط احمد بن نجفعلي اميني تبريزي پدر علامه اميني (ره)، و در شمار نسخه هاي عكسي كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي موجود مي باشد. متن نسخه، شرحي است بر قصيدة الاشباه، كه توسط خود مفجّع، انجام شده است. در اين قصيدة يائيه، استناد به حديث نبوي «تشبيه يا اشباه» شده، حديثي كه حضرت علي (ع) را به انبياي اولو العزم (ع) تشبيه نموده، و ناظم در شرح قصيده، با استفاده از رواياتي كه از مشايخ خود شنيده،‌ به شرح فضايل و مناقب علي (ع) مي پردازد.

شايان ذكر است كه ابياتي جعلي، پيرامون ابوطالب (ع) و پدر ابراهيم (ع) و ادعاي كافر بودن ايشان، در اين نسخه به چشم مي خورد، كه با مذهب مفجّع منافات دارد، و با دلايل محكم و متقني قابل رد مي باشد.


مقدمه

ميراث مكتوب اسلامي، مملو از ذخاير ارزشمندي است كه بر برخي از آنها، ساليان متمادي و بلكه قرنها گرد و غبار فراموشي و غفلت نشسته است. اما خوشبختانه امروز در سراسر سرزمين اسلامي و بخصوص كشور عزيز ما، تلاشهاي سترگ و گرانسنگي در جهت احياء و تصحيح و تحقيق اين ميراث گرانبها، صورت گرفته، كه جاي بسي خرسندي است. بايد گفت كه جامعه دانشگاهي ما نيز از اين قافله علمي و حركت تحقيقي عقب نمانده و جاي اميدواري است كه اين جنبش عظيم در ميان دانشگاهيان، سير پر شتابتري به خود بگيرد، و استادان گرامي و دانشجويان عزيز همت والايي در جهت اين امر خطير و احياء و تصحيح متون كهن از خود نشان دهند.

اين رساله نيز در اين راستا، به احياء و تصحيح و بررسي نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» مفجّع بصري شاعر اهل بيت، و از شاعران اماميه قرن چهارم هجري، مي پردازد. در اين رساله سعي شده است تا اين شخصيت ادبي برجسته متعلق به سده چهارم هجري و ميراث كهن وي كه ميراث غني ادبي و علمي و مذهبي سرشار از التزام به ائمه اطهار (ع) است به محافل ادبي و پژوهشي معرفي گردد، تا خوانندگان با وي و فرهنگ و ادب و شعر و جايگاه شاعر و شرايط زمانه او آشنا گردند.

در خصوص صاحب اين نسخه خطي نيز بايد بگوييم كه با كمي تفحص و غور در مصادر ادبي و تاريخي و كتب شرح حال و طبقات، به منظور جمع آوري مطالبي پيرامون شاعر، دريافتيم كه آنچه از يك اديب و شاعر و اهل حديث و زبان شناس سرآمد و برجسته اي مانند مفجّع بر جاي مانده، در قياس با ساير شاعران و اديبان معاصر وي مانند بحتري، ابن معتز، جاحظ، ابن قتيبه و ديگران، بسيار ناچيز مي باشد. علت اين امر نيز تا حدودي روشن و واضح مي نمايد، چرا كه وي مانند اكثر شاعران و اديبان هم عصرش، با دربار سلاطين عَبَّاسي ارتباط چنداني نداشته است. او در شعر خويش به موضوع اهل بيت (ع) اهتمام ورزيده، و لذا عدم حمايت درباريان و نيز اغراض سياسي دست به دست هم داده اند تا نام او با گذر زمان كمرنگ گردد. به همين جهت سعي شده است در حد امكان، پژوهشي جامع و مفصل پيرامون اخبار و اشعار اين اديب و شاعر توانمند از منابع قديم و جديد صورت گيرد، تا آنچنانكه شايسته است، مفجّع بصري، نام و جايگاهش را در ميان ديگر شعراي ممتاز اين دوره‌ بدست آورد.

رساله به سه فصل تقسيم شده است: فصل اول، شرح حالي است نسبتا مفصل بر زندگي مفجّع بصري و جايگاه علمي و ادبي اين شاعر بزرگ شيعه. فصل دوم به بررسي ديوان شاعر پرداخته و مضامين و موضوعات اشعار آن را مورد تفحص و كنكاش قرار مي دهد. در فصل سوم و پاياني كه پيكره اصلي رساله را تشكيل مي دهد، نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» تصحيح، و ابيات آن ترجمه، و مضامين مطرح شده در نسخه، با كمك منابع دست اول ادبي، لغوي، تاريخي، تفسيري، حديثي، شرح حال، و كلامي، كه يك به يك توسط پژوهشگر رؤيت شده، شرح و بررسي گرديده است.

در تصحيح اين نسخه خطي، بر اسلوبهاي زير تكيه گرديده است:

1- اساس كار، بر تنها تصوير موجود از نسخه اصلي، كه در كتابخانه آيت الله مرعشي قم، به شماره (1290) موجود مي باشد، قرار گرفته است.

2- در شواهد شعري بيان شده در نسخه، تحقيق بعمل آمده، و صورت صحيح شواهد و منابع آن، ذكر گرديده است.

3- آيات كريمه و احاديث شريفه و اخبار تاريخي، از نسخه خطي استخراج، و شرح و بررسي لازم در مورد آن انجام شده است.

4- در تصحيح نسخه حاضر، قوانين علمي تصحيح نسخ خطي، لحاظ گرديده، و در تصحيح خطاها و بررسي صحت برخي اسامي أعلام و سلسله راويان، به كتابهاي معتبر مربوطه مراجعه شده است.

5- آيات و احاديث و شواهد شعري و برخي واژگان دشوار نسخه، حركت گذاري شده است.

نگارنده در تحقيق و بررسي مطالعات خود پيرامون موضوع پايان نامه، از روش كتابخانه اي استفاده نموده و در برخي اوقات از سايتهاي اينترنتي و لوح هاي فشرده مرتبط با موضوع، بهره گيري كرده است. متاسفانه كتابها و مقَالَات چشمگيري درباره شاعر نگاشته نشده است، جز كتاب «شاعر العقيده المفجّع البصري» نوشته دكتر عبدالرسول الغفّار كه دار الزهراء بيروت در سال 1985 ميلادي به چاپ رسانده است. نويسنده در اين كتاب با استفاده از منابع مهم تاريخي و ادبي به جمع آوري اشعار و آثار مفجّع اقدام نموده و مختصري به شرح احوال شاعر نيز پرداخته است.

در خاتمه اميدوارم كه اين بضاعت مزجات با تمام كاستيها و لغزشهايش، مورد توجه استادان محترم و دانشجويان عزيز قرار گيرد. و ما توفيقي إلا بالله، عليه أتوكّل و إليه أنيب.

سيد مرتضي حسيني

                          تابستان 1388

 


 

فصل اول

 

زندگاني مفجّع بصري

و بررسي شرح حال او


 

 

 

 

1-1 نام و لقب و كنيه

ابوعبدالله محمَّد بن احمد بن عبدالله، اديب و شاعر و كاتب و نحوي و زبان شناس شيعي برجسته بصره، ملقب به «مفجّع» مي باشد (ياقوت حموي، 1993، 5/2336-2344؛ ابن نديم، بي تا، 91؛نجاشي، بي تا، 374؛شيخ طوسي، 1417، 228 و 229 و 329؛ابن شهر آشوب، 1961، 179؛ قفطي، 1986، 3/312 و 313؛ ابن داود حلي، 1972، 162؛علامه حلي، 1417، 265؛ذهبي، 1987، 23/647؛صفدي، 2000، 1/116 و 117؛صفدي، 1987، 18؛سيوطي، 1979، 1/31)([1])

برخي منابع، دليل اين لقب را، سرودن اشعار در مورد اهل بيت (ع) و زاري شاعر بر مصايب و مظلوميت ائمه اطهار (ع) مي دانند (نجاشي، بي تا، 374؛ابن داود حلي، 1972، 162؛علامه اميني، 1977، 3/361؛شوقي ضيف، 2001، 397) و به عقيده برخي منابع ديگر، سرودن بيت زير سبب شد به مفجّع ملقب گردد (ياقوت حموي، 1993، 5/2337؛ قفطي، 1986، 3/312؛شوقي ضيف، 2001، 397؛ عاني، 1982، 217؛ كيلاني، 1996، 135):

إنْ كانَ قِيلَ لِيَ المفجّع نُبْزَاً

 

فَلَعَمْري أَنَا المفجّع هَمَّا([2])

 

 (نجاشي، بي تا، 374؛ابن داود حلي، 1972، 162؛ عبدالقادر بغدادي، 1983، 11/269؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛علامه اميني، 1977، 3/361؛ عاني، 1982، 218)

قفطي در خصوص لقب شاعر چنين گويد: «او شعر بسياري درباره اهل بيت (ع) دارد، كه در آن اسامي ايشان را ذكر مي كند و بر شهادتشان زاري و ندبه سر مي دهد، و از اين روست كه مفجّع ناميده شده است»([3])(قفطي، 1986، 3/312)

اما ابن عساكر در كتاب «تاريخ دمشق»، علت سرودن شعر درباره اهل بيت (ع) توسط مفجّع و الگو برداري وي از «كميت بن زيد اسدي» را اينگونه بيان مي كند: «ابوالحسن نجار گويد: از ابوعبدالله مفجّع شنيدم كه مي گفت: علت سرايش شعر توسط من درباره اهل بيت (ع) اين است كه در جزئي از شعر كميت نگريستم، پس از آن در همان شبي كه قدري از شعر وي را خواندم، در خواب امير مومنان علي (ع) را ديدم، پس عرض كردم: دوست دارم كه درباره اهل بيت (ع) شعر بسرايم. فرمود: تو را به كميت راهنمايي مي كنم، پس دنباله روي او باش، چرا كه او امام و پيشواي شاعران ما اهل بيت (ع) مي باشد و پرچم ايشان روز قيامت در دستان اوست تا آنان را به سوي ما هدايت كند»([4])(ابن عساكر، 1997، 50/246 و 247)

ابن نديم در فن سوم از مقَالَه دوم كتاب خود «الفهرست»، شرح حال مفجّع بصري را در طبقه علماي نحوي و لغويي ذكر مي كند كه به هر دو مكتب بصره و كوفه در قواعد نحوي و زباني گرايش دارند (ابن نديم، بي تا، 91) كارل بروكلمان نيز مفجّع را در گروه عالمان بغداد قرار مي دهد و به مدرسه و مكتب او اشاره مي كند (بروكلمان، بي تا، 2/236)

كنيه اصلي وي «ابو عبدالله» مي باشد؛ اما برخي مصادر مثل «جذوة المقتبس» حُميدي و «تاريخ الادب العربي- العصر العَبَّاسي» شوقي ضيف، كنيه وي را «ابو عبيدالله» ذكر كرده اند: «ابواحمد عسكري نحوي از ابو عبيدالله مفجّع، شعري براي ما خواند»([5])(حُميدي، 1966، 304؛ ابن عساكر، 1996، 38/321؛ شوقي ضيف، 2001، 396)

مفجّع در اكثر منابع به اين لقب خوانده مي شود، اما در «كشف الظنون» حاجي خليفه، با تصحيف، لقب او «العَجيج»([6])آمده است (حاجي خليفه، بي تا، 1/104 و 2/1131) لقب شاعر «ابن المفجّع» نيز ذكر شده است (زبيدي، 1980، 19/544)

با توجه به اختلاف ذكر القاب در منابع، و اجماع اكثر كتابها بر لقب «المفجّع»، مي توانيم در اين باره به كم دقتي و تصحيف برخي مولفان و يا اشتباهات چاپي حكم كنيم.

در مورد نام پدر شاعر نيز اختلافاتي در منابع ديده مي شود. برخي نام پدر او را «عبدالله» ذكر كرده اند؛ مثلاً ابن نديم در «فهرست» خود و ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران» گويند: «محمَّد بن عبدالله المفجّع» (ياقوت حموي، 1993، 5/2340؛ ابن نديم، بي تا، 91؛زبيري، 2003، 2/1924)؛ ذهبي نيز در كتاب «تاريخ الإسلام» مي گويد: «هو محمَّد بن عبدالله البصري النحوي» (ذهبي، 1987، 23/647 ش575)؛ اما صفدي، قول ديگري را درباره نام پدر او نقل مي كند: «هو محمَّد بن محمَّد» (صفدي، 2000، 1/116؛سزكين، 1991، 2/509) و در كتاب «تصحيح التصحيف» صفدي، نام پدر او «عبيدالله» ذكر شده است (صفدي، 1987، 18؛ كيلاني، 1996، 135)

نام جدّ وي در اكثر منابع، «عبدالله» ذكر شده است، به استثناي چند منبع، كه نام جدّ مفجّع را «عبيدالله» آورده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ زركلي، 2002، 5/308؛ جبوري، 2003، 118؛ زبيري، 2003، 2/1924)

ياقوت حموي خاطر نشان مي كند كه سلسله نسب مفجّع را با استناد به خط طبري معروف به «مِضْرابُ اللَّبَن»([7])بصري يافته است: «محمَّد بن احمد بن عبيدالله كاتب، معروف به مفجّع، همنشين ثعلب، همچنين به خط طبري معروف به مضراب اللبن از اهالي بصره، نسب مفجّع را يافتم»([8])(ياقوت حموي، 1993، 5/2336)

در كتاب بروكلمان، نام پدر و جدّ مفجّع، اشتباهاً اينگونه ذكر گرديده است: «المفجّع محمَّد بن أحمد بن أحمد بن عبيدالله الكاتب البصريّ» (بروكلمان، بي تا، 2/236) اكثر منابع - آنچنانكه قبلا ذكر شد- نام پدر وي را «احمد» و نام جد وي را «عبدالله» ثبت كرده اند، و به نظر مي رسد اين موارد اختلاف در شمار تصحيفات و اشتباهات نوشتاري قرار گيرد.


1-2 ولادت و نوجواني

تقريباً اكثر منابعي كه در مورد مفجّع بصري سخني به ميان آورده اند، به زندگي شاعر به صورت موجز و خلاصه پرداخته اند و سخني از محل تولد، و ذكري از خانواده و اصل و نسب وي، و بطور كلي زندگي پيش از مطرح شدن مفجّع در محافل و مجامع علمي و ادبي، به ميان نياورده اند. اما از آنجايي كه كتب تراجم و ساير منابع شرح حال مفجّع، او را به بصره منسوب مي كنند و وي را «مفجّع بصري» مي نامند،‌ اين احتمال قوي مي شود كه شاعر در بصره متولد شده باشد،‌ چرا كه غالباً‌، افراد را به محل تولدشان نسبت مي دهند. شايد بتوان دلايل سياسي و مذهبي را علت اصلي بيان زندگي شاعر بطور خلاصه توسط اكثر منابع، دانست (غفار، 1985، 15 و 16)


1-3 شخصيت و مذهب

شاعر در بصره، محيطي كه با محبت و تشيع علي و فرزندانش (ع) ممتاز مي گردد، متولد شده است. در قرن دوم و سوم هجري، مذهب شاعران در كنار ديگر خصوصيات، يكي از مهمترين اموري بود كه شاعري را از ديگر شاعران متمايز مي ساخت (غفار، 1985، 47)

مفجّع آنچنانكه از اشعار او بخصوص «قصيده الاشباه» وي مشخص است، شاعري است شيعي و دوازده امامي. يكي از بارزترين نشانه ها و دلايل عشق و محبت او به علي و خاندانش (ع)،‌ قصيده «الأشباه» اوست، و آنچنان كه در فصلهاي بعدي مفصلاً به آن خواهيم پرداخت، در اين شاهكار شعريش، به بيان فضايل علي (ع) مي پردازد و آن حضرت (ع) را با استناد به حديثي از پيامبر اعظم (ص) معروف به «حديث تشبيه يا اشباه»، جامع صفات و شبيه پيامبران الهي (ع) معرفي مي كند.

هيچ يك از كتب تاريخي و تراجم، از شخصيت و عقيدة وي به بدي ياد نكرده اند و تماماً او و جايگاهش را ستوده اند. مثلاً نجاشي گويد: «او بزرگيست از بزرگان زبان و ادب و حديث، و داراي مذهب صحيح و اعتقاد نيكو و شعر بسيار درباره اهل بيت (ع) مي باشد»([9])(نجاشي، بي تا، 374؛ابن داود حلي، 1972،162؛ حر عاملي، 1414، 30/458؛كلباسي، 1419، 2/255 و 336؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ زبيري، 2003، 2/1924) قفطي و ياقوت حموي نيز گويند: «او شاعريست با سروده هاي بسيار، دانشمند و اديب»([10])(ياقوت حموي، 1993، 5/2337 و 2343؛ قفطي، 1986، 3/312؛ كيلاني، 1996، 135) صفدي و ذهبي نيز اينچنين وي را وصف مي كنند: «شاعري نوآور و بزرگ، و شيعه اي دلسوخته و آتشين طبع بود»([11])(ذهبي، 1987، 23/647؛ صفدي، 2000، 1/116؛ زبيري، 2003، 2/1924) علامه اميني در كتاب خود «الغدير» گويد: «مفجّع از معدود شيعيان اماميه است كه او را به عقيده نيكو و سلامت مذهب و انديشه درست ستوده اند»([12])(علامه اميني، 1977، 3/361) همچنين سيوطي به نقل از ياقوت حموي گويد: «او از نحويان بزرگ، و شاعري نوآور و شيعي بود»([13])(ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ سيوطي، 1979، 1/31)

مفجّع به صراحت تمام، مذهب اماميه خود را در «قصيده الأشباه» اعلان مي كند، چرا كه واژه «امامت» در ابيات متعددي از قصيده او آمده، و به آن تصريح شده است؛ مانند اين ابيات:

 

بيت 45

و كَذاكَ الإِمامُ بالنَّهرِ أَفْنَي

 

مَنْ عَصَاهُ وَ طاوَعَ الرَّاسِبيَّا

بيت 60

فَاجْتَلَي الصَّخْرَةَ الإِمامُ فَكانَتْ
   

 

كُـرَةَ الصَّولَجانِ تُدْحَي دَحِيَّا

بيت 104

و كَمَا قامَ بالأَمَانةِ ذُو الكِفْـ
   

 

لِ وَجَدْنا إمامَنَا الهَاشِمِيَّا

بيت 110

خِيْرَةٌ بِنتُ خِيْرَةٍ رَضِيَ اللّـ

 

ــهُ لَهَا الخَيْرَ و الإِمامَ رَضِيَّا

بيت 114

قَتَلَ السَّيِّدَ الإِمامَ قَسيمَ الـ

 

ــنّارِ خَتْلاً كَيْمَا يَنالُ بَغِيَّا

بيت 151

وَدَّ خَيْراً لِقَومِهِ و أَبَي الرَّحـ
   

 

ـمَانُ إلّا إمامَنَا الطَالِبِيَّا

 

 

مفجّع همچنين در اين قصيده، به موضوع وصايت و جانشيني و ولايت علي (ع) تأكيد مي كند و چنانكه خواهد آمد، يكي از دلايل قتل او، همين صراحت در بازگويي عقايد مذهبيش مي باشد.
1-4 جايگاه علمي - ادبي

همين اندازه در شناخت جايگاه علمي و ادبي مفجّع بصري كافي است كه بگوييم وي شاعر و اديب و عالم و كاتب زمان خود در بصره بوده است. ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران» دربارة او مي گويد: «او شاعر و اديب بصره بود، در مسجد جامع بصره مي نشست و از كلام او كتابت، و نزد او شعر و زبان شناسي و تاليفات خوانده مي شد»([14])(ياقوت حموي، 1993، 5/2340؛ بروكلمان، بي تا، 2/236؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ كيلاني، 1996، 136) و نيز برخي منابع گويند: «مفجّع، مصاحب و همنشين ابن دريد و [پس از فوت او] جانشين و قائم مقام وي در بصره جهت تاليف و املاء مي باشد»([15])(ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ شوقي ضيف، 2001، 396؛ كيلاني، 1996، 135) همچنين شوقي ضيف اديب و محقق معاصر عرب، مفجّع را اينگونه معرفي مي كند: «او صاحب روايت گسترده و اطلاع دقيق به علم زبان شناسي و اخبار بود»([16])(شوقي ضيف، 2001، 396)

همانگونه كه اشاره شد، مفجّع بصري از برجستگان زمان خود در علم زبان شناسي و آشنا به غرائب لغات، و علم نحو، و علم حديث و روايت آن، و آگاه از تاريخ اسلامي، و متبحر در شناخت كشورها و اماكن مختلف جغرافيايي، مي باشد.

مفجّع بخاطر ارتباط با مسجد جامع بصره و به تبع آن آشنايي با استادان فن و مباحث و مناظره هاي علمي و مذهبي، روز به روز بر دانش خود افزود، و در نتيجه در زمينه هاي قرآن و حديث و زبان شناسي و شعر و تاريخ اسلامي و ديگر علوم زمانه، به درجه استادي رسيد، و شاگردان بسياري از محضر او بهره مند شدند؛ چنانكه برخي او را قائم مقام ابن دريد بصري در تأليف و تدريس معرفي كرده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ شوقي ضيف، 2001، 396؛ كيلاني، 1996، 135) صاحب «الغدير» نيز اينگونه درجه علمي و ادبي او را خاطر نشان مي كند: «او يگانه اي از بزرگان علم و حديث، و چونان گوهر ميان گردنبند (داراي جايگاه مهم) در ميان پيشوايان زبان شناسي و ادب مي باشد»([17])(علامه اميني، 1977، 3/361)

از ديگر ويژگيهاي شاعر، مي توان به منصب رياست ديوان انشاء اشاره كرد، چرا كه مفجّع را در اكثر كتب شرح حال، با لقب «كاتب» معرفي كرده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31؛ كحاله، 1993، 3/75) و اين خود حاكي از جايگاه رفيع او در ميان معاصرانش مي باشد.

در كنار شعر و شاعري مفجّع، عامل ديگري نيز در جايگاه رفيع علمي او، نقش بسزايي را بازي مي كند، و آن تسلط شاعر بر علم حديث و روايت احاديث مي باشد. بهترين دليل بر اين ادعا «قصيده الأشباه» و شرح خود شاعر بر قصيده است، و چنانكه در صفحات بعدي نمونه هايي در اين خصوص بيان خواهد شد، بوضوح مشخص مي گردد كه چگونه مفجّع، احاديث نبوي (ص) را ذكر و اسناد و طرق آن را بر مي شمارد؛ از همين روست كه وي در زمره اهل حديث ستوده شده است: «او بزرگيست از بزرگان زبان و ادب و حديث»([18])(نجاشي، بي تا، 374؛ابن داود حلي، 1972، 162؛ حر عاملي، 1414، 30/458؛كلباسي، 1419، 2/255 و 336؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛زبيري، 2003، 2/1924) و «مفجّع يگانه اي از بزرگان علم و حديث است»([19])(علامه اميني، 1977، 3/361)
1-4-1 آشنايي با قرآن و حديث

مفجّع در ابيات بسياري از ديوانش، بويژه در قصيده الاشباه خود، از مضامين و الفاظ قرآني و احاديث نبوي (ص) بهره برده است. اسلوب وي به اين صورت مي باشد كه از اقتباسها و اشارات قرآني، يا به عنوان دليل و شاهدي بر سخنان خود بهره مي برد و يا به قصد تاكيد بر موضوعات بيان شده در اشعارش، به آيات و روايات استناد مي ورزد. به عنوان نمونه به ذكر تعدادي از ابيات در بر دارنده مضامين قرآني و حديثي مي پردازيم، و تفصيل بحث را در بخش بررسي قصيده الاشباه ذكر خواهيم كرد:

بيت4-

كَانَ في عِلمِه كآدَمَ إذْ

 

عُلِّمَ شَرحَ الأَسماءِ والمَكْنِيَّا

 

اين بيت به آيه )عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ((البقره/31) اشاره مي كند.

بيت5-

و كَنُوحٍ نَجَّی مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ

 

ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَا الجُودِيَّا

 

اين بيت به آيات كريمه )وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ((هود/44)و )فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ((المومنون/28) و نيز «حديث مشهور سفينه»، كه پس از اين ذكر مي شود، اشاره دارد.

بيت21-

صَبرُهُ إذْ يُتَلُّ للذِّبْحِ حَتَّی

 

ظَلَّ بالكَبْشِ عِندَها مَفْدِيَّا

 

اشاره به آيات شريفه )فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ... وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ((الصافات/102 و 103 و 107) دارد.

بيت31-

أَنبَأَ الوَحيُ أَنَّ دَاوُدَ قَدْ كَا

 

نَ بِكَفَّيهِ صَانِعاً هَالِكِيَّا

 

اشاره دارد به آيات )وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ((الأنبياء/80) و )وَ لَقَدْ آَتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ * أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ((سبأ/10 و 11)

 

 

بيت39-

أَجْرُهُ أَنْ يَزُفَّ إِنْ تمَّمَ المِيـ

 

ـقَاتَ إحْدَی ابْنَتَيْهِ مِنهُ هَدِيَّا

 

اشاره مي كند به آيه كريمه )قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ((القصص/27)

بيت53-

و لَهُ مِنهُ إذْ عَلَا الحَجَرَ الصَّلْـ

 

ـــدَ بِضَرْبٍ فَانبَطَ المَاءَ رَيَّا

بيت54-

فَجَری بِالعُيونِ عَشْراً‌ و ثِنْتَيـْ

 

ــنِ و أتَّـی لِكُلِّ عَيْنٍ أَتِيَّـا

 

دو بيت فوق به آيه كريمه )وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْن((البقرة/60) و همچنين آيه  )وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ((الأعراف/160) اشاره دارد، كه چنانچه بعدا ذكر خواهد شد، در منابع تفسيري و روائي اهل سنت، شان نزول اين دو آيه را درباره حضرت علي (ع) نيز ذكر كرده اند.

بيت75-

إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی

 

و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيُّ الوَصِيَّا

 

اشاره مي كند به آيه كريمه )وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ((الأعراف/142) و نيز «حديث متواتر منزلت» كه صفحات بعدي ذكر خواهد شد.

بيت107-

و رَأَی عِندَها و قَدْ دَخَلَ المِحْـ

 

ــرابَ مِن ذِي الجَلالِ رِزْقاً هَنِيَّا

 

اشاره دارد به آيه )وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ((آل عمران/37)

بيت157-

و إِذَا ارْتَاشَ و البَتُولَ و نَجْلا

 

هُ مَعَ المُصطَفَی الكِسَا الحَضْرَمِيَّا

 

اين بيت اشاره دارد به آيه مباركه تطهير )إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا((احزاب/33)

بيت158-

و بِهِمْ بَاهَلَ النَّبيُّ فَحَازُوا

 

شَرَفاً يَترُكُ الرِّقَابَ حَنِيَّا

 

اشاره دارد به آيه شريفه 61 سوره آل عمران )فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ(

و آيات متعدد ديگري كه خصوصاً در قصيده الاشباه مفجّع جلوة بيشتري دارد. در اينجا مي توان گفت كه شاعر با سرودن اين قصيده، سعي كرده به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) ارادت خاص خود را نشان دهد. اما بطور ضمني مي توان تسلط و مهارت شاعر را در بيان مضامين قرآني و حديثي و تاريخي با اسلوبي اديبانه و شاعرانه، مشاهده كرد.

مفجّع بصري همچنين در قصايدش بخصوص قصيده الاشباه، از احاديث نبوي (ص) بسيار بهره برده است. با كمي دقت مي توان پي برد كه تمامي اين احاديث ذكر شده در قصيده، به امام علي (ع) و مسايل مربوط به وصايت و خلافت و فضايل آن حضرت (ع) مرتبط مي باشد. در اينجا به چند نمونه از احاديث معتبر و مشهور نزد اهل تشيع و تسنن مانند «حديث سفينه» و «حديث منزلت» و «حديث ثقلين» و «حديث غدير» اشاره مي كنيم و تفصيل مباحث را در شرح قصيده الاشباه بيان خواهيم كرد:

بيت5-

و كَنُوحٍ نَجَّی مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ

 

ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَا الجُودِيَّا

 

اين بيت «حديث متواتر سفينه» را خاطر نشان مي كند، كه در جوامع روايى اهل سنت با تعابير و طرق مختلفى از رسول خدا (ص) نقل شده است: «مَثَل خاندان من، مَثَل كشتى نوح است، هر كه بر آن سوار شد، نجات يافت، و هر كه تخلف نمود، غرق گرديد»([20])(ابن حنبل، 1983، 2/786؛ دولابي، 1999، 1/137؛ طبراني، 1983، 3/45؛ طبراني، 1995، 4/9 و 5/354 و 6/85؛ طبراني، 1985، 1/240 و 2/84؛ ابن عدي، 1988، 6/411؛حاكم نيشابوري، بي تا، 2/343 و 3/151؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 4/306)([21])

 

بيت75-

إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی

 

و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيُّ الوَصِيَّا

 

 

اين بيت اشاره مي كند به«حديث متواتر منزلت» كه با تعابير مختلف از پيامبر (ص) روايت شده است: «پيامبر (ص) به على فرمود: آيا راضى نيستى كه منزلت تو نسبت به من، مانند منزلت هارون نسبت به موسى باشد، جز آنكه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟»([22])(اسكافي، بي تا، 219-221؛ ابن حنبل، 1983، 2/567 و 568 و 570 و 592 و 610 و 612 و 670 و 675؛ابن حنبل، بي تا، 1/170-179 و 182 و 184 و 185  و 330 و 3/32 و 338 و 6/369 و 438؛ مسلم، بي تا، 4/1870؛ ابن ماجه، بي تا، 1/43 و 45؛ترمذي، 1983، 5/302 و 304؛نسايي، بي تا، 48 و 50 و 64 و 76-85 و 116؛ دولابي، 1999، 1/431؛ بيهقي، 1906، 1/31؛ طحاوي، 1994، 5/23 و 24؛ ابن عبد ربه، 1983، 5/61 و 357 و 358؛حاكم نيشابوري، بي تا، 2/337 و 3/109 و 133؛ راغب اصفهاني، بي تا، 2/477؛ ابو نعيم اصفهاني، 1998، 138 و 146)([23])

 

 

بيت139-

إنَّ عَهدَ النَّبيِّ في ثَقَلَيْهِ

 

حُجَّةٌ كُنتَ عَن سِوَاهَا غَنِيَّا

 

 

اين بيت اشاره مي كند به «حديث متواتر ثقلين» كه پيامبر خدا (ص) فرمود: «من نزد شما دو چيز سنگين و با ارزش بجا مى ‏گذارم. اولين آن دو، كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است، پس آن را برگيريد و به آن تمسك جوييد. سپس مردم را تشويق و ترغيب به كتاب خدا كرده و فرمودند: دومين آن دو اهل بيت من هستند. (و سه بار تكرار فرمودند) خدا را در مورد اهل بيت من به ياد داشته باشيد»([24])(ابن سعد، بي تا، 2/194؛ ابن ابي شيبه، 1989، 7/186 و 418؛ ابن حنبل، بي تا، 3/14 و 17 و 4/366 و 371 و 5/181 و 189؛ ابن حنبل، 1983، 2/585 و 603 و 779 و 786؛مسلم، بي تا، 4/1873؛ بلاذري، 1974،111؛ ترمذي، 1983، 5/329؛ نسايي، 1991، 5/44 و 51 و 130؛نسايي، بي تا، 93؛ابن خزيمة، 1970، 4/62 ش2357؛ طحاوي، 1994، 9/88 و 89؛ طبراني، 1983، 3/65 و 5/154 و 166 و 169 و 182 و 186؛ حاكم نيشابوري، بي تا،3/110 و 148 و 533؛بيهقي، 1994، 2/148 و 7/30 و 10/113)([25])

 

 

 

 

 

بيت142-

قَالَ هَذَا مَولَیً لِمَنْ كُنتُ مَولَا
 

 

هُ جِهَاراً يَقُولُهَا جَهْوَرِيَّا
 

 

بيت 138 و140 تا 144 قصيده الاشباه، اشاره دارد به «حديث متواتر غدير»، كه بسيار مشهور و معروف و معتبر است و با اسناد و الفاظ مختلف روايت گرديده: «هر كس را كه من مولا و سرورم، پس علي مولاي اوست»([26])(جهت اطلاع بيشتر نك: علامه اميني، 1977، 14-178)

و احاديث بسيار ديگري كه قصيده الاشباه و شرح خود مفجّع بر اين قصيده، سرشار از آن مي باشد، و بيانگر علم او به منابع حديثي و روايي شيعه و سني در اين زمينه است.

همچنين بجز احاديث نقل شده در نسخه خطي قصيده الأشباه كه به برخي از آن اشاره شد، با تفحص در كتب مختلف به احاديث نبوي (ص) برخورد كرديم كه اسناد آن به مفجّع باز مي گردد و از او روايت شده است، مانند حديثي كه در كتاب «التدوين في أخبار قزوين» در شرح حال فقيه قاضي، نوح بن اسماعيل قزويني آمده است: «سرشت قلبها، بر دوستي كسي كه به آن احسان مي كند و نفرت كسي كه نسبت به آن بدي مي ورزد، آفريده شده است»([27])(رافعي قزويني، 1987، 4/172)

اگر چه آلباني از علماي بزرگ وهابيت، در كتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة»، اين حديث را در شمار احاديث باطل قرار مي دهد و درباره مفجّع بصري شناخته شده، مي گويد: «و براي مفجّع شرح حالي نيافتم» (آلباني، 2000، 7/336-338 ح3326)


1-4-2 روايت شعر

يكي ديگر از خصوصيات ويژه مفجّع بصري علاوه بر تسلط در كتابت، شعر، حديث و زبان شناسي، مهارت تمام در علم روايت مي باشد. او هم در علم حديث و هم در باب شعر و ادب، صاحب امتياز روايت مي باشد، كه نشان از حافظه قوي و آگاهي وافي او به اين دو علم است. اكثر روايتهاي شعري او به نقل از استادش ثعلب نحوي (ف291هـ) مي باشد.

با دقت در روايتهايي كه از طريق مفجّع به ما رسيده، در مي يابيم كه در اكثر روايات خود، به ذكر سند توجه دارد؛ اما گاهي نيز ديده مي شود كه بدون بيان سند به ذكر روايت مي پردازد. همچنين روايات شعري او، گاهي با يك داستان مفصل همراه است و گاهي بدون تفصيل به روايت شعر اقدام مي كند. (غفار، 1985، 43)

مثلاً مفجّع ابياتي را از ثعلب روايت مي كند و مي گويد: «محمَّد بن احمد كاتب [مفجّع] از احمد بن يحيي نحوي [ثعلب] روايت كرد كه گفت: ابن اعرابي از من پرسيد: چند فرزند داري؟ گفتم: يك دختر، و برايش اين ابيات را سرودم: اگر نبود اميمه، از نيستي ناله و زاري سر نمي دادم و در تاريكي هاي شب بسيار ظلماني، راه نمي پيمودم. او زندگي مرا مي خواست و من مرگ او را از روي ترس آرزو داشتم، و مرگ بهترين فرود آمده بر بهره ها و نصيب هاست»([28])(ياقوت حموي، 1993، 2/544)

همچنين سيد مرتضي در «الأمالي» خود، روايتي را با ذكر اسناد آن، بازگو مي كند: «ابوعبيدالله محمَّد بن عمران مرزباني براي ما روايت كرد كه محمَّد بن احمد كاتب [مفجّع] براي من ابياتي سرود و گفت: احمد بن يحيي بن ثعلب از قول ابن اعرابي از مضرب كه همان عقبه بن كعب بن زهير بن ابي سلمي است، سرود: «پيوسته نفع و دوستي سلمي را اميد داشتم در حاليكه او از من دور شد و موي دو طرف سرم به خاطر دوري او سپيد گشت.([29]) (سيد مرتضی، 1907، 2/110 و 111)

نيز اين روايت از سيد مرتضي كه به نقل از مرزباني آن را بازگو مي كند: «سيد مرتضي گويد: مرزباني براي ما نقل كرد و گفت: محمَّد بن احمد كاتب [مفجّع] براي ما روايت كرد و گفت: اصمعي گويد: هيچ كسي دهان را وصف نكرد مگر اينكه به اين بيت بشر بن ابي حازم احتياج يابد: «او لبهاي خود را بر روي گل بابونه اي مي گشايد گلي كه آن را بارانهاي ابر شبانگاهي جلا مي دهد...»([30]) (همان، 2/151)در روايت فوق، ابيات ديگري نيز وجود دارد كه به جهت طولاني شدن كلام، از ذكر آن خودداري كرديم.

در خصوص آگاهي و تسلط شاعر بر اشعار عربي و روايت آن، ابوعبيد بكري اندلسي در كتاب «معجم ما استعجم»، سخن از مفجّع به ميان مي آورد، كه مطالب ذكر شده در اين كتاب، هم به مهارت مفجّع در روايت اشعار شاعران دلالت مي كند، و هم اينكه شاعر بهره اي از شناخت اماكن جغرافيايي داشته، را نشان مي دهد.

مثلا در توضيح مادة (البكرات) اينچنين مي گويد:«بكرات: درختان تلخ مزه سياه واقع در «رحرحان» است كه امروالقيس در مورد آن چنين سروده است:

به بالاي سر او آمدم در ديار «بكرات»، جايي است كه مناطق «عاذمه» و سنگلاخهاي محكم و برآمده در آنجا بسيار است، و براي رسيدن به آن مناطق «غول» و «حلّيت» و «نفء» و «منعج» را طي كردم تا به منطقه عاقل رسيدم كه در آنجا تپه هايي از كلوخ بود. مفجّع طي روايتي مصرع اول از بيت دوم را اينگونه نقل مي كند: فغُولٍ فحلِّيتٍ فَبَقٍّ فَمَنعِجٍ»([31])(ابوعبيد بكري، 1983، 1/267 و 268)

همچنين بزرگان علم زبان شناسي عربي، يعني زَبيدي در «تاج العروس» و ابن منظور در «لسان العرب»، ابياتي با روايت مفجّع، و ذكر نظرات لغوي او در خصوص برخي واژگان، را نقل مي كنند كه جهت اطلاع، مي توان به اين فرهنگ لغتها مراجعه نمود. (زبيدي، 1987، 2/23 و 3/82 و 19/544 و 26/243 و 27/371 و 29/120 و 36/95؛ ابن منظور، بي تا، 1/7و56 و 6/4398 و 5/3992)

 


1-4-3 آشنايي وي با مكانهاي جغرافيايي

شايد بتوان گفت كه اطلاع مفجّع بصري از اسامي برخي اماكن، تا حدودي ناشي از سفرهايست كه به ديار اهواز و اطراف آن داشته است. (ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ شيخ طوسي، 1417، 229؛ علامه اميني، 1977، 3/361 و 362) قصيده هاي او در مدح ابوعبدالله بريدي و عبدالمجيد بن بشران كه از ساكنان آن ديار بوده اند، شاهدي است بر اين امر. براي اطلاع از دانش او در اين زمينه، مواردي را كه در «معجم ما استعجم» ابوعبيد بكري و «معجم البلدان» ياقوت حموي آمده، ذكر مي كنيم:

1- «مدخل بَخْراء مونث ابخر است، مفجّع در كتابش با نام المنقذ مي گويد: بخراء اقامتگاهي است از اقامتگاههاي بحرين، كه بين بصره و احساء واقع شده است، گفته مي شود: تبخّرتَ يعني آنگاه كه به بخراء آمدي»([32])(ابوعبيد بكري، 1983، 1/230) (جهت اطلاع بيشتر نك: دائره المعارف بزرگ اسلامی، پرويز امين، بخراء، ج11، شماره مقَالَه 4577)

2- «مدخل بُسْر، مفجّع مي گويد: شهري معروف است، و شعري از هذلي خواند: «گويا كه ايشان در ميان راه تا رسيدن به اطراف بُسر ابرهايي رعد آسا و تگرگ گونه بودند»([33])(همان، 1/249)

3- «مدخل بَقَّه... و مفجّع مي گويد: روستايي بين انبار و هيت است، و همين جاست كه جذيمه ابرش يارانش را جمع كرد تا درباره زبّاء با آنها مشورت كند، پس قصير بن سعد لخمي به او توصيه كرد كه نبايد به بقّه بيايي، پس او نافرماني كرد و رفت، و هنگامي كه امر زباء را زشت شمارد، گفت: قصير نظر تو چيست؟ گفت: نظرم را در بقه گذاشتم، پس اين سخن ضرب المثل شد. همچنين عرب مي گويد: در بقه كار را محكم و تمام كن»([34])(همان، 1/264 و 265)

4- «مدخل بَلَد: مفرد واژه بلاد و معرفه غير منصرف است: مكاني بين موصل و نصيبين مي باشد، اين مطلب را مفجّع گفته است»([35])(همان، 1/273)

5- «مدخل تَاويل: مكاني در مناطق هوازن، اين مطلب را مفجّع ذكر كرده و بيتي از ابو وجره سعدي آورده است: بلنديها و تپه هاي منطقه تاويل به اندازه اي فراوان است كه تا مرغزارهاي حبل كشيده شده و در آن زمينهاي وسيعي است»([36])(همان، 1/300)

6- «مدخل جَوف: مكاني در يمن است، معرفه اي است كه الف و لام نمي گيرد... و راجز مي گويد: كه مفجّع آن را اينگونه سروده است: أَخلَقَ الدَّهرَ بجَوفٍ طَلَلا يعني: روزگار ويرانه هاي جوف را از بين برد»([37])(همان، 2/404 و 405)

7- «مدخل حَنبَل: مفجّع مي گويد: مكاني بين بصره و لينه است، و بيتي از فرزدق مي خواند:

«صبح كردم در حاليكه ملقي و حنبل را پشت سر گذاشتم و نيمه شب پشت سر گذاشته نشد و سپيدي صبح پديدار نگشت تا اينكه ستارگان را بدنبال خود كشاند»([38])(همان، 2/471)

8- «مدخل خِلاط: اسم سرزميني است، مفجّع در اين باره مي گويد: زمانيكه مي گويي: ما خالطتُه يعني با او به شهر خلاط نرفتي»([39])(همان، 2/507)

9- «مدخل دَجُوج: سرزمين ماسه اي در غطفان، در مقابل حره، ابن مقبل مي گويد:

گويا آن بلنديها و تپه ها از ناحيه دجوج، بسيار بهم پيوسته و در هم تنيده شده است بطوريكه ابرهاي باران زاي شبانه را بخاطر اين كوهها دور مي كند. مفجّع مي گويد: قعيده كيسه بافته شده اي است كه به صورت زنبيل بافته مي شود»([40]) (همان، 2/544)

10- «مدخل دَرّ: مفجّع گويد: ضاجع واديي است در نجد متعلق به حرّه درّ، و درّ مكاني است كه درخت سلم [گياه آكاسيا كه كاربرد دبّاغي دارد] در آن فراوان و پايين تر از حرّه بني سليم مي باشد»([41])(همان، 2/549)

11- «مدخل سَكْران: موضعي است در جزيره، و مفجّع مي گويد: آن نام واديي است، و مفجّع از قول اخطل اينگونه سرود: تپه ها و بلنديهاي منطقه سكران خشك و بي آب و علفند و هيچ چيز در آن وجود ندارد و مردم آنجا از نعمتي جز درختان تلخ و پنبه بهره نمي برند»([42])(همان، 3/743 و 744)

12- «مدخل شِباك: جمع واژه شبكه است، و مكاني است در بصره، و مفجّع گفته است: زمانيكه از محله نحيت واقع در بصره عبور كني به مكان شباك كه ميان احواض و انقاء الطوي واقع شده است مي رسي»([43])(همان، 3/777 و 778)

13- «مدخل ضَجيع: مفجّع مي گويد: مكاني كه در ديار هذيل واقع شده است، و از قول ابن ربع هذلي اينگونه سرود: اگر من و همسر و خانواده ام شبانه به منطقه ضجيع برويم و حال آنكه در مقابلمان كوههاي سرات و مناطق طهور و عواهن قرار دارد.... مفجّع اينچنين آورده و روايت كرده است. اما روايت معروف اين است: فإنْ يُمْسِ أَهْلي بالرَّجِيع»([44])(همان، 3/857)

14- «مدخل طُمَيَّه: نام مكاني است... و اين نام در شعر ابي دواد، طَمِيّة روايت شده است... و مفجّع آن را ظمية روايت مي كند و مي گويد: اگر بگويي:  و الله ما أظميته يعني مقصودت اين است كه به خدا سوگند تاكنون همراه او به ظميّه نرفته ام، و او بيت ابي دواد را با ظاء نقل كرده است»([45])(همان، 3/894 و 895)

15- «مدخل ظَبْي: جمع آن ظباء است و يعقوب مي گويد: چاهي است از آن بنو سليم. و در كتاب العين، ظبي نام منطقه اي در تهامه است. و مفجّع مي گويد: دو ظبي داريم: يك ظبي كه نام شنزار معروفي است و ظبي ديگر كه واديي شناخته شده است»([46])(همان، 3/901 و 902)

16- «مدخل غَرِيَّه: نام مكاني است كه مردمش آنجا را به يكي از روزهاي خود نسبت داده اند... و مفجّع مي گويد: غَرِيّ مكاني در كوفه است. و گفته شده است كه قبر علي بن ابي طالب در همين غريّ باشد»([47])(عبدالقادر بغدادي، 1983، 11/269؛ همان، 3/996)

17- «مدخل كُرّ: نام منطقه اي است در مرزهاي متعلق به سرزمين تركها. و مفجّع گويد: كرّ دريايي است واقع در ارمنستان و يا امكان دارد زمين همواري باشد كه آب در آن جمع مي گردد»([48])(همان، 4/1124)

18- «واژه صِين: مفجّع در كتابش المنقذ كه بر روال و سبك الملاحن ابن دريد تاليف شده است، اينطور مي گويد: صين به كسر صاد نام دو موضع صين بالا و صين پايين است، و در پايين واسط شهرك مشهوري است كه به آن صينيه گويند و همچنين به آن صينيه الحوانيت نيز گفته شده است، و اسم منسوب به آن را صيني گويند»([49])(ياقوت حموي، 1977، 3/440)

از نمونه هايي كه بيان شد، بخوبي مي توان به اعتبار و جايگاه علمي و آگاهي لغوي و جغرافيايي مفجّع پي برد، چرا كه همانطور كه گفته شد، مفجّع اديب و عالم و راوي و لغوي و شاعر برجسته عصر عَبَّاسي دوم مي باشد و در ميان هم عصرانش سرآمد دوران خود بوده است.


1-4-4 آگاهي او از لغت عربي

مفجّع بصري يكي از دانشمندان سرآمد عصر خود در حيطه زبان شناسي و آشنايي به واژگان غريب مي باشد، و مي توان با جستجو در فرهنگ لغتهاي عربي و مشاهده نظرات مفجّع در آنها به اين مطلب، پي برد. او همچنين قائم مقام ابن دريد بوده، و اين در حالي است كه ابن دريد اسم درخشاني در ميدان ميراث لغوي عربي مي باشد، و كتابهاي ارزشمندي چون «الاشتقاق» و «جمهره اللغة» و «الملاحن» را تاليف كرده، كه باعث شهرت و بلندي مقام او گرديده است. (نبهان، 2004، 2)

در شمار تاليفات مفجّع، به اسامي آثاري بر مي خوريم كه تسلط او را به اين دانش، بوضوح نمايان مي سازد؛ كتابهايي مثل «الترجمان في معاني الشعر» كه برخي آن را بي نظير مي دانند: «كتابي درباره معاني شعر، مانند كتاب الترجمان مفجّع، تاليف نشده است»([50])(نجاشي، بي تا، 374؛شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛ علامه اميني، 1977، 3/363) و همچنين كتاب «المنقذ في الإيمان» كه در وصف آن چنين گفته اند: «اين كتاب به الملاحن ابن دريد معاصر وي، شباهت دارد، جز اينكه از كتاب ابن دريد بزرگتر و نيكوتر و متقن تر مي باشد»([51])(ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ ياقوت حموي، 1977، 3/440؛صفدي، 2000، 1/117؛سيوطي، 1979، 1/31؛بروكلمان، بي تا، 2/237)

مرزوقي در «شرح ديوان حماسه» به نقل از «حد الغزل» كتاب «الترجمان» مفجّع، مطالبي را پيرامون ابياتي از صمّه بن عبدالله قشيري ذكر، و سخن مفجّع را درباره تفسير آن بيان مي كند:«صمه بن عبدالله قشيري سروده است:

حَنَنْتَ إلَى رَيَّا وَ نَفْسُكَ بَاعَدَتْ
 

 

مَزَارَكَ مِنْ رَيَّا وَ شَعْباكُما مَعَا
 

فَمَا حَسَنٌ أنْ تأتِيَ الأمرَ طَائعاً
 

 

و تَجزَعَ أنْ دَاعِي الصَّبابَةِ أسْمعا...
 

 

اين ابيات را ابوعبدالله مفجّع در فصل غزل كتاب ترجمان خود ذكر كرده، و ما اين دو بيت را از آن كتاب در باب صبابه مي آوريم: دو بيت نخست اين اشعار اينگونه سروده شده است: (حَنَنْتَ إلَى رَيَّا وَ نَفْسُكَ بَاعَدَتْ) و (فَمَا حَسَنٌ أنْ تأتِيَ الأمرَ طَائعاً) مفجّع در شرح و توضيح آن گفته است: جنگ و نزاع ميان تو و مردم زمانت سبب مي شود تا به آن ديار نروي و نزديك آنجا نشوي. شاعر بدنبال آن و در تاييد سخن خود بيتي را از قول عنتره مي آورد:

عُلِّقْتُها عَرَضاً و أقتُلُ قَوْمَها

 

زَعْماً لَعَمرُ أبيكَ لَيْسَ بِمَزْعَمِ

 

 

و آنگاه به ابيات ديگر از باب الحنين اشاره كرده و آنها را مورد بحث قرار مي دهد: (وَأذْكُرُ أيَّامَ الْحِمَى) و (و لَيْسَتْ عَشيَّاتُ الْحِمَى برَوَاجِعٍ) و (بَكَتْ عَيْنيَ الْيُمنَى) شاعر در شرح ابيات فوق مي گويد: اين اشعار اشاره به چيزي دارند كه در مجاورت و همسايگي دوستان سراينده اشعار قرار دارند و آنگاه به طرف جنوب منطقه «حمی» كوچ كرده و ناگاه ابري در آسمان آنجا ظاهر مي شود. واژه «العين» ابري است كه از سمت قبله مي آيد و از ابري كه در سمت چپ قبله وجود دارد ظاهر مي شود و گفته مي شود كه ابري ترسناك است و به همين جهت مردم آنجا با آمدن اين ابر وحشت زده شدند. چه آنكه وقتي اين دو ابر باران زا به يكديگر برخورد مي كنند به خاطر جدا شدن از يكديگر مي هراسند. بنابر اين مفهوم سخن شاعر كه گفته «بَكَتْ عَيْنيَ الْيُسْرَى» كنايه است از ابري باران زا كه بارش تند و زيادي دارد و مايه وحشت عموم است و ترس از آن سبب مشكلات و موانع عديده مي شود. آنگاه ابر ديگري كه در آسمان ظاهر مي شود و اين بار از  سمت راست قبله مي آيد و در اين لحظه ساكنين آنجا اظهار نااميدي و ناخرسندي كرده و يقين به ترك و جدايي از يكديگر مي كنند و بنابر اين مفهوم سخن شاعر كه گفت: «أسْبَلَتا مَعاً» حكايت از چنين ماجرايي دارد. و سپس شاعر با اين جمله: «خَلِّ عَيْنَيْكَ تَدْمَعا» اعتراف به جدايي آن دو ابر (چپ و راست قبله) دارد. جرير چنين سروده است:

إنَّ السَّوارِيَ و الغَوَادِيَ غَادَرَتْ
 

 

للِّريحِ مُنخَرَقَاً بِهَا و مَجَالا
 

 

اين سخنان خلاصه اي از شرح شاعر مفجّع بصري بود كه در كتابش الترجمان آمده و ما آن را بدون كم و زياد كردن مطلبي نقل كرديم»(مرزوقي، 1991، 2/1219)

ابوعبيد بكري در ذيل مادة «دجوج» نظر مفجّع را به نقل از كتاب «المنقذ» وي در خصوص معناي واژه «قعائد» در بيت شاعري اينگونه بيان مي كند: «مدخل دجوج: سرزمين ماسه اي در غطفان، در مقابل حره، ابن مقبل مي گويد: گويا آن بلنديها و تپه ها از ناحيه دجوج، بسيار بهم پيوسته و در هم تنيده شده است بطوريكه ابرهاي باران زاي شبانه را بخاطر اين كوهها دور مي كند. مفجّع مي گويد: قعيده وسيله بافته شده اي است كه به صورت زنبيل بافته مي شود» (ابوعبيد بكري، 1983، 2/544)

سيوطي نيز در «شرح شواهد مغني اللبيب» مطالبي را از كتاب «المنقذ في الايمان» مفجّع نقل مي كند (علامه اميني، 1977، 3/362)؛ مثلاً در باب (أنْ) مفتوحه خفيفه، شاهد 39 مي گويد:

«و يوماً تُوافِينا بوجهٍ مُقسَّمٍ
 

 

كأَنْ ظَبيةُ تَعطُو إلى وارِقِ السَّلَمْ
 

 

اين بيت به وسيله باعث بن صريم يشكري به نقل از نحاس سروده شده، و بدنبال آن توسط مصنف [كتاب مغني اللبيب] به عنوان شاهدي [براي أن مفتوحه خفيفه] آورده شده است. و گفته شده كه اين بيت متعلق به ارقم بن علباء يشكري است كه در آن همسرش را ذكر و او را ستايش مي كند، آنچنانكه در كتاب المنقذ ابوعبدالله مفجّع آمده، و بيت بعد آن چنين مي باشد:

و يوماً تريدُ مالَنا معَ مالِها

 

فأنْ لمْ نُنِلها لمْ تُنِمْنا و لم تَنَمْ»

 

(سيوطي، 1322، 41)

ابوحيان توحيدي در «الإمتاع و المؤانسة» پس از ذكر بيت شعري، تفسير مفجّع را در مورد واژه اي از آن، بيان مي كند: «و قَالَ شاعِرٌ:

قَوْمٌ إِذَا آنَسُوا ضَيْفاً فَلَم يَجِدُوا
 

 

إِلّا دَمَ الرَّأْسِ صَبُّوهُ عَلَى البَابِ
 

 

قَالَ المفجّع: الرَّأسُ: الرَّئيسُ» (ابوحيان توحيدي، بي تا، 3/34)

همچنين ابوحيّان، در كتاب ديگر خود «البصائر و الذخائر»، به ذكر روايات مفجّع، و تبحر لغوي وي با بيان اظهار نظرهاي بسياري از او، درباره برخي واژگان عربي، اشاره دارد. (ابوحيان توحيدي، 1988، 5/173 و 6/131و184و223 و 8/44-46و58 و 9/131و185)

همچنين صفدي در كتاب «تصحيح التصحيف» به تسلط مفجّع در علم زبان شناسي و تصحيح اشتباهات ديگر شاعران، بدست بزرگاني مانند مفجّع اشاره مي كند و مي گويد: «و اما تصحيف شاعران بسيار است، كه در لابلاي اين كتاب، نوادري از آن، از ديد تو خواهد گذشت. روزي يكي از شاگردان، براي ابوعبدالله مفجّع، بيتي را اينگونه خواندند: و هنگاميكه فرود آمديم در منزلي زيبا، و باغي كه از شكوفه (خالي) بود، در حاليكه بر آن باران نرمي باريد... وقتي آنان لفظ (خاليا) را بكار بردند، مفجّع دوش خود را به علامت تعجب تكان داد و پرسيد: اي جوان! پس آنان چه چيزي را مي نوشيدند؟ خواري و زبوني را»([52])(صفدي، 1987، 18 و 228 و 238)


1-5 آثار

مفجّع از كاتبان و مؤلفان سرآمد و پر تاليف قرن چهارم هجري محسوب مي گردد. او در مسجد جامع بصره بعد از ابن دريد در مسند املاء و تدريس و تأليف بوده است: «مفجّع مصاحب و همنشين ابن دريد و [پس از فوت او] جانشين و قائم مقام وي در بصره جهت تاليف و املاء مي باشد»([53])(ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ شوقي ضيف، 2001، 396؛ كيلاني، 1996، 135)

منابع شرح حال مفجّع، اسامي كتب متعدد وي را بر شمرده اند، كه عبارت است از:

1- التَّرجُمان في مَعاني الشِّعر (زبيدي، 1975، 15/395؛ ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ مرزوقي، 1991، 2/1219؛ ابن نديم، بي تا، 91؛نجاشي، بي تا، 374؛ابن منظور، بي تا، 1/7؛ذهبي، 1987، 23/647؛ صفدي، 2000، 1/116 و 117؛سيوطي، 1979، 1/31)([54])

اين كتاب، مهمترين اثر مفجّع و شامل 13 حد يا فصل مي باشد: (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ ابن نديم، بي تا، 91؛ علامه اميني، 1977، 3/362 و 363)

أ) حدّ الإِعراب، ب) حد الإِغتراب، ج) حد البُخل، د) حد الحِلم و الرأي، هـ) حد الحَيَوان، و) حد الخُطُوب، ز) حد الشَّجر و النَّبات، ح) حد الغَزل، ط) حد اللُّغَز، كه ياقوت حموي آن را آخرين بخش كتاب معرفي مي كند (ياقوت حموي، 1993، 5/2338) ي) حد المال، ك)حد المَديح، ل) حد المَطايا

م) حد النَّجدة، ق) حد الهِجاء.

اما ابن نديم فصلهاي كتاب «ترجمان» را 9 فصل ذكر مي كند: «و يحتوي على كتاب حدّ الإعراب، كتاب حد المديح، كتاب حد البخل، كتاب الحلم و الرأي، كتاب الهجاء، كتاب المطايا، كتاب الشجر و النبات، كتاب الاغراب، كتاب اللغز» (ابن نديم، بي تا، 91)

اسماعيل پاشا بغدادي، «كتاب الحلم و الراى، كتاب الشجر و النبات، كتاب اللغز، كتاب المطايا، كتاب الهجاء» را بطور مستقل ذكر كرده و آنها را جزء فصلهاي «ترجمان» نمي داند. (اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31)

شايان ذكر است كه خطيب تبريزي در «شرح ديوان حماسه» از كتاب «ترجمان» مفجّع استفاده كرده است (بروكلمان، بي تا، 2/236)

برخي درباره ارزش و منزلت اين كتاب گويند: «پيرامون معاني شعر، كتابي مانند «الترجمان» تاليف نشده است» (نجاشي، بي تا، 374؛شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛علامه اميني، 1977، 3/363)

2- المُنقِذ في الأَيمَان (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ ياقوت حموي، 1977، 3/247و 440؛ابن نديم، بي تا، 91؛نجاشي، بي تا، 374؛شيخ طوسي، 1417، 228؛ابن شهر آشوب، 1961، 179؛ذهبي، 1987، 23/647؛ صفدي، 2000، 1/117؛عسقلاني، بي تا، 6/556؛ سيوطي، 1979، 1/31)([55])

تصحيفاتي در ضبط اسامي اين كتاب ديده مي شود؛ مثلا عنوان «المنقذ»، «المنقذ من الأيمان» يا «المنقذ من الإيمان»، «المتقدمين من الإيمان»، يا «المتقدّمين في الأيمان» و حتي «المَعقِد» نيز ذكر شده است.

برخي منابع، در معرفي موضوع اين كتاب، آن را به «الملاحن» ابن دريد تشبيه كرده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ ياقوت حموي، 1977، 3/440؛صفدي، 2000، 1/117؛سيوطي، 1979، 1/31) اما آن را بزرگتر و نيكوتر و محكمتر از كتاب ابن دريد مي دانند (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ صفدي، 2000، 1/117)

ابوعبيد بكري در «معجم ما استعجم» و ياقوت حموي نيز در «معجم البلدان» از اين كتاب، در بيان بعضي اخبار پادشاهان يمن، و اسامي برخي اماكن بهره برده است (ياقوت حموي، 1977، 3/247و 440؛ بروكلمان، بي تا، 2/237)

3- أشعار الجَواري كه به اتمام نرسيده (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ صفدي، 2000، 1/117؛ سيوطي، 1979، 1/31)([56])و عنوان «أشعار الحواري» و يا «أشعار الخوارزمي» نيز ثبت گرديده است، كه تصحيف و غلط چاپي به نظر مي آيد. زركلي، عنوان «أشعار الجواري» را صحيحتر مي داند: «آنچه را در كتاب الوافي بالوفيات ذكر شده ترجيح مي دهم، چرا كه در ميان شاعران بزرگ معاصر مفجّع يا كساني كه قبل از او بوده اند، شخصي كه با نام خوارزمي شناخته شود نيافتم»([57])(زركلي، 2002، 5/308)

4- أشعار الحراب كه به اتمام نرسيده (ابن نديم، بي تا، 91؛اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31؛ حمدان، 2004، 58) و عنوان «أشعار الحزاب» و «أشعار الحرب» نيز به تصحيف براي اين كتاب ذكر گرديده است.

5- أشعار زيد الخيل (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ ابن نديم، بي تا، 91؛صفدي، 2000، 1/117؛سيوطي، 1979، 1/31)([58])

در ثبت عنوان اين كتاب نيز اختلافاتي ديده مي شود؛ مثلاً عناوين «غريب شعر زيد الخيل الطائي»، «شعر زيد الخيل الطائي»، «غريب شعر زيد الخيل»، و «أشعار زيد الخيل الطائي» نيز آمده است، كه همه اين اسامي، در نشان دادن محتواي كتاب، هماهنگ مي باشند.

6- أخبار الأوائل (اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31)

7- الذخائر (همان، 2/31)

8- سعادة العرب (نجاشي، بي تا، 374؛علامه اميني، 1977، 3/363؛ آقا بزرگ تهراني، بي تا، 12/180؛ اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31؛سزكين، 1991، 2/510) عنوان «سعاة العرب» و «سقاة العرب» نيز تصحيفاً ذكر گرديده است.

9- الشعر و معانيه (صفدي، 2000، 1/117) كه ادامه نام همان كتاب «الترجمان في معاني الشعر» بنظر مي آيد.

10- عَرائس المَجالس (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ ابن نديم، بي تا، 91؛ذهبي، 1987، 23/647 ش575؛ صفدي، 2000، 1/117؛سيوطي، 1979، 1/31)([59])عنوان «غرائب المجالس» نيز به تصحيف ذكر شده است.

11- كتاب الإعراب (علامه اميني، 1977، 3/363؛ اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31) كتابي مستقل مي باشد و نبايد آن را با «حد الإعراب» كتاب «الترجمان» اشتباه گرفت. اين كتاب با تصحيف، «كتاب الاغراب» نيز ذكر شده است.

12- كتاب الهجاء (اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31)

13- شرح قصيدة نَفطَوية في غريب اللغة (آقا بزرگ تهراني، بي تا، 14/15)

14- «قصيده الأشباه» (ياقوت حموي، 1993، 5/2336 و 2338؛ ابن نديم، بي تا، 91؛نجاشي، بي تا، 374؛شيخ طوسي، 1417، 228؛ ابن شهر آشوب، 1961، 179؛ صفدي، 2000، 1/117)([60])

و يا «قصيده ذات الأشباه» (ياقوت حموي، 1993، 5/2342؛ بروكلمان، بي تا، 2/236؛ شوقي ضيف، 2001، 397؛ سزكين، 1991، 2/509) كه در بيان فضايل و مدح علي (ع) و تشبيه آن حضرت به ساير پيامبران (ع) سروده شده است (ياقوت حموي، 1993، 5/2336 و 2342؛ نجاشي، بي تا، 374؛شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛بروكلمان، بي تا، 2/236؛ سزكين، 1991، 2/509)

نجاشي و قمي سند قصيده را نيز يادآور شده اند: «أَخبَرَنا محمَّد بنُ عُثمانَ بنِ الحَسَن، قَالَ: حَدَّثَنا أبوعبدِاللهِ الحُسَينُ بنُ خَالَوَيهِ عَنهُ بِها [أي بقصيدةِ الأَشباهِ]» (نجاشي، بي تا، 374؛شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197)

15- «شرح قصيدة الأشباه» (علامه اميني، 1977، 3/362؛ آقا بزرگ تهراني، بي تا، 14/4 و 5) علامه اميني در كتاب الغدير خود مي گويد: «گمان مي كنم اين شرح نيز از اوست، و تصور مي كنم كه سخن شيخ طوسي در كتاب فهرست، و مرزباني در مؤتلف و مختلف، و ياقوت حموي در معجم ادباء، به هنگام شمارش كتب مفجّع و ذكر كتاب (قصيدته في أهل البيت) به همين شرح اشاره دارد»([61])(علامه اميني، 1977، 3/355) همچنين صفدي به همين نام يعني «قصيدتُه في أهل البيت» اشاره مي كند. (صفدي، 2000، 1/117)

شيخ طوسي نيز در كتاب «فهرست»، به ذكر سند كتاب اشاره مي كند: «لَه كتابُ المُنقِذِ و كتابُ قَصيدتِهِ في أهلِ البَيتِ عَليهِمُ السَّلامِ، أَخبَرَنا بِهِما أَحمَدُ بنُ عَبدُون، عَن أبي بَكرٍ الدُّورىّ، قَالَ: سَمعتُ (ذَلكَ) مِنهُ بِالأَهوَاز» (شيخ طوسي، 1417، 228 و 229)

16- ديوان شعر (آقا بزرگ تهراني، بي تا، 9/1085) كه در فصل جداگانه اي، ديوان مفجّع و اغراض شعري آن، به تفصيل مورد بررسي قرار گرفته است.

اما متأسفانه بايد گفت، از تمامي آثار مفجّع، تنها رساله «قصيده الاشباه» و بخشي از «الترجمان في معاني الشعر»، و قطعه هايي از ديوان شاعر، در آثار و منابع قديم، برجاي مانده است. بخش باقي مانده از «الترجمان» در كتابخانه ظاهرية دمشق به شمارة 3323 موجود است. اين نسخه در سال 410 قمري كتابت شده، و با تحقيق عزالدين تنوخي در «مجله مجمع اللغه العربيه» 4/62-82 سال 1384 قمري به چاپ رسيده است. (حافظيان بابلي، 1384، 176- 182 به نقل از فهرس مخطوطات دار الكتب الظاهرية، قسم الأدب، 2/30 و 31)


1-6 استادان وي

در مصادر و منابع مختلف، به اسامي استاداني كه مفجّع در نزد آنان شاگردي كرده و علوم مختلف را آموخته، اشاره چنداني نشده است. برخي از استادان او عبارتند از:

1- ابوالعَبَّاس محمَّد بن يزيد مبرّد (ف 285هـ)، امام نحويان بصره در زمان خود. تنوخي در كتاب خود «نشوار المحاضرة» از قاضي ايذجي [يكي از شاگردان مفجّع] به نقل از مفجّع، حكايتي را مبني بر وسعت دانش مبرد در علم زبان شناسي كه سبب متهم شدنش به جعل و تقلب مي شد، بيان مي كند، با اين مضمون: «حكايت مبرد و قبعض: علي بن ابي علي بصري از پدرش از ابوعلي الحسن بن سهل بن عبدالله ايذجي از ابوعبدالله مفجّع، برايم نقل كرد كه: مبرد بخاطر مهارت و گستردگي حفظ واژگان به دروغ متهم مي شد، پس ما بر سر مساله اي كه هيچ اصل و ريشه اي نداشت توافق كرديم، تا از او بپرسيم و ببينيم كه چگونه پاسخ مي دهد. قبل از آن درباره وزن عروضي اين بيت شاعر تمرين كرديم: أبا منذر أفنيت فاستبق بعضنا، تعدادي از ما گفتند كه از فلان بحر است، و ديگران گفتند كه از فلان بحر است، پس آن را تقطيع كرديم، و بر اثر آن واژه قبعض بر زبانمان جاري شد. پس به مبرد گفتم: خدا ياريت كند به ما بگو كه نزد عرب واژه قبعض به چه معناست؟ در جواب گفت: به معناي پنبه، و تاييد گفته من قول اعرابي است كه گفته: كأن سنامها حشي القبعضا. مفجّع گفت: به دوستانم گفتم: اين جواب و شاهد است كه مي بينيد، اگر درست باشد، مايه شگفتي است و اگر جعلي باشد و شاهد را بلافاصله ساخته باشد، پس آن تعجب آورتر است»([62])(ياقوت حموي، 1993، 6/2679 و 2680؛ خطيب بغدادي، 1997، 4/151 و 152؛ابن عساكر، 1997، 56/252)

2- ابوالعَبَّاس احمد بن يحيي ثعلب (ف 291هـ)، امام نحويان كوفه در عصر خود (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ ابن نديم، بي تا، 91؛رافعي قزويني، 1987، 4/171؛ عبدالقادر بغدادي، 1997، 6/462؛ بروكلمان، بي تا، 2/236؛ آقا بزرگ تهراني، بي تا، 9/1085؛ كحاله، 1993، 3/75؛ سزكين، 1991، 2/509؛ كيلاني، 1996، 135)

ياقوت حموي، مفجّع را مصاحب و همنشين ثعلب معرفي مي كند: «محمَّد بن احمد بن عبيدالله كاتب، معروف به مفجّع، همنشين ثعلب» (ياقوت حموي، 1993، 5/2336) و ابن نديم به اين امر اذعان مي كند: «ثعلب را ملاقات كرد، و از او و ديگران، كسب دانش كرد» (ابن نديم، بي تا، 91؛عبدالقادر بغدادي، 1997، 6/462؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ كيلاني، 1996، 135) همچنين عمر رضا كحاله صاحب «معجم المؤلفين» مي گويد: «اديب، شاعر، كاتب، نحوي، كه با ثعلب همنشين بود» (كحاله، 1993، 3/75) سزكين نيز مفجّع را شاگرد ثعلب معرفي مي كند: «او شاگرد ثعلب بود» (سزكين، 1991، 2/509)

اما در «تاريخ الإسلام» ذهبي به تصحيف، ثعلب از شاگردان مفجّع ذكر شده است: «ثعلب از او [مفجّع] و ديگران، كسب دانش كرد» (ذهبي، 1987، 23/647) و يا زبيري، ثعلب را جزء شاگردان مفجّع ذكر مي كند: «از جمله شاگردان مفجّع، ثعلب و ابوعبدالله حسين بن خالويه و غير اين دو، مي باشند» (زبيري، 2003، 2/1924) شايد بتوان گفت كه در «تاريخ الاسلام» ذهبي، غلط چاپي و تصحيف روي داده است؛ چرا كه بروكلمان، مطلب درست را اينگونه آورده است: «مفجّع از ثعلب و ديگران، دانش فراگرفت» (بروكلمان، بي تا، 2/236)

3- ابو موسي سليمان بن محمَّد بن احمد بغدادي معروف به حامض نحوي (ف 305هـ) صاحب كتابهاي «المختصر في النحو» و «الوحوش» و «السبق و النضال» و «خلق الإنسان» و «النبات» و «غريب الحديث» (ابن نديم، بي تا، 86؛ حاجي خليفه، بي تا، 2/1424)

4- ابوالفضل عَبَّاس بن فرج رياشي بصري لغوي (ف 257هـ) صاحب كتب «الخيل» و «الإبل» و «ما اختلفت أسماؤه من كلام العرب» (ابن نديم، بي تا، 63 و 64؛اسماعيل پاشا بغدادي، 1951، 1/436)

5- أبوعبدالله حسين بن معاذ اخفش ابن أخي عبدالله بن عبدالوهاب حجي (رافعي قزويني، 1987، 4/172)

اما اسامي گروه ديگري از استادان وي را مي توان از نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» كه در اختيار داريم، استخراج كنيم. مفجّع به نقل از آنان به شرح قصيده و ذكر احاديث و حكايات و ديگر مطالب مي پردازد: (مفجّع، نسخه خطي شرح قصيده الاشباه، 2-45)

6- ابوالحسن علي بن محمَّد ورّاق

7- أبوجعفر محمَّد بن سَلَمه بن الوليد الطويل طَياليسي

8- جعفر بن محمَّد بن احمد بن روح مولي بني هاشم

9- محمَّد بن علي بن يحيی بن جعفر بن أبي طالب

10- ابوالعَبَّاس محمَّد بن يونس كُدَيمِيّ

11- علي بن داود قُنطُري

12- محمَّد بن حسن بن مُكرم بزّاز

13- محمَّد بن غالب بن حرب بن تمتام ضبّي

14- أحمد بن عبدالعزيز جوهري عن أبي زيد عمر بن شَبَّة

15- أبُوبَكْرِ أحمد بن عمر بن عبدالخالق بزّاز

16-‌ أبويحيی زكريا بن يحيی ساجيّ

17- محمَّد بن سليمان قطّان


1-7 شاگردان و راويان شعر و اخبار او

جايگاه والاي مفجّع بصري در ميان هم عصرانش از لحاظ علمي و ادبي، و بدست آوردن كرسي املاء و تاليف پس از ابن دريد در مسجد جامع بصره، وضعيت را طوري شكل داده بود تا شاگردان زيادي از بزرگان نحوي و ادبي و لغوي و شاعران متبحر از مجلس او بهره مند شوند. از جمله شاگردان وي مي توان به اين افراد اشاره كرد:

1- ابوعبدالله حسين بن خالويه نحوي لغوي (ت370 هـ) كه نزد مفجّع، نحو و ادب و زبان شناسي را فرا گرفت. (نجاشي، بي تا، 374؛شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ ابطحي، 1971، 2/259؛ زبيري، 2003، 2/1924)

2- ابوالقاسم حسن بن بشير بن يحيي آمدي (ت370 هـ) (علامه اميني، 1977، 3/362؛ محمودي، 1965، 7/470)

3- ابوالقاسم نصر بن احمد بن نصر بصري خبزأرزي (ت327هـ )، شاعر نيكويي كه از همنشينان و نزديكان مفجّع بوده است. (ياقوت حموي، 1993، 6/2745 و 2746؛ خطيب بغدادي، 1997، 13/300؛سمعاني، 1998، 2/319 و 320؛ ابن ظافر ازدي، بي تا، 197؛ ابن خلكان، بي تا، 5/378 و 379؛علامه اميني، 1977، 3/362)

4- أبُوبَكْرِ احمد بن عبدالله بن احمد بن حنين ورّاق دُوريّ (ت379 هـ) (نجاشي، بي تا، 374؛شيخ طوسي، 1417، 229؛ خطيب بغدادي، 1997، 13/350؛ علامه حلي، بي تا، 325؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛علامه اميني، 1977، 3/362)

5- ابوالحسين محمَّد بن محمَّد معروف به ابن لَنْكَك بصري نحوي (ت321 يا 330 هـ) (ياقوت حموي، 1993، 5/2338 و 6/2746؛ خطيب بغدادي، 1997، 15/300؛سمعاني، 1998، 2/319 و 320؛ ابن جوزي، 1992، 14/24؛ ابن ظافر ازدي، بي تا، 197؛ رافعي قزويني، 1987، 4/171؛ ابن خلكان، بي تا، 5/379؛علامه اميني، 1977، 3/362)

6- ابومحمَّد عبدالله بن ابي القاسم عبدالمجيد بن بشران بن إبراهيم بن عَبَّاس (ياقوت حموي، 1993، 5/2343 و 2344) اديب و دانشمند شيعي و صاحب كتاب تاريخي، كه بر علم وافر او دلالت مي كند.

7- ابوعلي حسن بن سهل بن عبدالله ايذَجي (ياقوت حموي، 1993، 5/2175؛ابن عساكر، 1997، 56/252)

تنوخي در «نشوار المحاضرة» اسامي ايشان را در كتابش تحت عنوان (بين القاضي الإيذجي و المفجّع الشاعر) آورده و حكايتي را در اين خصوص نقل مي كند. (ياقوت حموي، 1993، 5/2175)

همچنين تنوخي در مطلبي با عنوان (أبوخليفة يصطفي شعر عمران بن حطان)، به ابيات مفجّع كه براي ايذجي سروده، و در آن به هجو و شتم ابوخليفه جمحي پرداخته، اشاره مي كند، كه در فصل بررسي مضامين ديوان مفجّع به آن خواهيم پرداخت. (ياقوت حموي، 1993،5/2175 و 2176؛ صفدي، 2000، 24/28؛ عسقلاني، 1971، 4/439)

8- ابوالقاسم علي بن محمَّد تنوخي، كه به نقل از استادش، مفجّع بصري، حكايتي را ذكر مي كند: «ابوعبدالله كرخي نشانه و سرآمدي در قدرت حافظه: پدرم از ابوعبدالله مفجّع برايم روايت كرد كه مفجّع گفت: در مدح ابومحمَّد قاسم بن محمَّد كرخي قصيده اي طولاني سرودم، پس وقتي قصيده تمام شد، پسرش ابوعبدالله جعفر بن قاسم از مكان بلندي در صدر مجلسي كه در آنجا نشسته بوديم خارج شد و گفت: اي شيخ، حيا نمي كني، ما را با قصيده اي كه از آن تو نيست مدح مي كني، و آن را ادعا مي كني؟ مفجّع گفت: در حاليكه از سرعت حفظ او اطلاعي نداشتم، گفتم: سرورم به خدا پناه مي برم، به خدا سوگند كه اين قصيده را كسي جز من نسروده است. پس جعفر بن قاسم گفت: سبحان الله، اين قصيده را معلم مكتب خانه در فلان و فلان سال به ما تعليم داده، و قصيده را كه بيشتر از پنجاه بيت بود بدون اينكه بيتي از آن كم شود، خواند. من پشيمان و شرمنده شدم و به طلاق و عتاق قسم خوردم كه قصيده از من است و نمي دانم كه از كجا آن را آورده اي. پس قاسم وقتي مرا نگران ديد گفت: فلاني ناراحت مباش، مي دانم كه راست مي گويي، ولي ابوعبدالله به محض شنيدن قصيده اي كوتاه يا طولاني، آن را يكباره حفظ مي كند و او قصيده ات را پس از سرودن تو حفظ كرد. پس مرا پاداش داد و بازگشتم» (ياقوت حموي، 1993، 5/2340 و 2341)

9- ابوالحسن شهرزوري حنظلي

10- ابونصر روذباري شيخ طوسي، كه از مفجّع، اين قصيده را در وصف مسجد جامع بصره و خاطرات مربوط به آن روايت مي كند:

1- أََلا يَا جَامِعَ البَصْر
 

 

ةِ لا خَرَّبَكَ اللهُ
 

2- و سَقَى صَحنَكَ الغَيْثُ
 

 

مِن المُزْنِ فَرَوَّاهُ
 

3- فَكَم مِن عَاشِقٍ فِيكَ
 

 

يَرَى ما يَتمَنَّاهُ
 

4- و كَم ظَبْيٍ مِن الإِنْسِ
 

 

مَليحٍ فِيكَ مَرْعَاهُ
 

5- نَصَبْنا الفخَّ بالعِلمِ
 

 

لَهُ فِيكَ فَصِدْناه
 

6- بقُرآنٍ قَرأْناهُ
 

 

و تَفسِير رَويْنَاهُ
 

7- و كَم مِن طَالبٍ لِلشِّعـ
 

 

ـرِ بالشِّعرِ طَلَبْناهُ...
 

8- ألا يا طَالِبَ الأَمْرَ
 

 

دِ كِذْبٌ مَا ذَكَرْنَاهُ
 

9- فلا يَغْرُرْكَ ما قُلنَا
 

 

فَمَا بِالجِدِّ قُلناه([63])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2339؛ شوقي ضيف، 2001، 398-399)

شوقي ضيف در رد نظر يكي از مستشرقان بنام «آدام متز» در كتاب «الحضارة الإسلامية في القرن الرابع الهجري»، كه به اين ابيات استناد كرده و مفجّع و برخي شعراي عَبَّاسي را متهم به افكار و اعمال پست از جمله غلام بارگي نموده است، عنوان مي كند كه نيت سخن اين مستشرق خالص نيست، چرا كه وي دو بيت آخر اين قصيده را از قلم انداخته است. (شوقي ضيف، 2001، 398-399)

11- ابوالحسين علي بن احمد بن عبدان، كه از مفجّع اين قطعه را روايت مي كند:

1- أدَارُوها و لِلَّيْل اعْتِكارُ
 

 

فخِلْتُ اللَّيلَ فَاجَاهُ النَّهارُ
 

2- فقُلتُ لِصاحِبي و اللَّيلُ دَاجٍ
 

 

أَلاحَ الصُّبحُ أَمْ بَدَتِ العُقَارُ؟
 

3- فقَالَ: هي العُقَار تَدَاولوهَا
 

 

مُشَعْشَعَةً يَطيرُ لها شَرَارُ
 

4- فلَولا أنّني أمتَاحُ منها
 

 

حَلَفْتُ بأنّها في الكَأسِ نَارُ([64])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2344؛ شوقي ضيف، 2001، 398)

اما متاسفانه خود شوقي ضيف، با استناد به ظاهر ابيات فوق، و با بيان اينكه اگر روايت صحيح باشد، مفجّع را مانند استادش ابن دريد، به شرابخواري متهم مي كند (شوقي ضيف، 2001، 398) و اين با وصف خود مولف، كه مفجّع را از ياران مخلص شيعه معرفي مي كند، تناقض دارد. (همان، 389) و البته خود بيت اخير نيز مي تواند دفاعي از شاعر باشد كه وي اهل شراب نبوده است.

12- ابوعبدالله اكفاني شاعر بصري، كه از راويان شعر مفجّع محسوب مي گردد. (ياقوت حموي، 1993، 5/2341 و 6/2746؛ خطيب بغدادي، 1997، 15/300؛سمعاني، 1998، 2/319؛ ابن جوزي، 1992، 14/24؛ ابن ظافر ازدي، بي تا، 197؛ ابن خلكان، بي تا، 5/378؛علامه اميني، 1977، 3/361 و 362؛ سزكين، 1991، 2/510)

13- ابوالحسن سَمَّاك (ياقوت حموي، 1993، 6/2746؛ خطيب بغدادي، 1997، 15/300؛سمعاني، 1998، 2/320؛ ابن جوزي، 1992، 14/24؛ ابن ظافر ازدي، بي تا، 197؛ ابن خلكان، بي تا، 5/379) در كتابهاي «تاريخ بغداد» و «وفيات الأعيان» و «المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم» و «بدائع البدائه» ابوالحسن سَبَّاك، و در «الأنساب» سمعاني، «ابوالحسن ساكِر» ناميده شده است.

14- ابوعبيدالله محمَّد بن عمران مرزباني. (باقلاني، بي تا، 222؛ سيد مرتضی، 1907، 2/151)

15- ابوعبدالله جعفر بن ابي محمَّد قاسم. (ياقوت حموي، 1993، 5/2340 و 2341)

16- ابوتمّام نقيب، حسن بن محمَّد بن عبدالوهّاب زينبي هاشمي (ف372ق) كه برخي از اشعار مفجّع را روايت كرده است (صفدي، 2000، 12/143 و 144)

17- ابوالحسن محمَّد بن جعفر بن نجار تميمي نحوي (ابن عساكر، 1997، 50/246 و 247)

18- ابواحمد عسكري، مولف كتاب «تصحيفات المحدّثين»، كه در برخي منابع، تعدادي از اشعار مفجّع به نقل از وي ذكر شده است (ابوهلال عسكري، 1988، 1/375؛ابوهلال عسكري، بي تا، 1/47؛ حُميدي، 1966، 304؛ابن عساكر، 1996، 38/321؛ شوقي ضيف، 2001، 396)


1-8 وفات

مصادر و منابع، دربارة تاريخ وفات شاعر اتفاق نظر ندارند. تعدادي از آنان سال 320 هجري را تاريخ وفات شاعر ذكر كرده اند. (صفدي، 2000، 1/117؛صفدي، 1987، 18؛ سيوطي، 1979، 1/31؛حاجي خليفه، بي تا، 1/104 و 2/1131؛زركلي، 2002، 5/308؛اسماعيل پاشا بغدادي، بي تا، 2/339؛ اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31؛جبوري، 2003، 118؛ زبيري، 2003، 2/1924)

ياقوت حموي نيز وفات مفجّع را قبل از سال 330 هجري ذكر مي كند. (ياقوت حموي، 1993، 5/2337) اما اين قسم كتب، به زمان معيني اشاره نكرده اند.

بخش ديگر منابع بر سال 327 هجري تأكيد دارند. (ياقوت حموي، 1993، 5/2340 و 2344؛ بروكلمان، بي تا، 2/236؛ علامه اميني، 1977، 3/355 و 366؛ آقا بزرگ تهراني، بي تا، 2/356 و 14/4 و 15 و 17/109؛ نمازي، 1419،5/233؛ كحاله، 1993، 3/75؛ شوقي ضيف، 2001، 399؛ كيلاني، 1996، 138)

ذهبي در كتاب «تاريخ الإسلام»، شرح حال مفجّع را در حوادث طبقه سي و دوم، سال 311 هجري، و در شمار كساني كه از تاريخ وفاتشان بي اطلاع است (ذِكرُ مَن لَم أَعرِفْ وَفاتَه) ذكر مي كند (ذهبي، 1987، 23/647)

اما در ميان سالهاي ذكر شده، سال 327 هجري به نظر صحيحتر مي باشد (علامه اميني، 1977، 3/366) چرا كه ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران» هم عصر خود، روايتي را از ابن عبدالمجيد بن بشران مي آورد، كه دقيقاً تاريخ فوت شاعر را معين مي كند: «وفات مفجّع، چند روز قبل از وفات پدرم اتفاق افتاد؛ اين در حالي است كه پدر من در روز شنبه 20 شعبان سال 327 هجري وفات يافت، در همان سالي كه خروري شاعر نيز از دار دنيا رفت»([65])(ياقوت حموي، 1993، 5/2344؛ علامه اميني، 1977، 3/366)

در مورد علت وفات شاعر، بايد بگوييم كه از سخن مصادر و همچنين ديوان مفجّع برداشت مي شود كه وي با حكمرانان و قضات زمان خود در بصره، ارتباط داشته است. اما در سالهاي آخر عمرش، با قاضي ابويوسف بصري، درگير مي شود و به هجو و وصف بخل و كودني او، مي پردازد. اين امر سبب مي شود قاضي ابويوسف، برخي از ناشناسان را اجير كرده تا مفجّع را به قتل برسانند، و اين امر نيز اجرا مي گردد و شاعر به قتل مي رسد (غفار، 1985، 55)


 

 

 

 

 

 

فصل دوم

ديوان مفجّع و اغراض شعري آن


 

 

 

 

2-1 مضامين اصلي ديوان

ديوان مفجّع بصري مانند ساير شعراي هم دورانش، دربردارنده اكثر فنون شعري مهم، مثل وصف و غزل و رثاء و مدح و هجاء مي باشد.

قفطي در بيان توانايي شعر سرايي او مي گويد: «مفجّع شاعري است با سروده هاي بسيار» (قفطي، 1986، 3/312؛كيلاني، 1996، 135)ياقوت حموي نيز درباره اشعار برجاي مانده شاعر و خصوصيت آن گويد: «اما شعر او اندك، و بسيار شيرين و لطيف مي باشد، بطوريكه نزديك است از آن آب گوارا و زلال سرازير گردد [شعرش بسيار لطيف و دلنشين است]»([66])(ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ شوقي ضيف، 2001، 398؛ كيلاني، 1996، 135)شايد دليل اينكه برخي نويسندگان، شعر مفجّع را اندك مي دانند، اين باشد كه اشعار بر جاي مانده از مفجّع و آنچه به دست آنها رسيده، ناچيز و كم بوده است.

اما نكته در خور توجه اين است كه او از ميان تمام اين موضوعات شعري، مدح خاندان نبوت (ع) را بر ساير اغراض بر مي گزيند و آن را مهمترين و اصلي ترين غرض شعري در ديوان خود قرار مي دهد. به همين دليل است كه او به عنوان يك شاعر متعهد شناخته مي شود.

مفجّع بصري، شخصيتي است كه موضوع التزام به اهل بيت پيامبر (ص) را بر مدح پادشاهان و اميران، و هجاي فردي و قبيله اي، و غزل و ديگر قَالَبهاي شعري، ترجيح داده و به بيان درد و اندوه خود در قبال مصيبتهاي اهل بيت (ع) مي پردازد و از همين روست كه لقب «مفجّع» را به خود اختصاص داده است. و در اين خصوص كه شاعر به موضوع اهل بيت پيامبر (ع)، توجه ويژه اي دارد، برخي نويسندگان گويند: «له شعر كثير في أهل البيت، يذكر فيه أسماء الأئمة» (نجاشي، بي تا، 374؛قفطي، 1986، 3/312؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197)

از مطالب سابق الذكر نتيجه مي گيريم كه شعر مفجّع بسيار، نيكو و ارزشمند، و حجم بسياري از آن در مورد اهل بيت (ع) مي باشد. شايد بتوان اين امر را، علت اصلي ضايع شدن و از بين رفتن برخي از اشعار وي دانست، چرا كه قرن سوم هجري و اوايل قرن چهارم، تعصب و ظلم عَبَّاسيان به خاندان علوي به اوج خود رسيده بود (شوقي ضيف، 2004، 26-33) و همانطور كه اشاره شد علت اصلي قتل وي، همين عقيده تزلزل ناپذير شاعر در دفاع از خاندان نبوت (ع) بوده است.

از ميان مهمترين اشعار متعهدانه او، مي توان «قصيدة الاشباه» را نام برد كه ابيات زيادي را در برمي گيرد و در آن به بيان افكار سياسي و عقيدتي خود مي پردازد؛ حتي خود شاعر در كتاب مستقلي با عنوان «شرح قصيده الاشباه» به شرح ابيات آن نيز اقدام مي ورزد.

انتشارات دار الزهراء بيروت در سال 1405 هجري ديوان مفجّع را چاپ كرده است. از متون قديم اينگونه استنباط مي شود كه خود مفجّع در اهواز اولين جمع كننده اشعارش بوده است، و سپس ابومحمَّد عبدالله بن ابي القاسم عبدالمجيد بن بشران، فقط اشعاري را كه شاعر در مدح پدرش سروده، جمع آوري كرده، كه متاسفانه اين اشعار گرد آوري شده، بهنگام حمله ابن ابي ليلی به اهواز از ميان رفته است. (ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ علامه اميني، 1977، 3/362)

ميزان و حجم اشعار مفجّع، آنچنانكه كه ابن نديم در «فهرست» خود مي گويد، زياد به نظر مي رسد: «شعر مفجّع ابوعبدالله بصري، حدوداً دويست برگ (در چاپ فلوگل: صد برگ) مي باشد»([67])(ابن نديم، بي تا، 193؛ علامه اميني، 1977، 3/361) منظور وي از هر ورقه، ‌يك صفحه 20 سطري است: «هرگاه گفتيم شعر فلاني، ده برگ است، پس منظورمان از برگ، برگ سليماني است كه بيست سطر در آن مي توان نوشت»([68])(ابن نديم، بي تا، 181)

پس اگر نقل صد ورقه را در نظر بگيريم، با توجه به آنچه ابن نديم گفته، در هر برگ تقريبا چهل بيت قرار دارد و مي توان عدد ابيات ديوان او را در حدود (چهار هزار بيت) تخمين زد و اين با توجه به سوابق علمي و ادبي نقل شده از مفجّع، عجيب بنظر نمي رسد.

اما تعداد ابياتي كه از ديوان شاعر به ما رسيده، 263 بيت مي باشد كه 160 بيت آن به قصيده الاشباه اختصاص دارد و بقيه ابيات در موضوعات متنوع و رايج، مانند مدح و غزل و وصف و هجاء و رثاء سروده شده است. براي تكميل فايده و آگاهي بيشتر از ويژگيهاي ادبي و معنايي و مضموني شعر او، مهمترين آن را، بصورت مجزا مطرح مي كنيم:


2-1-1 مدح

اسلوب مدحهاي مفجّع نيكوست و به دليل پرهيز از تكسب، در مدايحش چاپلوسي و تكلف به چشم نمي خورد و از غلوّ به دور است. كسي را مدح مي كرد كه سزاوار مدح بود و اين امر را بوضوح در مدايح اهل بيت (ع) او مشاهده مي كنيم.

مدح اهل بيت (ع) همانطور كه قبلا اشاره شد، اكثر اشعار او را تشكيل مي دهد، و اين جنبه را بوضوح و روشني مي توانيم در قصيده الاشباه وي ببينيم. تعداد ابيات اين قصيده را علامه اميني، 160 بيت مي داند (علامه اميني، 1977، 3/354)

در كنار اهل بيت (ع) كه اصل و اساس مدح او را تشكيل مي دهند، به مدح پيروان و دوستداران اين خاندان نيز توجه مي كند. يكي از ممدوحان وي، ابوالحسن محمَّد بن عبدالوهاب زينبي هاشمي بصري است. مفجّع در مدح او مي گويد:

1- للزَّينَبيِّ على جَلالةِ قَدرِهِ
 

 

خُلُقٌ كطَعم الماء غَيرُ مُزَنَّدِ
 

2- و شَهامةٌ تُقْصِي اللُّيُوثَ إذ سَطا
 

 

و نَدىً يُغْرِقُ كلَّ بَحرٍ مُزْبِدِ
 

3- يَحتَلُّ بَيتاً في ذُؤابةِ هاشِمٍ
 

 

طالَتْ دَعائِمُهُ مَحَلَّ الفَرْقَدِ
 

4- حُرٌّ يَرُوحُ المُستَميحُ و يَغْتَدِي
 

 

بِمَواهِبَ مِنهُ تَرُوحُ و تَغتَدِي
 

5- و إذا تحيَّفَ مالَهُ إعْطاؤهُ
 

 

في يَومِهِ نَهَكَ البَقِيَّةَ في غَدِ
 

6- بضِياءِ سُنَّتِهِ المَكارِمُ تَهْتَدِي
 

 

و بِجُودِ رَاحَتِهِ السَّحائِبُ تَقتَدِي
 

7- مِقدارُ ما بَينِي و ما بَينَ الغِنَى
 

 

مِقدارُ ما بيني و بين المِرْبَدِ([69])

 

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2337 و 2338؛ علامه اميني، 1977، 3/363؛ شوقي ضيف، 2001، 397؛ كيلاني، 1996، 137)

همچنين اشخاصي، به نامهاي ابوعبدالله بريدي و ابوالقاسم عبدالمجيد بن بشران از ديگر ممدوحان او محسوب مي گردند. مفجّع در مورد عبدالمجيد بن بشران، مديحه اي دارد:

لَو قِيلَ للمَجدِ مَن مَولاكَ قَالَ نَعَم
 

 

عَبدُالمَجيدِ المُغَيريُّ بنُ بُشرَانَ([70])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ علامه اميني، 1977، 3/362)

ابومحمَّد عبدالله بن ابي القاسم عبدالمجيد بن بشران، به ارتباط نزديك و برادرانه مفجّع و پدرش اشاره مي كند، و مدايح مفجّع را درباره پدرش عبدالمجيد بن بشران، آنگونه كه خود نيز بيان مي دارد، جمع آوري كرده، اما متأسفانه اكثر آن با يورش ابن ابي ليلي به اهواز از ميان رفته است: «ابوعبدالله مفجّع بسيار نزد پدرم مي ماند و اقامتش طولاني مي شد، و در كودكيم در اهواز او را مي ديدم كه با پدرم نامه نگاريهايي داشت و قصايد مديحه بسياري درباره پدرم مي سرود، كه مبادرت به جمع آوري آن قصايد كردم ولي هنگام ورود شبرج ابن ابي ليلي به اهواز از ميان رفتند، و خانه هاي مردم غارت شد، و در آن قصيده اي به خط مفجّع نزد من بود كه در آن مي گفت: اگر به مجد و بزرگواري گفته شود: مولاو سرور تو كيست؟ مي گويد: بله، عبدالمجيد المغيري بن بشران»([71])(ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ علامه اميني، 1977، 3/362)

اشعار مديحه مفجّع، بزرگان و علماي سرشناس بصره و اهواز و بويژه «بريدي ها» را شامل مي شود؛ چنانكه ياقوت حموي نيز به نقل از «تاريخ ابن بشران»، تا حدودي به بخشي از اين امر اشاره مي كند و مي گويد: «ابوعبدالله [مفجّع]، درباره جماعتي از بزرگان اهواز، مدايح بسياري سروده است» (ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ علامه اميني، 1977، 3/361)


2-1-2 هجاء

يكي از اغراضي كه مفجّع بصورت اندك در ديوان خود به آن پرداخته است، هجو مي باشد. اما وجود كتاب «الهجاء» در ميان آثار او حاكي از اين امر است كه مفجّع به اين غرض اهميت مي داده است.  

هجاء وي آنچنانكه از يك مسلمان حقيقي انتظار مي رود، خالي از فحش و كلمات ركيك و زشت، و برخاسته از اخلاق و عفت كلام است. وي در هجوياتش گرايشي اعتقادي داشته و آن را در خدمت هجوم به دشمنان اهل بيت (ع) بكار برده است. به عنوان مثال اگر به اين ابيات هجويه او در مذمّت ابوخليفه فضل بن حباب جمحي قاضي بصره (ت305هـ) دقت كنيم، ويژگهاي ذكرشده را در آن مي يابيم:

أَبُوخَليفَةَ مَطوِيٌّ عَلَی دَخَنٍ
 

 

للهاشميّين في سِرٍّ و إِعلانِ
 

ما زِلتُ أعرِفُ ما يُخفِی و أَنكَرَهُ
 

 

حتّي اصطَفََی شِعرَ عِمرانَ بنِ حَطّانِ([72])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2176؛صفدي، 2000، 24/28؛عسقلاني، 1971، 4/439)

عمران بن حطان، خطيب و شاعر خوارج مي باشد كه درباره ابن ملجم، اينگونه سروده است:

يا ضَربَةً مِن تَقِيٍّ مَا أرادَ بهَا
 

 

إلا لِيَبلُغَ مِن ذِي العَرشِ رِضوَانَا
 

إنّي لأَذْكُرُهُ يَوماً فأَحسبُهُ
 

 

أَوفَی البَريَّةِ عِندَ اللهِ مِيزانا([73])

 

(ابن عبد البر، 1412، 3/1128 و 1129)

مفجّع اشخاص ديگري مانند ابن دريد (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ ابن نديم، بي تا، 91؛ذهبي، 1987، 23/647 ش575؛ صفدي، 2000، 1/116؛سيوطي، 1979، 1/31؛عبدالقادر بغدادي، 1997، 6/462)([74])و لَحّام (ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ صفدي، 2000، 1/117) و شَمأل([75])را (ياقوت حموي، 1993، 5/2336 و 2337؛ كيلاني، 1996، 135) هجو كرده است.

علامه اميني، مفجّع را همنشين باهلي مصري از مخالفان ابن دريد، ذكر مي كند و اين قول را كه ميان مفجّع و ابن دريد، هجويه رد و بدل مي شده، محكم مي گرداند (علامه اميني، 1977، 3/362)

ياقوت حموي با بيان روايتي ضعيف كه داراي راويان ناشناخته مي باشد، علت هجو مفجّع و شمأل را سني و شيعه بودن آن دو ذكر مي كند: «ابن نصر اينچنين روايت كرده كه: برخي از بزرگان بصره براي من روايت كردند و گفتند: مفجّع و شمأل يكديگر را هجو مي كردند و اين در حالي بود كه شمأل سني و مفجّع شيعه بود. مفجّع درباره شمأل گويد: خانه شمال در بنو اصمع مي باشد. و شمأل نيز در جواب همينگونه پاسخ مي دهد، سپس مفجّع اينچنين مي سرايد: به خانه او بنگر كه در محلي مخروبه و خالي از سكنه مي باشد»([76])(ياقوت حموي، 1993، 5/2336 و 2337؛ كيلاني، 1996، 135)

اختلاف عقيده ميان مفجّع و لحّام، نيز علت هجو گويي اين دو است، چنانكه لحّام، مفجّع را بخاطر دوستي اهل بيت (ع) سرزنش و هجو كرده و مي گويد:

إنَّ المفجّع فَالْعَنُوهُ مُؤنَّثٌ
 

 

نَغِلُ يَدِينُ ببُغضِ أَهلِ البَيتِ
 

يَهوَی العَلُوقَ و إنَّما يَهوَاهُمُ
 

 

بمُؤْخِرٍ حَيٍّ و قَلبٍ مَيْتِ([77])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2338؛ صفدي، 2000، 1/117)

از نمونه هاي ديگر اين نوع هجويه سرايي ها، كه مفجّع نيز بالطبع از آن در امان نيست، مي توان به اين ابيات، از شاعري ناشناخته اشاره كرد:

إنَّ المفجّع وَيْلَهُ
 

 

شَرُّ الأَوائِلِ و الأَواخِرْ
 

و مِن النَّوادِرِ أنَّهُ
 

 

يُمْلِي عَلَى الناسِ النَّوادِرْ([78])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2337؛ كيلاني، 1996، 135)

ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران»، آنچنانكه به مدايح مفجّع درباره اهل اهواز اشاره مي كند، هجوهاي مفجّع را نيز درباره آنها متذكر مي شود: «ابوعبدالله اشعار مدحي و هجوي بسياري درباره جماعتي از بزرگان اهواز دارد»([79])(ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ علامه اميني، 1977، 3/361)


2-1-3 غزل

غزلهاي مفجّع بسيار اندك و ناچيز مي باشد و در چند قطعه خلاصه مي شود. البته اين مقداري است كه از طريق كتب نقل شده است. از ويژگيهاي غزل او كه تقريباً خصوصيت اكثر غزلها مي باشد، مي توان به رقت و زيبايي و صفاء و لطافت و سادگي آن اشاره كرد؛‌ با اين تفاوت اساسي كه در غزليات او،‌ جنبة عفت كاملاً بر قصايد او سايه افكنده است.

از نمونه هاي غزل او مي توان به اين موارد اشاره كرد: در وصف غلام خود بنام ابوسعد، چنين سروده است:

1- زَفَراتٌ تَعْتادُني عند ذِكْرَا
 

 

كَ و ذِكراكَ ما يَريمُ فُؤادِي
 

2- و سُروري قد غَابَ عنّي مُذ غِبْـ
 

 

ـتَ فهل كُنتُما عَلَى مِيعادِ؟
 

3- حَاربَتْني الأيّامُ فيكَ أبا سَعْـ
 

 

ـدٍ بسَيفِ الهَوَى وَ سَهْمِ البِعادِ
 

4- ليس لي مَفزَعٌ سِوى عَبَراتٍ
 

 

مِن جُفُونٍ مَكحُولةٍ بالسُّهادِ
 

5- في سُهَادي لِطُولِ أُنسِي بذِكرا
 

 

كَ اعتياضٌ مِن الكَرَى و الرُّقادِ
 

6- و بِحَسْبي مِن المَصائبِ أنّي
 

 

في بِلادٍ و أنتمُ فِي بِلادِ([80])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2338 و 2339؛ ثعالبي، 1901، 239 و 240؛ شوقي ضيف، 2001، 398)

و يا:

ظَبْيٌ إذَا عَقْرَبَ أَصْدَاغُهُ
 

 

رَأيتَ مَا لا يُحسِنُ العَقْرَبُ
 

تُفّاحُ خَدَّيهِ لَه نَضرَةٌ
 

 

كَأنَّه مِن دَمعَتِي يَشْرَبُ([81])

 

(سري الرفاء، 1986، 1/75؛ نويري، 2004، 2/86؛ علامه اميني، 1977، 3/366)

و يا غزل وي دربارة غلامي آواز خوان كه به آبله مبتلا گرديده و از نظر شاعر، زيباتر شده است:

يا قَمَراً جُدِّرَ حِينَ استَوَى
 

 

فَزَادَهُ حُسْناً و زادتْ هُمُومْ
 

كأنّما غَنَّى لِشَمسِ الضُّحَى
 

 

فَنَقَّطَتْهُ طَرَباً بالنُّجُومِ([82])

 

(ياقوت حموي، 1993، 5/2344)


 

 

 

 

 

فصل سوم

شرح قصيده الأشباه


 

 

 

 

 

3-1 معرفي نسخه خطي «شرح قصيدة الأشباه للمفجّع البصريّ»

نسخه خطي حاضر، به تصوير شمارة (1290) با عنوان «شرح قصيده الاشباه» از مفجّع بصري كه درباره مناقب اميرالمومنين علي (ع) بصورت منظوم و بخط احمد بن نجفعلي اميني تبريزي پدر علامه اميني استنساخ گرديده، در شمار نسخه هاي عكسي كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي موجود مي باشد.

متن نسخه، از ابوعبدالله محمَّد بن احمد بن عبدالله ملقب به مفجّع بصري (ف 327 ق) مي باشد، كه در آن شرحي بر قصيدة الاشباه خود نوشته، و آن را «قصيدة الأشباه» يا «قصيدة ذات الأشباه» ناميده است.

در اين قصيدة يائيه، استناد به حديث نبوي (تشبيه يا اشباه) شده است، كه پيامبر (ص) فرمودند: «كسي كه دوست دارد علم آدم و فهم نوح و اخلاق إبراهيم و مناجات موسي و سنت عيسي و زهد و حلم و كمال محمَّد را بنگرد، پس بايد به اين جواني كه وارد مي شود نگاه كند؛ پس مردم مدت زمان طولاني به انتظار نشستند كه ناگاه علي بن ابي طالب وارد شد»([83])حديثي كه حضرت علي (ع) را تشبيه به انبياي اولو العزم (ع) نموده است. مؤلف (ناظم) در شرح قصيده با استفاده از رواياتي كه از مشايخ خود شنيده،‌ به شرح فضايل و مناقب علي(ع) مي پردازد.

 

 

مشايخي كه مفجّع از ايشان روايت كرده است عبارتند از:

ابوالعباس محمَّد بن يونس الكُدَيمِيّ، ابوالحسن علي بن محمَّد الورّاق عن محمَّد بن رفاد القطّان، أبوجعفر محمَّد بن سلمة بن الوليد الطويل الطياليسي، علي بن داود القنطري، محمَّد بن الحسن بن مكرم البزاز، محمَّد بن غالب بن حرب بن تمتام الضبّي، أحمد بن عبدالعزيز الجوهري عن أبي زيد عمر بن شبّة، أبُوبَكْرِ أحمد بن عمر بن عبدالخالق البزاز عن عَبّاد بن يعقوب الرواجني،‌ أبويحيی زكريا بن يحيی السّاجيّ عن اسماعيل بن يونس السَّعدي، محمَّد بن سليمان القطّان عن فُضيل بن مرزوق، محمَّد بن علي بن يحيی بن جعفر بن أبي طالب عن زيد بن الحباب، جعفر بن محمَّد بن أحمد بن روح مولی بني هاشم عن العَبَّاس بن عبدالله الراكياني.

تنها نسخة موجود از شرح قصيدة الأشباه، به خط مرحوم احمد بن نجفعلي اميني تبريزي (ف1370 ق) پدر علامه اميني صاحب «الغدير» مي باشد، كه از روي نسخه اي كهن كتابت نموده، و نسخه را به شيخ محمَّد سماوي (صاحب الطليعة في شعراء الشيعة) هديه كرده است. مرحوم سماوي از روي آن، نسخه اي بخط خود نگاشته و نسخة اهدايي مرحوم اميني را به شيخ آقا بزرگ تهراني اهدا كرده است. اين نسخه از مخطوطات كتابخانه صاحب «الذريعه» در نجف اشرف مي باشد که تصوير (1290) موجود در کتابخانه آیت الله مرعشی از روي آن گرفته شده است. (حافظيان بابلي، 1384، 176- 179)

مي توان مطالب بيان شده توسط آقاي حافظيان را درباره نسخه خطي، در اين موارد خلاصه كرد:

1- اصل نسخه، قديمي بوده كه ظاهراً از بين رفته است، چرا كه ايشان تأكيد مي كنند: «تنها نسخة موجود بخط پدر علامه اميني از روي نسخه اي عتيق نگاشته شده است».

2- نسخة ديگري از قصيده و شرح آن، بخط شيخ محمَّد سماوي نگاشته شده است.

3- شيخ محمَّد سماوي، نسخه پدر علامه اميني را به علامه آقا بزرگ تهراني هديه داده است كه در كتابخانه علامه تهراني در نجف اشرف نگهداري مي شود.

4- تصوير حاضر و در اختيار ما، از روي نسخه پدر علامه اميني موجود در كتابخانه علامه تهراني، گرفته شده است.

علامه آقا بزرگ تهراني در صفحه نخست نسخه مي گويد: «به نام آنكه دارنده شان بالاست، آشكار است كه شارح قصيده همان سراينده قصيده، مفجّع –خداوند او را در قبر آرامش بخشد- مي باشد، كه آن را حقيرترين، محمَّد محسن معروف به آقا بزرگ تهراني نگاشته است»([84])(مفجّع، نسخه خطي شرح قصيده الاشباه، صفحة عنوان)

او همچنين در كتاب «الذريعه»، قصيدة الأشباه را اينگونه معرفي مي كند: «قصيده الأشباه، قصيده ذات الأشباه، از مفجّع در 160 بيت مي باشد. در اين قصيده اميرمومنان علي (ع) به ساير پيامبران اولوالعزم (ع) تشبيه شده، همچنانكه پيامبر (ص) به ايشان تشبيه گرديده است، در حاليكه به احاديثي به عنوان شرح قصيده استشهاد ورزيده، و قصيده با شرح ذكر شده از مفجّع محمَّد بن احمد بن عبدالله بصري صاحب كتاب «الترجمان» متوفي شنبه 10 شعبان سال 327 هجري مي باشد، آنچنانكه ياقوت حموي در «معجم الأدباء» تاريخ وفات را بيان، و احاديث را از مشايخ بسيار با ذكر سندهاي آن روايت كرده است.... شيخ احمد بن نجفعلي اميني تبريزي پدر ميرزا عبدالحسين آن را استنساخ نموده، و براي خود و ميرزا إبراهيم بن موسي تبريزي حاشيه هايي نوشته است، و آن را به شيخ محمَّد سماوي از تبريز به نجف هديه كرده، و سماوي نيز آن را به ما هديه داده و با خط خود بر آن نگاشته است»([85])(آقا بزرگ تهراني، بي تا، 14/4و5 و 17/108و109)

از كلام آقا بزرگ تهراني، استنباط مي شود كه حواشي اطراف نسخه، بخط پدر علامه اميني مي باشد كه براي خود و براي ميرزا إبراهيم بن موسي تبريزي نوشته است. همچنين استنساخ آن توسط پدر علامه اميني ساكن در تبريز صورت گرفته و آن را به شيخ سماوي ساكن نجف هديه كرده و شيخ سماوي اين نسخه را به علامه تهراني هديه داده است: «اين شرح را كه پس از استنساخ به من هديه شده، به مولاي خود علامه پارساي خداشناس شيخ ميرزا محسن تهراني كه دعاي او را آرزومندم، تقديم مي كنم. كوچكترين محمَّد سماوي نجفي»([86])

تعداد ابيات قصيده در «الذريعه» و «الغدير» 160 بيت (علامه اميني، 1977، 3/354؛ آقا بزرگ تهراني، بي تا، 14/4و5 و 17/108و109) ذكر شده است. اما در نسخه خطي حاضر اين تعداد به 142 بيت مي رسد، با توجه به اينكه در صفحه پاياني نسخه، تعداد ابيات قصيده، 119 بيت ذكر گرديده است: «تَمَّتِ القَصيدةُ و هِيَ مِائةٌ و تِسعَةَ عَشَرَ بَيتاً» (مفجّع، نسخه خطي شرح قصيده الاشباه، 44)

علامه اميني در الغدير 30 بيت از اين قصيده را نقل كرده است و در مورد آن گفته: «اين قصيده از اشعار درخشان و گرانبهايي است كه بصورت پراكنده در لابلاي كتابها يافت مي شود. ما به اين قصيده شرح داده شده با احاديث متضمن فضايل علي (ع) كه در قَالَب بيت يا ابياتي به نظم در آمده، دست يافتيم. تعداد ابيات قصيده به 160 بيت مي رسد، جز اينكه در آن بيتهاي جعلي و ساختگي كه با مذهب و عقيده مفجّع منافات دارد نيز ديده مي شود، كه اين ابيات جعلي و شرح مناسب با معاني آن را مخالفان مفجّع به قصيده افزوده اند. آنچنانكه در مورد سيّد مكه، ابوطالب (ع) پدر مولايمان علي (ع) و درباره پدر ابراهيم خليل (ع) ابياتي ذكر شده كه هيچ يك از اصحاب قايل به آن نيست، چه رسد به مفجّع كه از بزرگان و علماء و شاعران با بصيرت شيعه مي باشد؟! و گمان مي كنم اين شرح نيز از اوست، و تصور مي كنم كه سخن شيخ طوسي در كتاب الفهرست، و مرزباني در المؤتلف و المختلف، و ياقوت حموي در معجم الأدباء، به هنگام شمارش كتب مفجّع و ذكر كتاب (قصيدته في أهل البيت) به همين شرح اشاره دارد. و اين قصيده به الاشباه نامگذاري مي شود»([87])(علامه اميني، 1977، 3/354 و 355) علامه اميني سپس به تخريج حديث اشباه از منابع اهل سنت مي پردازد و شرح حالي از مفجّع نيز ذكر مي كند (همان، 3/355-366)

از كلام علامه اميني اين مطالب استنباط مي شود:

1- ابياتي جعلي كه با مذهب مفجّع و شيعيان منافات دارد در قصيده و شرح آن وجود دارد (سخن از ابوطالب پدر حضرت علي(ع) و كفر او و همچنين كلام از پدر ابراهيم و كفرش)

2- علامه اميني مي گويد: گمان مي كنم كه اين شرح از خود مفجّع است.

3- علامه اميني مي گويد: گمان مي كنم كه سخن شيخ طوسي در «الفهرست»، و مرزباني در «المؤتلف و المختلف»، و ياقوت حموي در «معجم الأدباء»، به هنگام شمارش كتب مفجّع و ذكر كتاب «قصيدته في أهل البيت» به همين شرح اشاره مي كنند.

آغاز نسخه: «بَسْمَلَة قَالَ أبوعَبدِاللهِ محمَّد بنُ أَحمَدَ بنِ عَبدِاللهِ البَصريِّ -رَضِيَ اللهُ عَنهُ و أَرضَاهُ:

أيُّهَا اللَّائِمِي لِحُبِّي عَلِيَّا

 

قُمْ ذَمِيمَاً إلی الجَحِيمِ خِزِيَّا

 

رَوَي أبُونَعيمٍ الفَضلُ بنُ دُكَيْنٍ (كذا) عَن شَريكِ عَن أبِي إسحَاقَ عَن عَاصِم بنِ حَمزَةَ عَن جَابرِ بنِ عبدِاللهِ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): عَليُّ بنُ أبي طَالبٍ خَيرُ البَشَرِ، مَن شَكَّ فيهِ فَقَد كَفَرَ».

 

انجام نسخه:

«فَعَلَيهِ السَّلامُ ما غَنَّتِ الطَّيـ
 

 

ــرُ و نَاحَتْ عَلَی الغُصُونِ بُكِيَّا
 

 

تَمَّتِ القَصيدةُ و هِيَ مِأئةٌ و تِسعَةَ عَشَرَ بيتاً‌ و الحَمدُ للهِ وَحدَهُ و صَلواتُهُ عَلَی رَسولِهِ محمَّد المُصطَفَي و آلِهِ و سَلامُهُ و حَسبُنَا [الله] و نِعمَ الوَكيلُ».

خصوصيات نسخه: نستعليق، احمد بن نجفعلي اميني تبريزي (پدر علامه اميني صاحب الغدير)، پنج شنبه 7 جمادي الأولي 1354، از روي نسخة عتيق و مغلوط، كاتب در انجام نسخه آورده است: «يَقولُ العَبدُ الذَّليلُ الحَقيرُ الفَقيرُ أحمدُ بنُ نَجفقُلي([88])الأمينيُّ التّبريزيُّ عُفِيَ عنهُما، كَتبتُ هذه النُّسخةَ الشَّريفةَ مِن نُسخةٍ عَتيقَةٍ مَغلُوطَةٍ عَلَی خَطٍّ لايُقرَأُ بِيَدَيّ الوازرةِ و يُمنَايَ الدَّاثِرةِ عَلَی تَشتُّتِ البَالِ و ضِيقِ المَحالِ و تَفرُّقِ الحَالِ، هَديةً منّي إلی حَضرةِ شَيخِنا الأُستاذِ العَلامةِ الحُجَّة شَيخِ المَشايخ و أَقضَی القُضاة الشِّيخ محمَّد السَّماويّ القَاضِيّ أَدامَ اللهُ أَيّامَ إفاضاتِهِ و فَرِغتُ منها في يَومِ الخَميسِ السّابع مِن شَهرِ جَمادِي الأُولَي مِن سَنَةِ 1354»،([89])در حاشيه تصحيح شده و حواشي توضيحي و لغوي از كاتب [احمد بن نجفعلي اميني] است، 45 صفحه، 19 سطري، نسخه اصل در كتابخانه علامه تهراني صاحب الذريعه در نجف اشرف. (حافظيان بابلي، 1384، 181 و 182)

در پايان اين بخش، لازم به ذكر است كه در تصحيح نسخه حاضر، تغييراتي به خاطر هماهنگ سازي با شيوه كتابت امروزي، صورت گرفته كه عبارتند از:

1- اضافه نمودن (الف)، در كلمه هايي نظير: «اسحق= اسحاق»، «اسمعيل= اسماعيل» و ...

2- تبديل نمودن (ياء) به (همزه) بعد از الف زايد يا جمع، در واژگاني مانند: «قايل= قائل»، «ملايكة= ملائكة» و...

3- در مواردي كه متن، افتادگي داشته و يا ناخوانا بوده و براي كلمه يا كلمات افتاده و ناخوانا، جايگزين دقيقي يافت نشده، از علامت سه نقطه (...) استفاده گرديده است.

4- در برخي موارد كه بطور واضح و احتمالاً در اثر غفلت كاتب، كلمه اي از متن، افتاده و حذف گرديده، كلمه مناسب در داخل قلاب [] اضافه شده است.

5- در قسمت شرح و بررسي نسخه، تلاش شده است كه تا حد امكان، منابع و مآخذ معتبر اهل سنت، پيرامون مطالب بيان شده در نسخه، جمع آوري گردد.

6- قيد كردن علايم نگارشي و ويرايشي از مصحح مي باشد.

همچنين در بررسي سند روايتها و صحت اسامي راويان يك حديث، از كتابهايي مانند: «ميزان الإعتدال في نقد الرجال» و «الكاشف في معرفة من له رواية فى الكتب الستة » و «المغني في الضعفاء» ذهبي، «الكامل في ضعفاء الرجال» ابن عُدَيّ، «خلاصة تذهيب تهذيب الكمال» صفي الدين خزرجي، «تهذيب التهذيب» و «لسان الميزان» و «طبقات المدلسين» ابن حجر عسقلاني، «معرفة الثقات» حافظ عجلي، «الثقات» ابن حبّان، «الكشف الحثيث عمن رمي بوضع الحديث» برهان الدين حلبي، «تاريخ أسماء الثقات» ابن شاهين، «العلل و معرفة الرجال» احمد بن حنبل، «توضيح المشتبه في ضبط أسماء الرواة» ابن ناصر الدين قيسي دمشقي، «الكواكب النيرات في معرفة من اختلط من الرواة الثقات» ابن كيّال، «رجال طوسي»، «رجال نجاشي»، «رجال ابن داود حلي»، «خلاصة الأقوال في معرفة الرجال» علامة حلّي، «معجم رجال الحديث» آيت الله العظمي خويي، «تهذيب المقال في تنقيح كتاب الرجال» محمد علي ابطحي، «الفوائد الرجالية» وحيد بهبهاني، «رجال الشيعة في أسانيد السنة» محمد جعفر طبسي، «طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال» علي بروجردي، و «نقد الرجال» مصطفي تفرشي، نيز استفاده شده است.


3-2 صفحاتي از نسخه خطي (صفحه عنوان، اول و آخر)




3-3 تصحيح نسخه خطي

 

قسمت نسخه هاي عكسي، شماره مسلسل (1290)

 ص1

بِسمِ اللهِ و لَهُ الحَمْدُ

أُقَدّمُ هَذَا الشَّرحَ الّذِي أُهْدِي إِليَّ بَعدَ اسْتِنسَاخِهِ إِلَی مَولايَ العَلامَةِ الوَرِعِ الرَّبّانيِّ الشَّيخِ المِيرزَا مُحسِن الطَّهرَانيّ - سَلَّمَهُ اللهُ و سَلَّمَ عَليهِ و سَاقَ الخَيرَ إليهِ - و أَنَا رَاجِي دَعَاءَهُ، الأَقَلُّ محمَّد السَّماوِيُّ النَّجَفيُّ -عُفِيَ عَنهُ- آمينَ.

بِاسمِهِ تَعَالَی شَأنُهُ، لايَخفَی أَنَّ الشَّارِحَ هُوَ النَّاظِمُ المُفَجَّعُ -طَابَ ثَرَاهُ([90])- حَرَّرَها الأَحقَرُ محمَّد مُحسِنُ المَدعُوُّ بآقَا بُزرگ الطَّهرَانيِّ.


ص2

بِاسمِهِ تَعَالَی شَأنُهُ، و هُوَ بِلا شَبيهٍ، قَصيدَةُ الأَشبَاهِ لِمحمَّد بنِ([91])أَحمَدَ بنِ عَبدِاللهِ البَصرِيِّ المُتَوَفَّي 327 المَعرُوفِ بالمُفَجَّعِ - غَفَر اللهُ عَنهُ فِي أَهلِ البَيتِ –وَ شَرَحَها و صَلَّي اللهُ عَلَی محمَّد و آلِهِ.

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحيمِ و هُو بِالتَّحمِيدِ أَولَی.

قَالَ أَبُوعَبدِاللهِ محمَّد بنُ أَحمَدَ بنِ عَبدِاللهِ البَصرِيِّ -رَضِيَ اللهُ تَعَالَی عَنهُو أَرضَاهُ:

أيُّهَا اللَّائِمِي بحُبِِّ([92])عَلِيَّاً

 

قُمْ ذَمِيمَاً إلی الجَحِيمِ خِزِيَّا

أَبِخَيرِ الأَنامِ عَرَّضّتَ لا زِلـ

 

ــتَ مَذُوداً عَنِ الهُدَی مَزوِيَّا

 

رَوَی أبُونَعيمٍ الفَضلُ بنُ دُكَيْنٍ (كَذَا) عَن شَريكٍ عَن أَبِي إسحَاقَ عَن عَاصِمِ بنِ حَمزَةَ عَن جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و آلِهِ و سَلَّمَ: «عَلِيُّ بنُ أَبِي طَالبٍ خَيرُ البَشَرِ، مَن شَكَّ فيهِ فَقَد كَفَرَ».

أَشبَهَ الأَنبياءَ كَهْلاً و زُوْلَاً

 

و فَطِيماً و رَاضِعاً‌ و غذِيَّا

 

رَوَی أحمَدُ بنُ حَنبَل عَن عَبدِ الرَّزَّاقِ عَن مَعْمَرٍ عَن الزُّهْرِيِّ عن سَعيدِ بنِ المُسَيَّبِ عَن أَبي هُرَيرَةَ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ-و هُوَ فِي مَحفِلٍ: «إنْ أَحبَبْتُم أَنْ تَنظُرُوا إلَى آدَمَ فِي عِلمِهِ، و نُوحٍ فِي فَهمِهِ، و إبراهيمَ في خُلْقِهِ، و مُوسَى في مُناجَاتِهِ، و عِيسَى في سُنَّتِهِ، و محمَّد في زُهدِهِ و حِلمِهِ و كَمالِهِ و تَمَامِهِ، فَانْظُرُوا إلى هَذَا الشَّابِّ المُقبِلِ»، فَيُطيلُونَ النَّاسَ يَنظُرُونَ إليهِ، فَإذَا عَليُّ بنُ أَبي طَالِبٍ


ص3

كَأَنَّمَا يَنقَلِعُ([93])مِن صَبٍّ([94])و يَنحَطُّ([95])مِن جَبَلٍ. و رَوَی([96])عَبدُاللهِ بنُ عُمَرَ الأَزْدِيُّ عَن سَابِقِ بنِ مُعَمَّرٍ الهِلالِيِّ عَن عَمِّهِ عَن عُمَرَ بنِ البَصرِيِّ ابنِ أَنَسِ بنِ مَالِكٍ عَن أَنَسٍ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنظُرَ إلی عِلمِ آدَمَ و فَهمِ نُوحٍ و حِلْمِ إبراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ فَلْيَنظُرَ إلی عَلِيِّ بنِ أبِي طالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ.

كَانَ في عِلمِه كآدَمَ إذْ

 

عُلِّمَ شَرحَ الأَسماءِ والمَكْنِيَّا

 

حَدَّثَنا بَعضُ أصحَابِنَا و هُوَ أَحمَدُ بنُ هِشامٍ عَن محمَّد بنِ عَبدِاللهِ مَطِيرٍ، قَالَ: حَدَّثَنا ... بنُ الحَرْبِ التَّميمِيِّ عَن شُرَيْحٍ عَن شَيخٍ لَهُ يُقَالَ لَه حَمَّادُ بنُ عَونٍ عَن أَبي بَكْرٍ الهُذَليِّ عَن الحَسَنِ([97])، أنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: إِخْوانُك مِن الشِّيعَةِ يَزعُمُونَ أنَّكَ تُبغِضُ عَليّاً؟ فَانْكَبَّ الحَسَنُ طَويلاً يَبكِي ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ و قَالَ: لَقَد فَارَقَكُم بالأَمسِ رَجُلٌ كَانَ سَهمَاً عَلَی أَعدَاءِ اللهِ، رَبَّانيُّ هَذِهِ الأُمَّةِ بَعدَ نَبيِّهَا -عَلَيهِ السَّلامُ- و هُوَ ذُو شَرَفِهَا و ذُو قَرَابَةٍ مِن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِمَا- لَم يَكُن بِالنُّومَةِ([98])فِي أَمْرِ اللهِ، و لا بِالظَّلُومَةِ في حَقِّ اللهِ، و لا بِالسَّرُوقَةِ([99])في مَالِ اللهِ؛ أَعطَي القرآنَ عَِزائِمَهُ([100])فيمَا لَه و عَليهِ، فَفَازَ مِنهَا بِريَاضٍ مُونِقَةٍ([101])و أَعْلامٍ بَيِّنَةٍ، عَلَّمَه رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- مَا هُوَ كَائنٌ إلی يَومِ القِيامَةِ و عَرَّفَه.... و مَا يَكُونُ فِيهَا؛ ذَاكَ عَليُّ بنُ أَبِي طَالِبٍ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- يَا لُكَعُ!([102])عَلَّمَ اللهُ آدَمَ الأَسمَاءَ كُلَّهَا حَتَّی القَصْعَةِ([103])و القُصَيْعَةِ و عَلَّمَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ و آلِهِ- عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- مَا هُوَ كَائنٌ إلَی يَومِ القِيامَةِ. و رَوَی مُجَالِدٌ([104])عَن الشَّعْبِيِّ عَن مَن سَمِعَ عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- يَقُولُ: وَاللهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً([105])و لا كَذِبتُ. وَ رَوَی عِيسَی بنُ مَاهَانَ عَن المِنهَالِ بنِ عُمَرَ عَن سَعيدِ بنِ جُبَيْرٍ عَن ابنِ عَبَّاس قَالَ: عَهِدَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ و آلِهِ- إلَی عَليِّ بنِ أبي طَالِبٍ ثَمانِينَ عَهْداً لَم يَعهَدْهَا أَحَدٌ إلَی أَحَدٍ مِن النَّاسِ. و رَوَی عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- بِيَدَيَّ فَأوْفَانِي عَلَی مُتعَةٍ فَأَعلَمَنِي مَا هُو كَائنٌ إلَی يَومِ القِيامَةِ فِي حَديثٍ طَويلٍ؛ فَمِن ذَلِكَ خُطبَتُهُ -عَلَيهِ السَّلامُ- بالبَصرَةِ و ذِكرُ مَا يَحِلُّ بِهَا و سَائِرِ([106])البُلدَانِ في الشَّرقِ و الغَربِ إلَی يَومِ القِيامَةِ.


ص4

و قَولُهُ فِي أَصحابِ النَّهْرَوانِ و قَد قَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنهُم: يَا أَميرَ المُؤمِنيِنَ! قَد عَبَرَ القَومُ النَّهرَ، فَقَالَ: مَا عَبَرُوا و لايَعبُرُونَ و لايَفلِتُ([107])مِنهُم عَشْرَةٌ و لا يُقتَلُ مِنكُم عَشْرَةٌ، و اللهِ مَا كَذِبتُ و لا كُذِّبتُ. و قَولُهُ في حَربِ الحُسَينِ -عَلَيهِ السَّلامُ- حِينَ صَارَ إلَی كَربَلاءَ([108])، مَا حَدَّثَنا بِهِ الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا يَحيَی بنُ حَمّادٍ عَن أَبِي عَوانَةَ عَن عَطاءِ بنِ السَّائِبِ عَن مَيمُونٍ عَن شَيبَانَ بنِ مَخْرَمٍ([109])قَالَ: أَقبَلْنا مَعَ عَليِّ بنِ أَبِي طالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- مِن صِفِّينَ حَتَّی نَزَلْنا فِي أَرْضٍ يُقَالَ لَهَا كَربَلاءُ و هُو عَلَی بَغلَتِهِ([110])فَنَزَل و أَخَذَ تُربَةً مِن تَحتِ حَافِرِ([111])البَغْلَةِ فَشَمَّها و قَبَّلَها و بَكَی ثُمَّ قَالَ: وا إبْنَاه! وا وَلَداه! حَبيبٌ يُقتَلُ فِي هَذَا المَوضِعِ كَأنِّي أَنظُرُ إلَی نَفَرٍ مِن آلِ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِمَا- قَد أَنَاخُوا([112])بِهَذَا الوَادِي فَخَرَجتُم إليهِم يَقتُلُونَهُم، فَوَيلٌ لَكُم مِنهُم و وَيلٌ لَكُم عَليهِم، مَا أَعلَمُ شُهَداءَ عَلَی وَجهِ الأَرضِ أَفضَلَ مِنهُم إلا شُهَداءَ خَلَّفتَهُم بِبَدرٍ، آتُونِي بِرِجْلِ حِمارٍ أو بِفَكِّ حِمارٍ، فَأتيتُهُ بِرِجلِ حِمارٍ مَيْتَةٍ، فَوَتَدَها فِي مَوضِعِ حَافِرِ البَغْلَةِ، فَلمَّا قُتِلَ الحُسَينُ -صَلَواةُ اللهِ عَليهِ- جِئتُ فَاسْتَخرَجتُ رِجْلَ الحِمارِ مِن مَوضِعٍ دَسَّهُ([113])و إذَا أَصحَابُه رِبْضَةٌ([114])حَولَهُ إلَی أَشياءَ كَثيرةٍ و أَخبَرَ بِمَا هُو كَائِنٌ.

و كَنُوحٍ نَجَّا مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ

 

ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَی الجُودِيَّا

 

حَدَّثَنا أبُوالحَسَنِ عَليِّ بنِ محمَّد الوَرَّاقِ قَالَ: حَدَّثَنا محمَّد بنُ رُفَادٍ القَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ محمَّد بنِ دَاهِرِ الأَحمَرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنا أبِي عَن هَارُونَ بنِ عَبدِاللهِ عَن أبِي كَريمَةَ عَن أَبي مَريَمَ مَولا أبِي ذَرٍّ قَالَ: شَهِدْتُ أبَا ذَرٍّ -رِضْوانُ اللهِ عَليهِ- آخِذَاً بِحَلْقَةِ([115])الكَعْبَةِ و هُوَ يَقُولَ: أنَا جُندَبُ([116])الغِفَارِيُّ، مَن عَرفَنِي فَقَد كَفَي و مَن لا يَعرِفُنِي فَأنَا أَبوذَرٍّ، أََشهَدُ علَی رَسولِ اللهِ إنِّي سَمِعتُهُ يَقُولُ: «مَن قَاتَلَني فِي المَرَّةِ الأُولَی و قَاتَلَ أهلَ بَيتِي حتَّی في الثَّانيةِ كَانَ في الثَّالثَةِ مِن شِيعَةِ الدَّجَّالِ»، و سَمِعتُهُ يَقُولُ: «إنَّ مَثَلَ أَهلَ بِيتِي كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ، مَن رَكِبَ فيها نَجَا([117])و مَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ». و رَوَی محمَّد بنُ شُعبَةَ عَن نَصرِ بنِ مُزاحِمٍ عَن أبِي سَلَمَةَ رَاشِدِ الفَزَارِيِّ


ص5

قَالَ: حَدَّثَني عَطيَّةُ عَن أبِي سَعيدٍ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فِي حَجَّةِ الوَدَاعِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ([118]): إنّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَليْنِ، كِتابَ اللهِ و عِترَتِي أَهلَ بَيتِي و لايَفتَرِقانِ حتَّی يَرِدَا عَلَيّ الحَوضَ، أَلَا إِنّ كِتابَ اللهِ حَبلٌ مَمدُودٌ، أَصلُهُ فِي الأَرضِ و طَرَفُهُ فِي العَرشِ و إنّ مَثَلَ أَهلِ بِيتِي كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ مَن رَكِبَهَا نَجَا و مَن تَخلَّفَ عَنهَا غَرِقَ و مَثَلَهُم كَمَثَلِ بابِ حِطَّةٍ، مَن دَخَلَه غُفِرَتْ له الذُّنُوبُ إلی يَومِ القِيامَةِ». و هُو خَبَرٌ صَحيحٌ مَورُودٌ عَن الأَخيَارِ.

وَ جَفَا([119])فِي رِضَا اللهِ أَبَاهُ

 

و اجْتَوَاهُ وَ عَدَّهُ أَجْنَبِيَّا

كَاعْتِزَالِ الخَليلِ آزَرَ فِي الـ

 

ـلهِ و هِجْرانِهِ أَبَاهُ مَلِيَّا

 

قَالَ اللهُ تَعَالَی في قِصَّةِ إِبراهِيمَ -عَلَيهِ السَّلامُ: ) فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إبراهيم لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ((التوبة/114) و حَدَّثَنا أبُوجَعفَرٍ مُحمَّدُ بنُ سَلَمَةَ [بنِ]([120])الوَلِيدِ الطَّوِيلِ الطَّيَالِيْسِيُّ([121])قَالَ: حَدَّثَنا أبُوالحَارِثِ بنُ مَنصُورٍ قَالَ: حَدَّثَنا إسرائيلُ عَن أبِي إسحَاقَ عَن نَاجِيَةِ بنِ كَعبٍ قَالَ، قَالَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- لَمَّا تُوُفِّيَ أبُوطالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ: أَتيتُ النَّبيَّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فقُلتُ: إنَّ عَمَّكَ أيضَاً لَقَد([122])مَاتَ. قَالَ: إنطَلِقْ فَوَارِهِ([123]). فقُلتُ: مَا أنَا بالَّذِي أُوَارِيهِ. فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: فَمَن يُوارِيهِ؟ إذَا انْطَلِقْ فَوَارِهِ، ثُمَّ لا تُحْدِثْ شَيئاً حَتَّی تَأتِيَنِي. فَانطَلَقتُ فَوَارَيتُهُ ثُمَّ أَتَيتُهُ فَأمَرَني أَنْ أَغتَسِلَ، ثُمَّ دَعَا لِي بِدَعَواتٍ هُنَّ أَحَبُّ إلیَّ لِمَا عَلَی ظَهْرِ الأَرضِ و مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ([124]). و حَدَّثَنا ابنُ أبِي العَوَّامِ الرِّيَاحِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبو مُزاحِمٍ عَبدُالعَزيزِ بنُ أبَانَ عَن سُفيَانِ الثَّوْرِيِّ عَن أبِي إسحَاقَ عَن نَاجِيةَ بنِ كَعْبٍ عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ: أَتَيتُ النَّبيَّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَذكَرتُ الحَديثَ عَليهِ.

وَ دَعَا قَوَمهُ فَآمَنَ لُوطٌ

 

أَقرَبُ النَّاسِ مِنهُ رَحْمْاً و زِيَّا

و عَلِيٌّ لمّا دَعَاه أخُــوهُ

 

سَبَقَ الحَاضِرينَ و البَدَوِيَّــا

 

ص6

أَشبَهَ أميرُ المُؤمِنينَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- إبراهِيمَ الخَليلَ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- فِي اعْتِزَالِهِ أبَاهُ و أَشبَهَ لُوطَاً فِي سَبْقِهِ النَّاسَ إلَی إبراهِيمَ و مُهاجِرتِهِ، قَالَ اللهُ تَعَالَی : ) فَآَمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي((العنكبوت/26) و لُوطُ بنُ أخِي إبراهِيمَ و عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- أوَّلُ مَن آمَنَ بمحمَّد -صَلَّي اللهُ عَليهِما- و اتَّبَعَهُ و هُو أقرَبُ النَّاسِ إليهِ و أَجمَعُهُم بِهِ رَحِمَاً. حَدَّثَنا مُسَبِّحُ بنُ حَاتِمٍ العُكْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا محمَّد بنُ يَحيَی الأَزدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا يَحيَی بنُ اليَمَانِيُّ عَن سُفيانَ عَن سَلَمَةَ بنِ كُهَيلٍ عَن أبي الصَّادِقِ -عَلَيهِ السَّلامُ- عَن عَلِيمِ الكِنْدِيِّ عَن سَلمَانِ الفَارسِيِّ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: «إنّ أَوّلَ هَذهِ الأُمَّةِ وُرُوداً عَلَيّ و أَوّلُ النَّاسِ إِسلاماً عَلِيُّ بنُ أبِي طَالبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ». و رَوَی مِسْعَرُ بْنُ كِدَامٍ عن عَطِيَّةِ العَلَويِّ قَالَ: مَكتُوبٌ عَلَی بَابِ الجَنَّةِ: لا إلَهَ إلّا اللهُ، محمَّد رسُولُ اللهِ، عَليٌّ أخُو رَسولِ اللهِ قَبلَ أَنْ يُخلَقَ السَّماوَاتُ و الأَرضُ بألْفَيْ سَنةٍ. حَدَّثَنا أبُوعُمَرَ محمَّد بنُ مَروَانَ القُرَشِيُّ السَّعيدِيُّ مِنْ وُلْدِ سَعيدِ بنِ العَاصِ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوجَعفَرٍ محمَّد بنُ يَحيَی الوَاسِطِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عَليُّ بنُ عَبدِالرَّحمنِ عَن شَريكٍ عَن أبِي الحَجَّافِ دَاوُدَ بنِ أبِي عَوفٍ عَن سَعيدٍ بنِ عُمَرَ عَن ابنِ عُمَرَقَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ: آخَا([125])رَسولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- بَينَ أصحَابِهِ فَجَاءَ عَليُّ بنُ أبِي طَالبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ مَن أخِي؟ فقَالَ: «أَنَا أَخُوكَ فِي الدُّنيَا و الآخِرَةِ». حَدَّثَنا عَليُّ بنُ دَاودَ القُنْطُرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا دَاودُ بنُ سَابِقِ الأَرشَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عبدُاللهِ بنُ لُهَيعَةَ عن الرَّبيعِ عَن محمَّد بنِ عبدِاللهِ عَن سَعيدِ بنِ شُرَحْبِيلَ([126])عَن ابنِ أبِي أَوفَی قَالَ: خَرَجَ عَلينَا رَسولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- و نَحنُ في مَسجِدِ المَدينَةِ، ثُمَّ قَامَ فَحَمِدَ اللهَ و أَثنَی عَليهِ، ثُمَّ قَالَ: إنّي أُحَدِّّثُكُم حَديثَاً فَاحْفَظُوهُ عَنّي و عُوهُ([127])لِيُحَدِّثَ بهِ مِن بَعْدِكُم، إنَّ اللهَ اصْطَفَی لِرِسَالَتِهِ خَلْقَاً ذَلكَ قُولُه: )[إنّ] اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ((الحج/75) يُسْكِنُهُمُ الجَنَّةَ و إنّي مُصْطَفٍ مِنكُم مَن أَحَبُّ أَنْ أَصطَفِيَهُ و مُؤاخٍ بَينَكُم كَمَا آخَا اللهُ تَعَالَی بَينَ المَلائِكَةِ.


ص7

قُمْ يَا أبَابَكرٍ! فَاجْثِ([128])بَينَ يَدَيَّ، فإنَّ لَكَ عِندِي يَداً([129]). ثُمَّ دَعَا عُمَرَ فقَالَ له: لَقَد كُنتَ شَديدَ الشَغَبِ([130])عَلينَا أبَا حَفْصٍ! فدَعَوتُ اللهَ تَعَالَی أَن يَهدِيَكَ لِلإِسلامِ. ثُمَّ آخَا بَينَهُ و بَينَ أبِي بَكرٍ. ثُمَّ دَعَا عُثمَانَ بنَ عَفَّانٍ فقَالَ: أُدنُ مِنِّي فَدَنا مِنهُ فمَا زَالَ يُدنِيهِ حتَّی أَلصَقَ رُكبَتَه([131])بِرُكبَتِهِ ثُمَّ نَظَر إلَیه([132])و نَظَر إلَی السَّماءِ أيضَاً فقَالَ: سُبحانَ اللهِ العَظيمِ حتَّی قَالَها ثَلاثاً و كَانَتْ أَزرَارُ([133])عُثمَانَ مَحلُولَةً فَزَرَّها رَسولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- ثُمَّ قَالَ لَهُ: إجْمَعْ عِطْفَيْ رَدَائِكَ إلَی نَحْرِكَ فإِنَّ لَكَ شَأنَاً، أَنتَ فِيمَنْ يَرِدُ عَلَیَّ الحَوضَ وأَوْدَاجُهُ([134])تَشخُبُ([135])دَمَاً فَأَقُولُ مَن فَعَلَ بِكَ هَذَا؟ فَتقُولُ فُلانٌ فُلانٌ و فُلانٌ، تَنَحَّ يا عُثمَانُ! ثُمَّ دَعَا عَبدَالرَّحمَنِ بنَ عَوفٍ فقَالَ: أُدنُ منِّي فَأنتَ أَمينُهُم، سَلَّطَك اللهُ عَلَی مَالِكَ بالحَقِّ و إنَّ لَكَ عِندِي دَعوَةٌ وَعَدْتُكَهَا فَأَجَزْتُ لَكَ الدَّعْوَةَ، إخْتَرْ مَا تُريدُ. قَالَ: اخْتَرْ لِي يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: حَمَّلتَنِي يا عَبدَالرَّحمَنِ أَمَانِيَكَ كَثُرَ اللهُ مَالَكَ و جَعَلَك مِمَّن يُنفِقُ هَكَذا و هَكَذا و بِتْنَا بَينَ يَديْهِ. ثُمَّ قَالَ: أَمَا إنَّكَ مِمَّن يَدخُلُ الجَنَّةَ مِن أَغنِياءِ أُمَّتِي، ثُمَّ آخَا بَينَهُ و بَينَ عُثمَانَ. ثُمَّ دَعَا بِطَلحَةَ و الزُّبيرِ فقَالَ: أُدْنُوَا مِنِّي، أَنتُمَا لِي كَحَوارِيّي([136])عِيسَی بنِ مَريَمَ، ثُمَّ آخَا بَينَهُمَا. ثُمَّ دَعَا أبَا([137])الدَّردَاءِ عُوَيمِراً ([138])و سَلمَانَ الفَارسِيَّ فقَالَ: يا سَلمَانُ أنتَ مِنَّا أَهلَ البَيتِ و لَقَد اُعطِيتَ العِلمَ الأَوَّلَ و العِلمَ الآخِرَ. ثُمَّ قَالَ: يا عُوَيمِرُ أَلا أَرشَدُكَ؟ قَالَ: بَلَی يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: إنْ تُنقِدْهُم يُنقِدُوكَ و إنْ تَركْتَهُم لايَترُكُوكَ وَ إِنْ تَهْرَبْ مِنْهُمْ يُدْرِكُوكَ فَأَقْرِضْ عِرْضَكَ لِيَوْمِ فَقْرِكَ و اعْلَمْ أَنَّ الجَزَاءَ أمَامَكَ، ثُمَّ آخَا بَينَهُ و بَينَ سَلمَانَ. قَالَ ابنُ خَالَوَيْهِ: حَدَّثَنا محمَّد بنُ حَفصٍ قَالَ: حَدَّثَنا الحَسَّانيُّ قَالَ: حَدَّثَنا يَزيدُ بنُ هَارُونَ قَالَ: حَدَّثَنا فَرجُ بنُ فَضَالَةَ عَن نُعمَانَ بنِ عَامِرٍ قَالَ، قَالَ أبو الدَّردَاءِ: إنْ نَافَرتَ([139])النَّاسَ نَافَرُوكَ و إنْ تَركتَهُم لا يَترُكُوكَ و إنْ هَرِبتَ مِنهُم أَدرَكُوكَ، قَالَوا: يا أبا الدَّردَاءِ فمَا يَصنَعُ؟ قَالَ: تَهِبُ لَهُم عِرضَكَ لِيَومِ فَقرِكَ. ثُمَّ دَعَا عَمَّارَ بنَ يَاسِرٍ فدَعَا لَهُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: تَقتُلُكَ الفِئَةُ البَاغِيَةُ([140])


ص8

لا أَنَالَهُمُ اللهُ شَفَاعَتِي و آخَا بَينَهُ و بَينَ سَعْدٍ. ثُمَّ نَظَرَ فِي وُجُوهِ أصحَابِهِ فقَالَ: بَشِّرُوا و قَرُّوا عَيناً([141])فإنَّكُم أَوَّلُ مَن يَرِدُ عَليَّ الحَوضَ و أَنتُم فِي الغُرَفِ. ثُمَّ نَظَر إلَی ابنِ عُمَرَ فقَالَ: الحَمْدُ للهِ الَّذِي يَهْدِي مِن الضَّلالَةِ. فقَالَ عَليٌّ: يَا رَسُولَ اللهِ! لَقَد انْقَطَعَ ظَهْرِي و ذَهبَتْ قُوَايَ عِندَمَا صَنعْتَ بأَصحَابِكَ مَا صَنَعْتَ فإِنْ كَانَ مِن سَخَطٍ عَليَّ فَلَكَ العُتْبَی([142])و الكَرَامَةِ. فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالحَقِّ نَبيَّاً، مَا أنتَ مِنِّي إلا بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی، إلا أَنَّه لا نَبِيَّ بَعدِي و مَا أَخَّرتُكَ إلا لِنَفسِي فَأنَا رَسُولُ اللهِ و أَنتَ وَارِثِي. قَالَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ: و مَا أَرِثُ مِنكَ يَا رَسُولَ اللهِ!؟ مَا أَورَثَتِ الأَنبياءُ قَبلِي؟ قَالَ: و مَا أَورَثَتِ الأَنبيَاءُ قَبلَكَ؟ قَالَ: كِتابَ رَبَّهِم و سُنَّةَ نَبيِّهِم. أَنتَ يا عَليُّ! مَعِي فِي الجَنَّةِ فِي قَصْرِي و فَاطِمَةُ بِنتِي و هِيَ زَوْجَتُكَ فِي الدُّنيَا و الآخِرَةِ و أنتَ رَفِيقِي. ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: )إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ((الحجر/47) المُتَحَابِّينَ([143])فِي اللهِ، يَنظُرُ بَعضُهُم بَعضَاً. و قَالَ:

لَهُ مِن أبِيهِ ذِي الأَيدِي إسْما

 

عِيلَ شِبْهُ مَا كانَ عنّي خَفِيَّا

إنَّهُ عَاوَنَ الخَليلَ عَلَی الكَعْـ

 

ـبـَـةِ إذْ شَادَ رُكْنَهَا المَبْنِيَّا

و لَقَد عَاوَن الوَصِيُّ حَبيبَالـ

 

ـلهِ إذْ يَغسِلانِ مِنهَا الصُّفِيَّا

رَامَ حَمْلَ النَّبيِّ إذ يَقْتَلعَ الصَّخـ

 

ـرة([144])مِن سَطْحِهَا المُثُولَ و الجثِيَّا

فَحَناهُ ثِقْلُ النُّبُوَّةِ حَتَّی

 

كَادَ يَنآدُ تَحتَهُ مَثْنِيَّا

فَارْتَقَی مَنْكِبَ النَّبيِّ عَلِيٌّ

 

صِنْوُهُ مَا أَجَلَّ ذاكَ رقيَّا

فَأمَاطَ الأَوْثَانَ عَن طَايَةِ الكَعْـ

 

ـبةِ يَنْفِي الأَرْجَاسَ عَنها نَفِيَّا

 

الطَّايَةُ: السَّطْحُ. قَالَ الشَّاعِرُ و ذَكَرَ  قَدْرَ أبِي العَلاءِ:

كَأنَّ المَحَالَ الغُرَّ فِي جَنَباتِهَا

 

عَذَارَی عَلَي طَايَاتِ بُصْرِي تَطَلَّعُ([145])

و لَوْ أَنَّ الوَصِيَّ حَاوَلَ مَسَّ الـ

 

ـنَّجْمِ بِالكَفِّ لَمْ يَجِدْهُ قَصِيَّا

 

حَدَّثَنا محمَّدُ بنُ يُونُسَ الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عبدُاللهِ بنُ دَاوُدَ الخُرَيبِيُّ([146])عَن نُعَيْمِ بنِ حَكيمِ المَدائِنِيِّ


ص9

عَن أَبِي مَريَمَ عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -صَلَواةُ اللهِ عَليهِ- قَالَ: إنْطَلَقَ بِي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَجَلَسْتُ ثُمَّ صَعِدَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- عَلَی مَنْكَبِي ثُمَّ قَالَ: إنْهَضْ إلَی الصَّنَمِ فَنَهَضْتُ فَلَمَّا رَاي([147])ضَعْفِي تَحتَهُ قَالَ: إجْلِسْ، فَجَلَسْتُ فَأَنزَلتُهُ عَنِّي و جَلَسَ لِي ثُمَّ قَالَ: يا عَلِيُّ! إِصْعَدْ عَلَی مَنكَبِي فَصَعِدْتُ عَلَی مَنكَبِهِ ثُمَّ نَهَضَ بِي رَسُولُ اللهِ فَلَمَّا نَهَضَ بِي خُيِّلَ لِي لَو شِئْتُ نِلْتُ السَّماوَاتِ و الأَرضَ و صَعِدْتُ عَلَی الكَعْبَةِ و تَنَحَّی رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَأَلقَيتُ صَنَمَ قُرَيْشِ الأَكبَرَ و كَانَ مِن نُحَاسٍ([148])مَوتُودَاً([149])بأَوتَادٍ مِن حَدِيدٍ إلَی الأَرضِ فَمَا زِلْتُ أُعَالِجُهُ حَتَّی اسْتَمْكَنْتُ مِنهُ فقَالَ: دَقِّهِ فَدَقَّقْتُهُ و كَسَرْتُهُ و نَزَلْتُ.

أَفَهلْ تَعرِفُونَ غَيرَ عَليٍّ

 

وَ ابْنِهِ اسْتَرْحَلَ النَّبيَّ مَطِيَّا؟

 

لَم يَعْلُ مَنكَبَ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- غَيرَ عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- لِقَلْعِ الأَصنَامِ عَن الكَعبَةِ و الحَسَنِ بنِ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فِي الصَّلوةِ و غَيْرِهَا. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ عَبدِاللهِ بنِ بُرَيغٍ قَالَ: حَدَّثَنا نُوحُ بنُ قَيسٍ قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّد بنُ ذَكْوَانَ السَّمَّانِيُّعَن ثَابتٍ عَن أَنَسِ بنِ مَالِكٍ: إنَّ الحَسَنُ و الحُسَينُ كَانَا يَجِيئَانِ و نَبِيُّ اللهِ سَاجِدٌ فَرَكِبَانِ عَلَی ظَهْرِهِ فَيُطيلُ السُّجُودَ فقِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَطَلْتَ السُّجُودَ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ ابْنَي ارْتَحَلانِي و إنِّي كَرِهْتُ أَنْ أُعَجِّلَهُمَا. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ غَالِبِ بنِ حَرْبٍ تَمْتَامٌالضَّبِّيُّ قَالَ: حَدَّثَنا ضِرارُ بنُ صُرَدٍ قَالَ: حَدَّثَنا عَليُّ بنُ عَبَّاسٍ عَن يَزيدَ بنِ أبِي زِيادٍ عَن البَهِيِّ([150])مَولَی آلِ الزُّبَيْرِ قَالَ: تَذَاكَرَنا عِندَ ابنِ الزُّبَيْرِ، أَيُّ النَّاسِ أَشبَهُ بِرَسُولِ اللهِ؟ فقَالَ ابنُ الزُّبَيْرِ: الحَسَنُ بنُ عَليٍّ -عَليهُمَا السَّلامُ- لَقَد رَأيْتُ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- سَاجِداً فَجَاءَ الحَسَنُ بنُ عَليٍّ فَصَعِدَ عَلَی ظَهْرِهِ فَمَا أَنْزَلَهُ ([151])


ص10

حَتَّی كَانَ هُوَ الَّذِي نَزَلَ و إنْ كَانَ لَيُفْرِجُ لَهُ رِجْلَيْهِ فَيَدْخُلَ قَدَمَيْهِ مِن هَذَا الجَانِبَ و يَخْرُجُهَا مِن الجَانِبِ الآخَرِ. حَدَّثَنا أبُوجَعفَرٍ التَمَّامُ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوسَلَمَةَ مُوسَی بنُ إسمَاعِيلَ عَن جَريرِ بنِ حَازِمٍ عَن مُحمَّدِ بنِ أبِي يَعقُوبَ الضَّبِّيِّ عَن عَبدِاللهِ بنِ شَدَّادِ بنِ الهَادِ عَن أَبِيهِ قَالَ: صَلَّيتُ خَلفَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَلَمَّا سَجَدَ، وَثَبَ([152])الحَسَنُ بنُ عَليٍّ عَلَی ظَهْرِهِ فَأَطالَ ثُمَّ نَزَلَ فَلَمَّا قَضَی الصَّلاةَ، قُلنَا: يَا رَسُولَ اللهِ! أَطَلْتَ الصَّلواةَ؟ قَالَ: إنَّ ابْنِي هَذَا ارْتَحَلَنِي و إِنِّي كَرِهْتُ أَنْ أُعَجِّلَهُ حَتَّی يَقْضِي حَاجَتَهُ. و رَوَی جَريرُ بنُ عَبدِالحَميدِ قَالَ: حَدَّثَنا يَزيدُ بنُ أبِي زِيادٍ عَن مِقْسَمٍ عَن ابنِ عَبَّاس قَالَ: كُنتُ جَالِساً عِندَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- إِذَا أَقبَلَتْ فَاطِمَةُ -عَلَيهَا السَّلامُ- و هِيَ تَبكِي فقَالَ لَهَا: مَا يَبكِيكِ؟ فقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ! الحَسَنُ و الحُسَينُ خَرَجَا بِالغَدَاةِ فَلَمْ أَرَهُمَا. قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: اللهُ وَلِيُّهُما وكَالِيْهِمَا و حَافِظُهُمَا، إرْجِعِي فَنَحنُ أَحَقُّ بِالطَّلَبِ مِنكِ، فَقَامَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- مَعَ أَصحَابِهِ فَنَزَلَ عَليهِ جِبرِئيلُ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّهُمَا فِي حَائِطِ([153])بَنِی النَّجَّارِ، وَكَّلَ اللهُ بِهِمَا مَلِكاً يَحفَظُهُمَا فَأَتَي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- حَائِطَ بَنِی النَّجَّارِ فَإِذَا هُمَا نَائِمَانِ و إِذَا المَلِكُ آخِذٌ جِنَاحَيْهِ، الوَاحِدَ تَحتَهِمَا و الآخِرَ قَد جَلَّلَهُمَا بِهِ، فَانْكَبَّ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- يُقَبِّلُهُما و هُوَ يَقُولُ: حَبيبَيَّ آذَا اللهَ مَن آذَانِي فِيكُمَا و حَفِظَه الله([154])مَن حَفِظَنِي فِيكُمَا ثُمَّ جَعَلَ الحَسَنَ عَلَی عَاتِقِهِ و حَمَلَ الحُسَينَ جِبرِئيلُ. قَالَ: فَأَخَذَ الشَّاعِرُ هَذَا فقَالَ:

أَتَي حَسَناً و الحُسَينَ الرَّسُولُ

 

و قَدْ خَرِجَا بُكْرَةً يَلعَبَان

و ضَمَّهُمَا ثُمَّ فَادَاهُما

 

و كَانَا لَدَيهِ بِذَاكَ المَكَان

و سَرَّ و قَدْ رَكِبَا عَاتِقَيْهِ

 

فَنِـعْمَ المَطيَّةُ و الرَّاكِبَان([155])

 

ص11

قَالَ: فَجَاءَ عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَلا تُكرِهُنِِي و تُعَقِّبُنِي أَحْمِلُ أَحَدَهُمَا عَنكَ؟ فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: نِعْمَ الحَامِلانِ و نِعْمَ الرَّاكِبَانِ و أبُوهُمَا خَيرٌ مِنهُمَا، يَا بَلالُ! إحْبِسْ عَلَيَّ النَّاسَ فَواللهِ قَد شَرَّفَهُما اليَومَ فِي الدُّنيَا كَمَا شَرَّفَهُمَا اللهُ فِي الآخِرَةِ فَحَبِسَ عَليهِ بَلالُ النَّاسَ ثُمَّ قَامَ قَائِماً و الحَسَنُ و الحُسَينُ بِيَدِهِ و هُو يَقُولُ: أَيُّهَا النَّاسُ! أَلا أُخْبِرُكُم اليَومَ بِخَيرِ النَّاسِ جَدّاً و جَدَّةً؟ قَالَوا: بَلَی يَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: الحَسَنُ و الحُسَينُ، جَدُّهُما رَسُولُ اللهِ و جَدَّتُهُما خَديجَةُ الكُبرَی سَيِّدَةُ نِسَاءِ العَالَمِينَ فِي الجَنَّةِ. أَيُّهَا النَّاسُ! أَلا أُخْبِرُكُم بِخَيرِ النَّاسِ أُمَّاً و أَبَاً: قَالَوا: بَلَی يَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: الحَسَنُ و الحُسَينُ، أبُوهُمَا عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ و أُمُّهُما فَاطِمَةُ بِنتُ رَسُولِ اللهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ العَالَمِينَ فِي الجَنَّةِ. أَيُّهَا النَّاسُ! أَلا أُخْبِرُكُم بِخَيرِ النَّاسِ عَمَّاً و عَمَّةً؟ قَالَوا: بَلَی يَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: هَذَان([156])الحَسَنُ و الحُسَينُ، جَعفَرُ الطَّيَّارُ عَمُّهُما يَطِيرُ فِي الجَنَّةِ مَعَ المَلائِكَةِ، لَهُ جَنَاحَانِ مُخَضَّبانِ بِالدِّمَاءِ و عَمَّتُهُما أُمُّ هَانِي بِنتُ أبِي طَالِبٍ. ألا أَيُّهَا النَّاسُ! أَلا أُخْبِرُكُم بِخَيرِ النَّاسِ خَالاً و خَالَةً؟ قَالَوا: بَلَی يَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: هَذَان([157])الحَسَنُ و الحُسَينُ، خَالُهُمَا إبراهِيمُ ابنُ رَسُولِ اللهِ و خَالتُهُما زَينَبُ بِنتُ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ. هَذَان الحَسَنُ و الحُسَينُ و جَدُّهُما و جَدَّتُهُما فِي الجَنَّةِ و أبُوهُمَا و أُمُّهُما فِي الجَنَّةِ و خَالُهُما و خَالَتُهُما فِي الجَنَّةِ و عَمُّهُمَا و عَمَّتُهُما فِي الجَنَّةِ و مَن يُحِبُّهُمَا فِي الجَنَّةِ و مَن يُبغِضُهُمَا فِي النَّارِ.

وَ لَه مِن صِفاتِ إسحاقَ حَالٌ

 

صَارَ في فَضلُهَا لإسحاقَ سِيَّا

 

السِّيُّ: المِثْلُ. يُقَالَ: زَيدٌ و عَمرٌو سِيَّانِ أَيْ مِثْلانِ. قَالَ الحُطَيئَةُ:

فإِيّاكُم وَ حَيَّةَ بَطْنِ وادٍ

 

مِن الجِبَالِ لَيسَ لَكُم بِسِيّ([158])

 

 

 

صَبرُهُ إذْ يُتَلُّ للذِّبْحِ حَتَّی

 

ظَلَّ بالكَبْشِ عِندَها مَفْدِيَّا

و كَذَا اسْتَسْلَمَ الوَصِيُّ لِأَسيا

 

فِ قُريشٍ إذْ بَيَّتُوهُ عَتِيَّا

 

ص12

فَوَقَا لَيلةَ الفِراشِ أخَاهُ

 

بِأبي ذَاكَ وَاقِياً و وَقِيَّا

 

قِيلَ: إِنَّ عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- أَعْتَقَ([159])مِن كَسْبِ كَفِّهِ أَلْفَ نَسْمَةٍ([160])و كَانَ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- أَحذَقُ النَّاسِ بِالحُرِّ و العَبْدِ.

و لَهُ الحُكْمُ مِن سُليمَانَ إِذْ كَا

 

نَ عَليٌّ مُوَفَّقاً أَلْمَعِيَّا([161])

كَسُلَيْمانَ في الغُنَيْماتِ و الحَرْ

 

ثِ بِفَهْمٍ أَمضَا هُناكَ القصِيَّا

 

حَدَّثَنا أبُوالعَبَّاس الكُدَيمِيُّقَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ مُوسَی العَبْسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا إسْرائِيلُ عَن سِماكِ بنِ حَربِ عن حَنَشٍ([162])عَن عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: بَعَثَنِي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- إلَی اليَمَنِ فَإِذَا قَومٌ قَد زَبَوْا لِلأَسَدِ فَصَادُوهُ فِي البَريَّةِ، إِذْ سَقَطَ فِي الزُّبْيَةِ([163])رَجُلٌ، فَتَعلَّقَ الرَّجُلُ بِالرَّجُلِ و تَعَلَّقَ آخَرُ بِآخَرَ حَتَّی صَارُوا فِيهَا أَربَعَةً فَجَرِحَ بِهُمُ الأَسَدُ و انْتَدَبَ رَجُلٌ يَرمِيهِ فَقَتَلَهُ و خَرَجُوا، فَمَاتُوا كُلُّهُم. فقَالَ أَولِياءُ الأوَّلِ لِأولِياءِ الآخَرينَ: أَدُّوا دِيَةَ صَاحِبِنا، فَأَخَذَ السِّلاحَ بَعضُهُم عَلَی بَعضٍ لِيَقتَتَلُوا. فَأتَاهُم عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- عَلَی تِلكَ الحَالِ فقَالَ: أَتُريدُونَ أَنْ تَقتَتَلُوا أَنفُسَكُم و رَسُولُ اللهِ حَيٌّ و أَنَا إلَی جَنْبِكُم؟ و إنْ قَتَلتُم فَقَتَلتُم أَكثَرَ مِمَّا تَختَلِفُونَ فِيهِ و أَنَا أَقضِي بَينَكُم فَإنْ رَضِيتُم فَهُو القَضَاءُ و إِنْ كَرِهتُم حُجِزَ([164])بَعضُكُم عَلَی بَعضٍ حَتَّی تَأتُوا([165])رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَيَقضِي بَينَكُم فَمَن اعْتَدَي بَعدَ ذَلكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ و لا حَقَّ لَهُ. أَجمِعُوا مِن القَبائِلِ الَّذِينَ حَضَرَوا([166])الزُّبْيَةَ رُبُعَ الدِّيَةِ و ثُلُثَ الدِّيَةِ الأُخْرَی و نِصْفَ الدِّيَةِ و الدِّيَةَ الكَامِلَةَ. و زَعَمَ حَنَشٌ([167])أَنَّ بَعضَ القَومِ كَرِهَ ذَلكَ، فَأَتَوا رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَلَقُوهُ عند مَقَامِ إبرَاهِيمَ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَأَعَادُوا عَليهِ القِصَّةَ و قَد احْتَبَی([168])بِبُرْدِهِ([169])فقَالَ: أنَا أَقضِي بَينَكُم. فقَالَ بَعضُ القَومِ: إنَّ عَليّاً قَد قَضَی بَينَنا بِكَذا و كَذَا. فَأجَازَهُ النَّبِيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- و قَالَ: هُو كَمَا قَضَی. قَالَ اللهُ -عَزَّ و جَلَّ: ) وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ((الأنبياء/78) حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ([170])قَالَ: حَدَّثَنا سُليمَانُ بنُ دَاوُدَ أبُوالرَّبيعِ قَالَ: حَدَّثَنا أبُو مُعَاوِيَةَ عَن الأَعْمَشِ عن عَمْرِو([171])بنِ مُرَّةَ عَن أبِي البختريّ([172])


ص13

عَن عَلِيٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: بَعَثَنِي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- إلَی اليَمَنِ لأَقضِيَ بَينَهُم فَقُلتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! إنَّهُ لا عِلمَ لِي بِالقَضَاءِ. قَالَ: فَضَرَبَ بِيَدِهِ الكَريمَةِ فِي صَدرِي و قَالَ: اللّهُمَّ إِهدِ قَلبَهُ و شَدِّدّ لِسانَهُ. فَمَا شَكَكتُ فِي قَضَاءٍ بَينَ مُختَلَفَيْنِ حَتَّی جَلَستُ مَجلِسِي هَذَا. و حَدَّثَنا حَمَّادٌ و جَماعَةٌ عَن يَزيدَ بنِ هَارُونَ عَن مُسلِمِ بنِ عَبِيدٍ عَن الحَسَنِ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: أَفضَلُ أُمَّتِي عَلَيُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ.

كَانَ فيهِ مِن الكَليمِ خِلالٌ

 

لَمْ يَكُنْ عَنكَ عِلمُها مَطْوِيَّا
 

كَلَّمَ اللهُ لَيلةَ الطُّورِ مُوسَی
 

 

و اصْطَفاهُ عَلَی الأَنامِ نَجِيَّا
 

و أَبانَ النَبيُّ في لَيلةِ الطَا
 

 

ئِفِ أَنّ الإِلهَ نَاجَا عَلِيَّا
 

 

حَدَّثَنا أَحمَدُ بنُ عَمَّارِ بنِ خَالدِ الوَاسِطِيُّ التَّمَّارُ([173])أبُوعَبدِاللهِ قَالَ: حَدَّثَنا مُخَوَّلُ بنُ إِبرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُالجَبَّارِ بنُ العَبَّاس عَن عَمَّارِ الذَّهَبِيِّ عَن أبِي الزُّبَيْرِ عَن جَابِرٍ قَالَ: نَاجَا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- مَعَ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَأطَالَ مُنَاجَاتُهُ، فقَالَ أبُوبَكْرِ و عُمَرُ: لَقَد أَطَالَ مُنَاجَاةُ ابنِ عَمِّهِ. فَبَلَغَ ذَلكَ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فقَالَ: أنَا مَا نَاجَيتُهُ وَلكِنَّ اللهَ نَاجَاهُ. حَدَّثَنا أبُوبَكْرِ بنِ أَحمَدَ بنِ مُقْبِلٍ قَالَ: حَدَّثَنا أَحمَدُ بنُ يَحيَی الصُّوفِيُّ([174])قَالَ: حَدَّثَنا يَحيَی ‌بنُ الحَسَنِ بنِ الفُرَاتِ قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ أبِي حَفْصٍ قَالَ: حَدَّثَنا سَالِمُ بنُ أَبِي حَفْصَةَ عَن أبِي الزُّبَيْرِ عن جَابِرٍ قَالَ: لَمَّا كَانَتْ غَزَوةُ الطَّائِفِ قَامَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- مَعَ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- .... مِن النَّهَارِ فقَالَ أبُوبَكْرِ و عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَطَلْتَ مُنَاجَاتَهُ مِثلَ اليَومِ. فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: مَا انْتَجَيتُهُ وَلكِنَّ اللهَ انْتَجَاهُ. و رُوِيَ عَن الأَجلَحِ([175])عن أبِي الزُّبَيْرِ عَن جَابِرٍ عَن النَّبِيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- نَحْوُهُ. و قَالَ:

و كَمَا آجَرَ الكَليمَ شُعَيبُ
 

 

نَفْسُه فَاصْطَفَی فَتًی عَبقَرِيَّا
 

أَجْرُهُ أَنْ يَزُفَّ إِنْ تمَّمَ المِيـ
 

 

ـقَاتَ إحْدَی ابْنَتَيْهِ مِنهُ هَدِيَّا
 

فَوَفا بِالأَتَمِّ مِن أَجَلَيْهِ
 

 

و رَآهُ بِهَا مَلِيَّا وَفِيَّا
 

 

ص14

و كَذَاك النَّبيُّ كَانَ مُذِ الهِجْـ
 

 

ـرَةِ مُستَاجِراً أَخاهُ عَلِيَّا
 

فَوفَا في سِنين عَشرٍ بما أََوْ
 

 

عَدَ عَفواً و لم يَجِدْهُ عَصِيَّا
 

فَحَباهُ بخِيَرةِ النِّسْوَانِ عُرْسَاً
 

 

و سَيِّداً و جُنَّةً و صَفِيَّا
 

 

‌    كَانَ فِي قِصَّةِ مُوسَی و شُعَيبٍ -عَليهُمَا السَّلامُ- مَا قَصَّهُ اللهُ تَعَالَي ‌فِي القُرآنِ و اسْتَاجَرَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- عَشْرَ سِنِينَ مِن الهِجرَةِ فَلَمَّا انْقَضَی الأَجَلُ زَوَّجَهُ المُختَارَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ العَالَمِينَ فَاطِمَةَ -عَليهَا السَّلامُ- و عَاشَ مُوسَی -عَلَيهِ السَّلامُ- بَعدَ أَنْ قَضَی الأَجَلَ أَربَعِينَ سَنَةً و عَاشَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- بَعدَ أَنْ قَضَی الأَجَلَ أَربَعِينَ سَنَةً. حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ أَحمَدَ بنِ إبرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ([176])قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ([177])بنُ سَلَمَةَ بنِ كُهَيْلٍ عَن بُكَيرٍ عن أبي ... عَن عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوالنُّعمَانِ مُحمَّدُ بنُ الفَضْلِ السَّدُوسِيُّ سَنَةَ ثَمَانٍ و مِأَتَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنا حَمَّادُ بنُ زَيدٍ عَن أَيُّوبَ عَن مُجَاهدٍ قَالَ:([178])خَرَجَ عَلينَا عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَذَكَر أَنَّهُ مَرَّ بِامْرَأةٍ مِن الأَنصَارِ بَينَ يَدَيهَا طِيْنٌ فقَالَ: أتُرِيدِينَ أَنْ أُبلَّ([179])لَكِ هذا الطِّينَ؟([180])قَالَت: نَعَم! فَشَارَطَهَا كُلُّ ذَنُوبٍ([181])تَمْرَةٌ أو سَبعَةَ عَشَرَ تَمْرَةً، فَجِئتُ([182])إلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَدَعَا فِيهِ بِالبَرَكَةِ، فِي حَديثٍ طَويلٍ. و فِي المُختَارَةِ -عَليهَا السَّلامُ- حَدَّثَنا عَن يَزيدَ بنِ هَارُونَ عَن مُحمَّدِ بنِ عَمْرٍو عَن أَبِي سَلَمَةَ عَن أَبِي هُرَيرَةَ و حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ عَن أبِي هَارُونَ بنِ سَعيدٍ اليَمَانِيِّ عَن ابنِ عَوفٍ عن ابنِ سِيرِينَ عَن أبِي هُرَيرَةَ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: خَيرُ نِسَاءِ العَالَمينَ أَربَعَةٌ: مَريَمُ بِنتُ عِمرَانَ و آسِيَةُ بِنتُ مُزَاحِمٍ و خَديجَةُ بِنتُ خُوَيْلِدٍ و فَاطِمَةُ بِنتُ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِما- خَيرُهُنَّ و أبُوهَا خَيرُ الآبَاءِ و زَمانُهَا خَيرُ الأَزمِنَةِ -صَلَّي اللهُ عَليهِمُا و سَلَّمَ.

و لَهُ مِنهُ أنَّه قَتَلَ المُـ
 

 

ـرَّاقَ إذْ خَالفُوا الطَّريقَ السَوِيَّا

و كَذاكَ الإِمامُ بالنَّهروان أَفْنَا
 

 

مَنْ عَصَاهُ وَ طاوَعَ الرَّاسِبيَّا
 

 

 


ص15

فَأَبادَ السَّراةَ طَعْناً و ضَرْباً

 

و الشَّقِيَّ الذي اسْتَنَاطَ الثَدِيَّا

 

قَتَلَ مُوسَي بنُ عِمرَانَ مِمَّن كَفَرَ و خَالَفَ مِن بَنِي إسرَائِيلَ سَبعِينَ أَلفَاً و قَتَلَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -صَلَواةُ اللهِ عَليهِ- أَصحَابَ عَبدِاللهِ بنِ وَهَبٍ الرَّاسِبِيِّ يَومَ النَّهْرَوَانِ، فَمَا أَفْلَتَ([183])مِنهُم عَشْرَةً و قَتَلَ ذَا الثُّدَيَّةِ و الحَرُورِيَّةَ([184]). حَدَّثَنا أبُوالعَبَّاس الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مُسلِمُ بنُ إبرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنا سَوِيدُ بنُ عُبَيدِ العِجْلِيُّ عَن أبِي مُوسَي الوَائِليِّ قَالَ: شَهِدْتُ عَليّاً‌ -عَلَيهِ السَّلامُ- و قَد قَتَلَ الحَروريَّةَ فقَالَ لأَصحَابِهِ: فَانْظُرُوا فِيهِم رَجُلٌ كَانَ ثَديُهُ ثَدْيُ المَرأَةِ فَقَلَّبُوا القَتْلَي فَلَمْ يَجِدُوهُ فقَالَ لَهُم: إِنْ كُنتُم صَدَقْتُم فِي أَنَّكُم لَم تَجِدُوهُ لَقَد قَتَلْتُم خَيرَ النَّاسِ. قَالَوا: يا أميرَالمُؤمِنيِنَ! بَقِيَ سَبعَةٌ تَحتَ نَخْلَةٍ لَم نَعلَمْ مَن هُم. قَالَ: فَأتُوهُم فَقلَّبُوهُم فَوَجَدُوهُ هُناكَ. قَالَ -عَلَيهِ السَّلامُ- حِينَ جَاؤُوا([185])بِهِ يَجُرُّونَهُ فِي رِجْلِهِ حَبْلٌ خَرَّ سَاجِداً للهِ([186])و قَالَ: قَتْلاكُم فِي الجَنَّةِ و قَتلاهُم فِي النَّارِ.

و لَهُ مِنْ عَفوِهِ عَن أُناسٍ

 

عَكَفُوا يَعبُدُونَ عِجْلاً حَلِيَّا

حَرَقَ العِجْلَ ثُمَّ مَنَّ عَلَيهُمْ

 

إذْ أَنَابُوا و أَمْهَلَ السَامِرِيَّا

و عَليٌّ فَقَدْ عَفَی عَن أُناسٍ

 

شَرَعُوا نَحْوَهُ القَنَا الزَاعِبِيَّا

يَومَ سَارُوا إليهِ بِالجَمَلِ الأَوْ

 

رَقِ قَدْ أَصعَبُوا الظُبَی منه قِصِيَّا

فَفَناهُم بِسَيفِهِ ثُمَّ نَالُوا

 

صَفْحَهُ بَعدَ عَقْرِهِ الأَرْحَبِيَّا

 

الأَرْحَبيُّ: مَنسُوبٌ إِلَي أَرْحَبَ و هُوَ مُحَلٌّ مَشهُورٌ. مُوسَي -عَلَيهِ السَّلامُ- حَرَّقَ العِجْلَ([187])و نَسَفَهُ([188])فِي اليَمِّ نَسْفَاً كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَي، و قَالَ السَّامِرِيُّ مَا قَالَ. و عَقَرَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- الجَمَلَ يَومَ وَقْعَةِ الجَمَلِ و مَرَّ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- عَلَي القُبَّةِ مِن أصحَابِ الجَمَلِ فَلَمْ يَتَتَبَّعْ مُوَلِّياً و لَم يَجْهَزْ عَلَي جَريحٍ([189])و أَطلَقَ الأَسَارَي و رَدَّ الغَنيمَةَ و قَالَ: إِخوانُكُم بَغَوا عَليكُم فَنَصَركُم اللهُ عَليهِم. حَدَّثَنا أبُوحَفْصٍ مُحمَّدُ بنُ سَلَمَةَ أنَّ الوَليدَ الوَاسِطِيَّ يَعْزُوهُ([190])إلَي مُوسَي مَولَي أَنَسٍ قَالَ: رَأيتُ أُمَّ المُؤمِنينَ عَائِشَةَ يَومَ الجَمَلِ عَلَي جَمَلٍ أَورَقَ([191])


ص 16

فِي هَودَجٍ أَحمَرَ و هِيَ تَحرُصُ عَلَي القِتَالِ و تَطلُبُ بِدَمِ عُثمَانَ.

و عَفَی عَنهُم و قَالَ نُصِرْنا

 

و رَعَی الآخَرُونَ مَرعَاً وَبِيَّا

و لَهُ مِنهُ إذْ عَلَی الحَجَرَ الصَّلْـ
 

 

ـدَ بِضَرْبٍ فَانبَطَ المَاءَ رئيّا

فَجَرا بِالعُيونِ عَشْراً‌ و ثِنْتَيْـ
 

 

ـنِ و أتا لِكُلِّ عَيْنٍ أَتِيَّـا

 

المَأتِيُّ: مَجْرَي المَاءِ إلَي مُجتَمَعِهِ. قَالَ النَّابِغَةُ الذُّبيَانِيُّ شَيء مِن ذَلكَ.

و أَخُو المُصطَفَی الّذي قَلَبَ الصَّخْـ
 

 

ـرَةَ عَنْ مَشْرَبٍ رَأَوْهُ رَوِيَّا

بَعدَ أَنْ رَامَ قَلبَها الجَيشُ جَمْعاً

 

فَرَأُوهُ صَعْباً عَليهِم أبيا

يَومَ نَادَا يَا رَاهِبَ القَاعِ الشَا

 

هِقِ هَلْ مَشْرَبٌ فَقَالَ بَدِيَّا

مَنْ لَنَا بِالمِيَات مِنْ بَطْنِ قَاعٍ

 

قَرَقُوسٍ مَرْتٍ تَجَاوَرَ فِيَّا

 

القَاعُ: الأَرضُ الوَاسِعَةُ لا نَبتَ فِيهَا و لا مَاءَ، و القَرَقُوسُ: أَرضٌ جَردَاءُ، يُقَالُ قَاعَاً.

لَيسَ مِنْ دُونِ فَرسَخَيْنِ شَرابٌ

 

فَاتْبَعُوا النَّصَّ خَيْفَقَاً ‌خَيْطَفِيَّا

 

النَّصُّ: أَرفَعُ السَّيْرِ، و المَنِصَّةُ: مَأخُوذَةٌ مِنهُ لأَنَّهَا مُرتَفَعَةٌ. و الخَيْفَقُ: الرِّيحُ، و الخَطِيْفُ مِثلُهُ.

قَالَ فِيهِ حُذَيْفَةُ، جَدُّ جَريرُ بنُ عَطِيَّةَ بنِ حُذَيفَةَ:

يَرفَعنَ لِلَّيلِ إذا مَا أَسْدَفَا
 

 

أَعنَاقَ جنّانٍ و هَامَاً رَاجِفَا
 

 

و عُنَّقَاً تَحتَ الظَّلامِ خَطِيفَا ([192])

 

 

 

فَاجْتَلَی الصَّخْرَةَ الإِمَامُ فَكانَتْ

 

كُـرَةَ الصَّولَجانِ يُدْحَی دَحِيَّا

فَسَقَی الجَيشَ ثُمَّ عَادَتْ كَأَنْ لَمْ

 

تَرَ عَينٌ بِقُرْبِها إِنْسِيَّا

فَأتَاهُ مِنْ قَوْسِهِ القسُّ يَحْكِي

 

هَاوِياً صَقْرَ قَانِصٍ مَضْرَحِيَّا

قَائِلاً للَّتي تَبَيَّنْتُ في الإِنـ
 

 

ـجِيلِ إِذْ كُنتُ رَاهِباً‌ ذِمِّيَّا

 

ص 17

إِنَّها الصَّخرَةُ الَّتي لاتَرَی العَيـ
 

 

ـنَ مُطِيْقاً لِقَلْبِها آدَمِيَّا
 

أََفضَل العَالَمينَ الأَنبِياء أَوْ
 

 

وَصِيَّاً في العِلمِ يَقْفُ النَّبِيَّا
 

و أَرَاكَ الإِمامَ فَأَبْسِطْ لِيَ الكَـ
 

 

ـفَّ أَكُنْ مُسْلِماً حَنِيفاً تَقِيَّا
 

فَهَداهُ بِمِنَّـةِ اللهِ لِلحَق
 

 

قِ و ما ذاك هَادِياً مَهدِيَّا
 

 

خَبَرُ الصَّخرَةِ و الرَّاهِبِ، مَشهُورٌ و هُوَ أَنَّ أميرَالمُؤمِنينَ -عَلَيهِ السَّلامُ- مَرَّ بِرَاهِبٍ فِي قَائِمٍ لَهُ و هُو يُريدُ صِفِّينَ فِي اثْنَي عَشَرَ أَلفَاً و قَد عَطَشُوا عَطَشَاَ شَديدَاً فَصَاحَ -عَلَيهِ السَّلامُ- بِالرَّاهِبِ فَأَشرَفَ و كَأَنَّ وَجهَهُ وَجهُ مَيِّتٍ، هَل قُربَ قَائِمِكَ هَذَا مَاءٌ؟ قَالَ بَينَنَا و بَينَ المَاءِ فَرسَخَيْنِ و قَد كَادَ أَصحَابُهُ يَمُوتُونَ عَطَشاً‌ فَجاءَ إلَي تَلٍّ فَنَسَفَ عَنهُ الرَّمْلَ فَانْجَلَي عَن صَخرَةٍ مَلْسَاءَ و قَالَ -عَلَيهِ السَّلامُ: أَقبِلُوهَا فَإنَّكُم تَرْوُونَ، فَجَهِدَ أَهلُ العَسْكَرِ و هُم اثْنَي عَشَرَ أَلفَاً فِي قَلْبِهَا فَلَم يَستَطِيعُوا ذَلكَ، فَنَزَل -صَلَّي اللهُ عَليهِ- فَقَلَّبَها وَحْدَهُ فَنَبِعَ مِن تَحتِهَا مَاءٌ غَزِيرَةٌ فَشَرِبُوا و أَرْوُوا خُيُولَهُم و إِبِلَهُم ثُمَّ تَرَكَها فَعَادَتْ كَمَا كَانَتْ كَأنَّهَا لَمْ تَمَسَّ و ذَلكَ بِعَيْنِ الرَّاهِبِ فَلَمْ يَلبَثْ أَنْ نَزَلَ إِليهِ سُرَّعَاً فَأَسلَمَ عَلَي يَدِهِ و هَدَاهُ اللهُ بِهِ و قَالَ: إنَّا نَجِدُ فِي الإِنجِيلِ: إنَّهَا صَخرَةٌ لايَقْلِبُهَا إلاّ نَبِيٌّ أو وَصِيُّ نَبِيٍّ. حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عُمَرَ([193])بنِ عَبدِ الخَالِقِ البَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنا حَسَنُ بنُ زَيدٍ قَالَ: حَدَّثَنا حَمَّادُ بنُ يَعقُوبَ عَن عَبدِاللهِ بنِ جَعفَرٍ عَن أَبيهِ عَن عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: أَوصَانِي النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- إذَا مَاتَ أُغَسِّلُهُ فِي الهَادِي([194]). حَدَّثَنا مُوسَي بنُ مُوسَي ... قَالَ: حَدَّثَنا أَحمَدُ بنُ عُمَرَ الأَزْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا الحَسَنُ بنُ الحُسَينِ الأَنصَارِيُّ العُرَنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مَعَاذُ بنُ مُسلِمِ الهَرَوِيُّ عَن عَطَاءِ بنِ السَّائِبِ عَن سَعِيدِ بنِ جُبَيْرٍ عَن ابنِ عَبَّاس قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فِي قَولِ اللهِ تَعَالَي: )إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ((الرعد/7) قَالَ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: أنَا المُنْذِرُ و أَوْمَأَ([195])إلَی نَفسِهِ و أنتَ الهَادِي، يَا عَليُّ! يَهتَدِي بِكَ المُهتَدُونَ بَعدِي. و رُوِيَ عَن الشَّعبِي عَن عَبدِ الخَيرِ عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ-


ص18

عَن النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فِي قَولِ اللهِ تَعَالَي: )إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ((الرعد/7) المُنذِرُ مُحمَّدٌ و الهَادِي عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ. قَالَ:

و حَديثُ الفُراتِ و البَحرِ قَدْ حَا

 

زَ لَهُ الشِّبهُ خَالِصاً و أَصِيَّا

 

رَوَي صَالِحُ بنُ عِمرَانَ قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ سَعيدِ ...([196])عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- قَالَ: لَمَّا رَجَعَ أميرُالمُؤمِنينَ مِن صِفِّينَ وَقَفَ عَلَي شَاطِئِ الفُرَاتِ بَأَعْلَي الوَادِي و ضَرَبَ بِيَدِهِ إلَي كَنَانَتِهِ([197])فَأَخْرَجَ مِنهَا قَضِيبَاً أَصْفَراً فَضَرَبَ بِهِ الفُرَاتَ فَانْفَرَقَ مِنهُ اثْنَا عَشَرَ طَوْدَاً ‌-و الطَّوْدُ: الجَبَلُ العَظِيمُ- وَ أَقْبَلَت الحِيْتَانِ([198])رَافِعَةً أَصوَاتَهَا بِالتَّقدِيسِ و التَّهلِيلِ([199])و التَّحمِيدِ فِي حَديثٍ طَويلٍ.

حَازَ شِبْهاً‌ لَهُ بِسُكْنَاهُ في المَسْـ
 

 

ـجِدِ حَتْماً مِنْ رَبِّهِ مَقْضِيَّا

و لَه مِن أَخِيهِ هَارُونَ نَعتٌ

 

حَازَ فَخْراً بِفَضْلِهِ شَرْمَخِيَّا

بَابـُهُ في شُرُوعِ بَابِ رَسُولِ الـ
 

 

ـلهِ إِذْ ذَاكَ مُسْتَخِصَّاً حَضِيَّا
 

حِينَ سُدَّتْ أَبوَابُهُم وَ هُوَ يَغشَی
 

 

بَابَهُ سَارِعاً مَانِعاً بَهِيَّا
 

مَا حَبَا اللهُ أَهلَ بَدرٍ و أُحْدٍ
 

 

مِثلَ هَذَا وَ لا حَبَا عَبقَرِيَّا
 

 

    قَالَ اللهُ تَعَالَي: )وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآَ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً((يونس/87) و كَانَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- نَازِلاً مَعَ النَّبِيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فِي المَسجِدِ يَحِلُّ لَهُ فِيهِ مَا يَحِلُّ لِرَسُولِ اللهِ و أَمَرَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- بِسَدِّ أَبوَابِ أصحَابِهِ الَّتِي فِي المَسجِدِ إلاّ بَابَ عَليٍّ. و رَوَي أحمَدُ بنُ مُحمَّدٍ الكِنْدِيُّ عَن أَبَانَ عَن مَعرُوفِ بنِ خَرَّبُوذَ المَكِّيِّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوعَبدِاللهِ مَولَي ابنِ عَبَّاس و أبَوجَعفَرٍ جَالِساً مَعَنَا قَالَ: سَمِعْتُ مَعَاذَ بنَ جَبَلٍ يَقُولُ: إنَّ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- لَمَّا أَمَرَ بِسَدِّ الأَبوَابِ الَّتِي فِي مَسجِدِهِ بَأَمْرِ اللهِ تَعَالَي أَرْسَلَنِي إلَي حَمزَةَ و أبُوبَكْرِ و عُمَرَ و إلَي كُلِّ مَن كَانَ لَهُ بَيتٌ فِي المَسجِدِ أَنْ يَسُدُّوا أَبوَابَهُم فَسَدُّوهَا و عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَائِمٌ فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ أنَا فِيمَنْ يَدخُلُ المَسجِدُ


ص19

أَو فِيمَن يَخرُجُ مِنهُ؟ فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: بَلْ اُسْكُنْهُ طَاهِراً مُطَهَّراً. فَبَلَغَ حَمزَةَ الخَبَرُ فَأتَاهُ فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَا لَكَ تَخْرُجُنِي و تَدخُلُ غِلمَانَ بَنِي عَبدِالمُطَلِّبِ؟ فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: لا رُغْمَ أَنْفِكَ يَا عَمِّ! لَو كَانَ الأَمرُ لِي لَمْ أُؤْثِرُ([200])عَليكَ أَحَداً و أَنَّكَ عَلَي خَيْرٍ مِن اللهَ و رَسُولِهِ. قَالَ: و أَكثَرَ فِي إِخْرَاجِهِم و إِدخَالِ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَقَامَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- خَطِيباً فَحَمِدَ اللهَ و أَثنَي عَليهِ ثُمَّ قَالَ: مَا بَالُ قَوْمٍ يَزعَمُونَ إنِّي أَخْرَجتُهُم و أَدخَلْتُ عَليّاً؟ و اللهِ مَا أَخرَجتُهُم و لا أَدخَلتُهُ و لَكِنَّ اللهَ أَخرَجَهُم و أَدخَلَهُ، فَمِن شَأنِهِ ذَلكَ فَهَا هُنَا و أَشَارَ بِيَدِهِ الكَريمَةِ نَحْوَ الشَّامِ. فَقَامَ مَعاذُ بنُ جَبَلٍ فقَالَ: قَد كَانَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- يَقُولُ: كَأنِّي أَنظُرُ إلَي حَمزَةَ بنِ عَبدِالمُطَلِّبِ قَد خَنَقَتْهُ العَبرَةُ و هُو يَقُولُ: يَخرُجُنِي و يَدخُلُ غِلمَانَ ابنِ عَبدِالمُطَلِّبِ. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ أَحمَدَ بنِ أبِي العَوَّامِ قَالَ: حَدَّثَنا أبِي قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ جَعفَرٍ المَدَائِنيُّ عَن سَهْلِ بنِ أبِي صَالِحٍ عَن أَبيهِ عَن أَبِي هُرَيرَةَ قَالَ، قَالَ عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ: أَُعطِي عَليُّ بنُ أبِي طالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ [عليه]([201])- ثُلاثُ خِصَالٍ لِأَنْ أَكُنْ أُعطِيتُ خَصْلَةً مِنهَا أَحَبُّ إلَيَّ مِن أَنْ يَكُونَ لِي مَا طَلَعَتْ عَليهِ الشَّمسُ و حُمْرُ النَّعَمِ. قَالَوا: مَا هِيَ؟ قَالَ: تَزوِيجُهُ فَاطِمَةَ بِنتَ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- و سُكْنَاهُ مَعَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فِي المَسجِدِ يَحِلُّ لَهُ فِيهِ مَا يَحِلُّ لِرَسُولِ اللهِ ([202])و الرَّايَةُ يَومَ خَيبَرٍ. و قَالَ:

إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی

 

و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيَّ الوَصِيَّا

 

    حَدَّثَنا القَاسِمُ بنُ عَبَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنا عُمَرُ بنُ ثَابِتٍ عَن مَطِيرٍ يَعْنِي ابنِ ثَعْلَبَةً عَن أَنَسِ بنِ مَالِكٍ عَن النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- قَالَ: إنَّ خَلِيلِي و وَزِيرِي و خَيرَ مَن اخْلُفْ بَعدِي و خَليفَتِي يَقضِي دِينِي و يَنجِزُ وَعْدِي عَليُّ بنُ أبِي طالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ. حَدَّثَنا أبُويَحيَي زَكَرِيَّا أنَّ يَحيَي الشَّامِيَّ قَالَ: حَدَّثَنا عُبَيدُاللهِ بنُ الحُسَينِ القَاسِمِ قَالَ: حَدَّثَنا عَليُّ بنُ قَادِمِ عن([203])إسْرَائِيلَ عَن حَكِيمِ بنِ جُبَيرٍ عَن عَليِّ بنِ الحُسَينِ عَن سَعدِ بنِ المُسَيَّبِ قَالَ: سَمِعتُ سَعدَ بنَ أبِي وَقَّاصٍ يَقُولُ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ


ص20

-صَلَّی اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- يَقُولُ لِعَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ: أنتَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أَنَّه لا نَبِيَّ بَعدِي. و حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ هَارُونَ بنِ زرج البَردَعِيُّ([204])قَالَ: حَدَّثَنا أبُوسَعيدٍ الأَشَجُّ عبدالله بن مَسعُودِ بنِ سَعيدٍ الكِندِيِّ قَالَ: حَدَّثَنا المُطَلِّبُ بنُ زِيادٍ عَن لَيْثٍ عَن الحَكَمِ عَن عَائِشةَ بِنتِ سَعيدٍ عَن سَعيدٍ أنَّ النَّبيَّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- قَالَ لِعَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ: أَنتَ مِنِّي بِمَنزَلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي. حَدَّثَنا أبُوبَكْرِ مُحمَّدُ بنُ أَحمَدَ بنِ أبِي العَوَّامِ الرِّيَاحِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا زَيدُ بنُ المُنَزِّلِ الصَّنعَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ نُورٍ عَن مَعْمَرٍ عَن عَليِّ بنِ يَزيدِ بنِ جُدْعَانَ و قَتَادَةَ كِلاهُمَا عَن سَعيدِ بنِ المُسَيَّبِ عَن سَعيدِ بنِ أبِي وَقَّاصٍ: أَنَّ النَّبيَّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- خَرَجَ فِي غَزوَةِ تَبُوكَ و اسْتَخْلَفَ عَليَّ بنَ أبِي طالِبٍ عَلَي المَدينَةِ فقَالَ عَليٌّ: يَا نَبيَّ اللهِ! مَا كُنتُ أَرَاكَ تَخرُجُ إلاّ أنَا مَعَكَ. قَالَ: أَوَ مَا تَرضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أَنَّه لا نَبيَّ بَعدِي. و قَالَ:

و كَمَا اسْتَضْعَفَ القَبَائِلُ هَارُو

 

نَ و رَامُوا لَهُ الحِمَامَ الوَحِيَّا

نَصَبُوا لِلْوَصِيِّ كَي يُقتِلُوُه

 

و قَدْ كَانَ ذَا مَحَالٍ قَوِيَّا

 

حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا الحَسَنُ بنُ الحُسَينِ القَزَّاز الأَشقَر قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ بَكرٍ عَن حَكيمِ بنِ جُبَيرٍ عَن الحَسَنِ عَن أَبيهِ عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- لَمَّا سَارَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- غَزَاةَ تَبُوكَ فقَالَ لِجَعفَرِ بنِ أبِي طالِبٍ: تَخَلَّفْ عَلَي النِّسَاءِ و الصِّبيَانِ فقَالَ: و اللهِ لا تَخَلَّفتُ عَنهَا، أوَّلُ غَزاةٍ شَهِدْتُهَا مَعَكَ فقَالَ: مَا تَقُولُ يَا أبَا الحَسَنِ؟ فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! تَقُولُ قُرَيشٌ مَا أَسرَعَ مَا خَذَلَ أخَاهُ و جَلَسَ عَنهُ، و أُخْرَي، أَبتَغِي الفَضْلَ مِن اللهِ، سَمِعْتُ اللهَ -جَلَّ و عَلا- يَقُولُ: )وَ لَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ([205])الْكُفَّارَ وَ لَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ((التوبة/120) و أُخْرَي، إنِّي أَبتَغِي الرِّزقَ مِنَ اللهِ لِي و لِفَاطِمَةَ. فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: أمَّا قَولُكَ، تَقُولُ قُرَيشٌ مَا أَسرَعَ مَا خَذَلَ ابنَ عَمِّهِ و جَلَسَ عَنهُ، فَقَد قَالَوا: إنِّي سَاحِرٌ و إنِّي كَاهِنٌ


ص21

و إنِّي كَاذِبٌ؛ و أمَّا قَولُكَ، سَمِعتُ أنَّهُ يَقُولُ: )وَ لَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ(الآيةُ، فَهَذِهِ قَدَمِي و قَدَمُكَ، لا أَطَأُ مَوْطِئاً إلّا كَانَ لَكَ مِثْلُهَا؛ و أَمَّا قَولُكَ: إنَّكَ تَبتَغِي الرِّزقَ لَكَ و لِفَاطِمَةَ، فَقَد جَاءَنا([206])فُلفُلٌ مِنَ الهِندِ فَهَذِهِ نَفَقَةٌ و اسْتَنْفِقُ عَلَيكَ و عَلَي فَاطِمَةَ حَتَّي يَأتِيَكُمَا اللهُ بِرِزْقٍ مِن عِندِهِ. أمَا عَلِمْتَ إنَّكَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أنَّه لا نَبِيَّ بَعدِي. فِي الإِستِضعَافِ قِصَّةُ مَا جَاءَ بِهِ التَّنزِيلُ فِي هَارُونَ، قَالَ اللهُ تَعَالَي: )يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لَا بِرَأْسِي((طه/94) و قَالَ: )إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كَادُوا يَقْتُلُونَنِي((الأعراف/150) الآيةُ. و حَدَّثَنا أبُوالحُصَيْنِ بنُ عَليٍّ الكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُونَعِيمٍ الفَضلُ بنُ دُكَيْنٍ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ حَبِيبِ بنِ أبِي ثَابِتٍ عَن أَبيهِ ثَعْلَبَةَ عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- قَالَ: عَهِدَ إلَيَّ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- أَنَّ الأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ حَيَّانَ المَازِنِيُّ([207])قَالَ: حَدَّثَنا عُمَرُ بنُ حُصَينٍ العَقِيلِيُّ قَالَ: مَرِضَ عَليٌّ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- عَلَي عَهْدِ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- فَعَادَهُ و عُدْتُهُ([208])فقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَا أَرَي عَليّاً إلاّ لمَا بِهِ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ: وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لا يَمُوتُ حَتَّي يُوسَعُ غَدْرَاً و يُمْلَأُ غَيْظَاً و يُوجَدُ صَابِراً مُحْتَسِبَاً. و قَالَ:

لَمْ يَعِبْ مَا أَتَی أُولئِكَ هَارُو
 

 

نَ وَ لا هَؤُلاءِ عَابُوا الوَصِيَّا
 

إِنَّمَا العَيبُ لِلَّذِي تَرَكَ الحَـ
 

 

ـقَّ عِنَاداً و كَانَ عَنهُ بَطِيَّا
 

و أَخُو المُصطَفَی كَمَا كَانَ هَارُو
 

 

نُ أَخَاً لِابْنِ عمِّهِ لا دَعِيَّا
 

 

حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ أحمَدَ بنَ أبِي العَوَّامِ الرِّياحِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا زَيدُ بنُ المُبارَكِ الصَّنعَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدٌ عَن مَعْمَرٍ عَن أَيُّوبَ عَن أبِي زَيدٍ المُعَرِّيِّ قَالَ([209]): لَمَّا أَنكَحَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- فَاطمَةَ عَليَّاً -عَلَيهِ السَّلامُ و عَليهَا- فَزَّفَتْ إلَيهِ، أَرسَلَ إلَيهِ لا تَقْرِبْ أَهلَكَ حَتَّي آتِيَكَ، فأَتَاهُم و ضَرَبَ البَابَ فقَالَ: أَينَ أَخِي؟ فقَالَتْ أُمُّ أَيمَنَ -و هِيَ أُمُّ أُسَامَةَ بنِ زَيدٍ و كانَتْ حَبَشِيةٌ و كَانَتِ امْرَأةٌ صَالِحَةٌ: يَا نَبيَّ اللهِ! هُوَ أَخوُكَ و أَنكَحْتَهُ ابْنَتُكَ؟ فَضَحِكَ النَّبيُّ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ- فقَالَ: نَعَم يَا أُمَّ أَيمَنَ! إِنَّ هَذَا يَكُونُ، ثُمَّ دَعَا عَليِّاً‌ -عَلَيهِ السَّلامُ-


ص22

فَنَضَحَ([210])عَلَيهِ المَاءَ، ثُمَّ قَالَ: ما شَاءَ اللهُ أنْ يَقُولَ، ثُمَّ دَعَا فَاطمَةَ -عَلَيهَا السَّلامُ- فَجَاءَتْ([211])تَعْثِرُ فِي ثَوْبِهَا حَيَاءً‌ قَالَ: أُدْنِي يَا بُنَيَّةَ! فَوَاللهِ مَا أَنكَحْتُكَ إلاّ أَحَبَّ الخَلْقِ إلَي اللهِ ثُمَّ خَرَجَ فِي حَديثٍ طَوِيلٍ. و قَالَ:

و كَذا وُلدُهُ فأُوْلَادِ هَارُو

 

نَ شَقِيقِ الكَلِيمِ كَانُوا سَمِيَّا

لا يَحِلُّ اسْمُ شَبَّرَ و شَبِيْرَ

 

و أَخُوهُم مُشَبِّرَ([212])ظِهْرِيَّا

 

حَدَّثَنا أبُوالعَبَّاس الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنِ رَجَاءٍ قَالَ: حَدَّثَنا إِسرَائِيلُ عَن أبِي إسحَاقَ عَن هَانِئِ ابنِ هَانِئٍ قَالَ، قَالَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ: لَمَّا وُلِدَ الحَسَنُ -عَلَيهِ السَّلامُ- جَاءَنَا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- قَالَ: أَرِنِي ابْنِي مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟ فَقُلتُ: سَمَّيتُهُ حَرْبَاً يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: بَل هُو الحَسَنُ. فلَمَّا وُلِدَ الحُسَينُ جَاءَنا النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- قَالَ: أَرِنِي ابْنِي مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟ فَقُلتُ: سَمَّيتُهُ حَرْبَاً يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: بَلْ سَمِّه حُسَينَاً. فلَمَّا وُلِدَ الثَّالِثُ جَاءَنا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فقَالَ: أَرِنِي ابْنِي مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟ قُلتُ: حَرْبَاً يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: بَلْ هُو المُحْسِنُ. قَالَ: إنَّما سَمَّيتُهُم بأَسمَاءِ وَلَدِ هَارُونَ -عَلَيهِ السَّلامُ- مُشَبِّرُ شَبِيْرُ و شَبَّرُ. قَالَ:

و شُعَيبٌ كَانَ خطيباً إِذَا مَا
 

 

حَضَرَ القَومُ مَحفِلاً أَو نَدِيَّا
 

و عَليٌّ خَطيبُ فِهْرٍ إذا المَنـ
 

 

ـطِقُ أَعْيَا المُفَوَّهَ اللَّوْذَعِيَّا
 

مَسْبِقاً ... يَكشِفُ الهَم
 

 

مَ إذ الأَمرُ جَائَهُم صَيْلَمِيَّا
 

يَرشِفُونَ الثَّمَادَ مِنْ نُطَقِ العِلـ
 

 

ـمِ وَ يَمتَاحُ بَحرَهُ اللُجِّيَّا
 

يُجْتَنَی العِلمُ مِنهُ في كُلِّ حِينٍ
 

 

دَانِياً‌ مُجْتَنَاهُ غَضَّاً جَنِيَّا
 

 

رَوَي ثَابتُ البُنَانِيُّ([213])عَن أَنَسِ بنِ مَالِكٍ قَالَ: مَا كَانَ مِن أَصحَابِ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- يَقُولُ سَلُونِي إلاّ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ. رَوَي عُبَيدُاللهِ بنُ مُوسَي عَن بَسَّامِ الصَّيرَفِيِّ عَن أبِي الطُّفَيلِ قَالَ: قَامَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: سَلُونِي قَبلَ أَنْ لاتَسْأَلُوا([214])بَعدِي مِثْلِي، فَقَامَ ابنُ الكَوَّاءِ([215])

ص23

فقَالَ: يَا أَميرَالمُؤمِنينَ! مَا الذَّارِيَاتُ([216])؟ فَذَكَر الحَديثَ. و حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مُؤَمِّلُ بنُ إسمَاعِيلَ و حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنِ أَحمَدَ بنِ إبرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مُؤَمِّلُ بنُ إسمَاعِيلَ عَن سُفيَانِ بنِ عُيَيْنَةَ عَن يَحيَي بنِ سَعيدِ بنِ سَعْدٍ أبِي المُسَيَّبِ قَالَ: كَانَ عُمَرُ بنُ الخَطَّّابِ يَتَعَوَّذُ مِنْ مُعْضَلَةٍ لَيسَ لَهَا أبُوالحَسَنِ. و حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا هِشَامُ بنُ عَبدِالمَلِكِ قَالَ: حَدَّثَنا شُعْبَةُ قَالَ: سَمِعتُ أبَا عَونٍ مُحمَّدَ بنَ عُبَيدِاللهِ يَقُولُ: سَمِعتُ أبَاصَالِحٍ الحَنَفِيَّ يَقُولُ: خَرَجَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَقَالَ: سَلُونِي، فَسَأَلَهُ ابنُ الكَوَّاءِ([217])عَن أَشيَاءَ لايَحْتَمِلُ ذِكْرُهَا فِي هَذَا الكِتَابِ فِي حَديثٍ طَويلٍ. حَدَّثَنا أبُوبَكْرِ بنِ أبي العَوَّامِ([218])قَالَ: حَدَّثَنا مُعَلًّى الرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوبَكْرِ بنِ عَبَّاسٍ قَالَ: حَدَّثَنا أبُو إسحَاقََ عَن الْقَاسِمِ بْنِ مُخَيْمِرَةَ([219])عَن شُرَيْحِ بْنِ هَانِئٍ قَالَ: أَتَينَا عَائِشَةَ فَسَألْنَاهَا عَلَي المَسْحِ عَلَي الخُفَّيْنِ فقَالَتْ: سَلُوا عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ. و حَدَّثَنا ابنُ أبِي العَوَّامِ قَالَ: حَدَّثَنا أبُو الجَوَّابِ قَالَ: حَدَّثَنا سُفيَانُ الثَّوْرِيُّ عَن قَيْسٍ عَن سَمَرَةَ عَن عَائِشَةَ قَالَتْ: مَنْ أَفتَاكُم بِصَومِ يَومِ عَاشُورَاءَ؟ قَالَوا: عَلُيُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَتْ: فَإنَّهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِالسُّنَّةِ. قَالَ:

بَذَّ فَضلَ المُهاجِرينَ جَمِيعاً

 

مِثلَ مَا بَذَّتِ البِحَارُ السَّريَّا

 

رَوَي عَبدُالحَمِيدِ الحِمَّانِيُّ([220])قَالَ: حَدَّثَنا قَيسُ بنُ رَبِيعٍ عَن ابنِ هَارُونَ العَبْدِيِّ عَن رَبِيعَةَ السَّعدِيِّ قَالَ: دَخَلتُ عَلَي حُذَيفَةَ بنِ اليَمَانِ فَقُلتُ: يَا أبَاعَبدِاللهِ! إنَّا نُحَدِّثُ عَن مَناقِبِ عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَيَقُولُون لَنَا أَهلُ البَصرَةِ: إِنَّكُم مُفْرِطُونَ فِي عَليِّ بنِ أبِي طَالبٍ. فَهَل أَنتَ مُحَدِّثي بِحَدِيثٍ فِيهِ؟ فقَالَ: يَا رَبِيعَةَ! تَسْأَلُنِي عَن رَجُلٍ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَو وُضِعَ جَمِيعُ أَعمَالِ أَصحَابِ مُحمَّدٍ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- مُذْ بَعَثَهُ اللهُ تَعَالَي إلَي يَومِنَا هَذَا فِي كَفَّةِ مِيزَانٍ و وُضِعَ عَمَلُ عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ فِي كَفَّةٍ لَرَجَحَ بِهِم، فَقُُلتُ: هَذَا([221])مَا لا يُقَامُ عَلَيهِ


ص24

و لا يُقعَدُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ. و رَوَي يَحيَي بنُ أبِي بَكْرٍ عَن عِيسَي بنِ رَاشِدٍ قَالَ: سَمِعتُ عَليَّ بنَ ثُدَيْمَةَ يَذكُرُ عَن عَكرَمَةَ عَن ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا أَنَزَلَ اللهُ آيَةً مِن القُرآنِ يَقُولُ فِيهَا )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ(إلاّ كَانَ عَليُّ ابنُ أبِي طَالِبٍ أَميرَهَا و شَريفَهَا، و لَقَد عَاتَبَ اللهُ أَصحَابَ مُحمَّدٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فِي آيَاتٍ مُختَلَفَاتٍ و ما ذَكَرَ عَليّاً إلاّ بِخَيْرٍ. و رَوَي بَعضُ أَصحَابِنَا عَن أبِي عُثمَانَ المَازِنِيِّ النَّحوِيِّ و كَانَ عُثمَانِيَّاً قَالَ: سَمِعتُ سِيبُوَيْهِ و كَانَ عُثمَانِيّاً يَقُولُ: سَأَلتُ الخَليلَ بنَ أحمَدَ و كَانَ عُثمَانِيَّاً، مَا بَالُ أَصحَابِ مُحمَّدٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- كَأنَّهُم بَنُو أُمٍّ و أَبٍ و عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ فِيهِم كَأنَّهُ ابنُ عَلَّةٍ([222])؟ قَالَ: لأنَّهُ كَانَ فَضْلُهُ بَذَّ([223])فَضْلَهُم. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ حَيَّانَ أبُوالعَبَّاسِ المَازِنِيِّ قَالَ: حَدَّثَنا عُمَرُ بنُ حُصَينٍ العَقِيلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا يَحيَي بنُ العَلَاء([224])قَالَ: حَدَّثَنا هِلالُ بنُ حُمَيْدٍ الوَرَّاقُ عَن عَبدِاللهِ بنِ سَعْدِ بنِ زُرَارَةَ عَن أَبِيهِ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- يَقُولُ: أَوْحَي اللهُ ثَلاثَاً، إنَّهُ سَيِّدُ المُسلِمِينَ و إِمامُ المُتَّقِينَ و قَائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلِينَ([225]). و قَالَ:

و لَهُ مِن صِفاتِ يُوشَعَ عِندِي

 

رُتْبَةٌ لمْ أَكُنْ عَنهَا نَسِيَّا

كَانَ هَذَا لمَّا دَعَا النَّاسَ مُوسَی

 

سَابِقَاً قَادِحاً زِنَاداً وَرِيَّا

و عَليٌّ قَبلَ البَرِيَّةِ صَلِّي

 

خَائِفاً حَيثُ لا يُعَايَنُ رَيِّا

كَانَ سَبْقاً ‌مَعَ النَّبيِّ يُصَلِّي

 

ثَانِيَ اثْنَينِ لَيسَ يَخشَی ثَوِيَّا

 

الوَرِيُّ: مَا رَأَتْهُ عَينَاكَ، و النَّوِيُّ: الصَّاحِبُ، يقَالَ: نَوَاهُ اللهُ أَي صَحِبَهُ، و أَنشَدَنا أبُوالعَبَّاسِ ثَعْلَبٌ:

أَبعَدُ مِنَ اللهِ مَن يَنَاق

 

و لا نَوَاهَا اللهُ فِي الرِّفَاقِ

 

حَدَّثَنا أبُوالعَبَّاسِ عَبدُاللهِ بنِ أَحمَدَ بنِ إِبرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا سَلَمَةُ بنُ شَبِيبٍ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُالرَّزَّاقِ عَن مَعْمَرٍ عَن عُثمَانَ الجَزَرِيِّ عَن مِقْسَمٍ([226])


ص25

عَن ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَوَّلُ مَن أَسْلَمَ عَلِيُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ. حَدَّثَنا أبُوعَبدِاللهِ الحُسَينُ بنُ مَعَاذٍ([227])الأَخْفَشُ المُشْتَمَلُ([228])ابنُ أخِي عَبدِاللهِ بنِ عَبدِالوَهَّابِ قَالَ: حَدَّثَنا سُفْيَانُ بنُ وَكِيعٍ قَالَ: حَدَّثَنا إِسمَاعِيلُ بنُ أَبَانَ عَن عِمرَانَ عَن مُحمَّدِ بنِ عُبَيدِاللهِ بنِ أبِي رَافِعٍ عَن سَعِيدِ بنِ جُبَيرٍ عَن عُبَيدِاللهِ بنِ أَبِي أَيُّوبَ الأَنصَارِيِّ عَن أَبِيهِ أبِي أَيُّوبَ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: صَلَّتِ المَلائِكَةُ عَلَيَّ و عَلَي عَلِيٍّ سَبعَ سِنِينَ لأنَّهُ أَوَّلُ مَن صَلَّي. و رَوَي مُحمَّدُ بنُ أبِي سَلَمَةَ بنُ كُهَيْلٍ عَن أَبِيهِ عَن العُرَنِيِّ([229])قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ فِي حَقِّ عَلِيٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ: صَلَّيتَ قَبلَ أَنْ يُصَلِّيَ أَحَدٌ سَبعَ سِنِينَ و ذَكَرَ الحَدِيثَ. قَالَ:

و ابْنُ نُونٍ لَمَّا تَشَاغَلَ بالقَتـْ
 

 

ـلِ لِمَنْ عَادَ جَاحِداً ثِنْوِيَّا

رُدَّتِ الشَّمسُ بَعدَ مَا حَازَها الغَر

 

بُ فَأَلْفَی وَقتَ الصَّلاةِ خَلِيَّا

و عَليٌّ إذْ نَالَ رَأسَ رَسُولِ الـ

 

ـلهِ مِنْ حِجرِهِ وِسَاداً وَطِيَّا

إذْ يَخَالُ النَّبيَّ لمّا أَتَاهُ الـ
 

 

ـوَحيُ مُغْمَاً عَليهِ أوْ مَغْشِيَّا

فَتَراخَتْ عَنهُ الصَّلاةُ و لَمْ يُو

 

قِظْهُ إذْ كَانَ سُخْطُهُ مَخْشِيَّا

فَرَآهُ لِفَوتِها قَلِقَ القَلْـ
 

 

ـبِ كَعَانٍ في الأَسْرِ يُزجَی سَبِيَّا

فَدَعا رَبَّهُ فَأَنْجَزَهُ المِيـ
 

 

ـعَادَ مَن كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيَّا

قَالَ هَذَا أَخِي بِحَاجَةِ رَبِّي

 

لمْ يَزَلْ شطْر يَومِهِ مَغْنِيَّا

فَارْدُدِ الشَّمسَ لِي كَي يُصَلِّيَ في الوَقـ

 

ـتِ فَعَادَ العَشِيُّ بَعدَ مَضِيَّا

 

حَدَّثَنا أبُوذَرٍّ مُحمَّدُ بنُ إسحَاقَ بنِ إِبرَاهِيمَ الطُّوسِيُّ([230])قَالَ: حَدَّثَنا مُوسَي بنُ عَبدِالرَّحمَنِ المَسْرُوقِيُّ([231])قَالَ: حَدَّثَنا عُبَيدُ بنُ الصَّبَّاحِ([232])قَالَ: حَدَّثَنا فُضَيلُ بنُ مَرزُوقٍ عَن إِبرَاهِيمَ بنِ عَبدِاللهِ بنِ الحُسَيْنِ([233])عَنفَاطِمَةَ بِنتِ حُسَينٍ عَن أَسمَاءَ بِنتِ عُمَيسٍ قَالَتْ: أَخبَرَتْنِي أُمُّ سَلَمَةَ أنَّ النَّبيَّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ-

ص26

كَانَ عِندَهَا و عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- مَعَهُ و رَأسُهُ الشَّرِيفُ فِي حِجْرِهِ قَد غَفَا([234])و غَابَتِ الشَّمسُ فقَالَ: يا عَليُّ! صَلَّيتَ العَصْرَ؟ فقَالَ: لا، فَرَأيتُ النَّبيَّ -عَلَيهِ السَّلامُ- دَعَا حَتَّي رَجَعَتِ الشَّمسُ بَيضَاءَ نَقِيَّةً حَتَّي صَلَّي العَصْرَ و غَابَتِ الشَّمسُ.

وَ هْوَ في سَبقِهِ كَصَاحِبِ يَاسِينَ
 

 

إذْ صَابَ ابْنُ مريَمَ أو حَدَاهُ حَدِيَّا
 

 

حَدَّثَنا أبُوجَعفَرٍ مُحمَّدُ بنُ سُلَيمَانَ القَطَّانِ قَالَ: حَدَّثَنا الحُسَينُ بنُ مُحمَّدٍ الجُنْدِيسَابُورِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا سُفيَانُ بنُ عُيَيْنَةَ عَن ابنِ أبِي نَجِيحٍ عَن مُجَاهِدٍ عَن ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: السُبَّاقُ ثَلاثَةٌ: سَبْقُ يُوشَعَ بنِ نُونٍ إلَي مُوسَي بنِ عِمرَانَ و سَبقُ صَاحِبِ يَاسِينَ إلَي عِيسَي بنِ مَريَمَ و سَبقُ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- إلَي النَّبِيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ. و قَالَ:

و كَمَا قامَ بالأَمَانةِ ذُو الكِفْـ
 

 

ـلِ وَجَدْنا إمامَنَا الهَاشِمِيَّا

لم يُضَيِّعْ عَهدَ النَّبيِّ وَلكِنْ

 

كَانَ بَسلَاً بِذِمَّتَيهِ حَمِيَّا

 

حَدَّثَنا أبُومُحمَّدٍ عَبدُاللهِ بنُ أحمَدَ بنِ مِهرَانَ الأَهوَازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا الحُسَينُ بنُ عَليِّ بنِ عَفَّانَ قَالَ: حَدَّثَنا سَهْلُ بنُ عَامِرٍ عَن جَعفَر الأجم([235])عَن مَطَرٍ([236])عَن أَنَسٍ قَالَ: قُلنَا لِسَلمَانَ، سَلْ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- مَن وَصِيُّهُ؟ قَالَ، فقَالَ سَلمَانُ: مَن وَصِيُّكَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: يَا سَلمَانُ! مَن كَانَ وَصِيُّ مُوسَي؟ قَالَ: يُوشَعُ بنُ نُونٍ. قَالَ: إنَّ وَصِيِّي و وَارِثي يَقضِي دِينِي و يَنجِزُ وَعدِي و خَيرَ مَن اخْلُفْ بَعدِي ابنُ عَمِّي عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ. و قَالَ:

و لَهُ خُلَّتانِ مِن زَكَرِيَّا

 

هُمَا غَاضَتا الحَسُودَ الغَوِيَّا

كَفَّلَ اللهُ ذَاكَ مََريَمَ إذْ كَا

 

نَ تَقِيَّاً و كَانَ بَرّاً صَفِيَّا

و رَأَی عِندَها و قَدْ دَخَلَ المِحْـ
 

 

ـرابَ مِن ذِي الجَلالِ رِزْقاً هَنِيَّا

و كَذَا كَفَّلَ الإِلَهُ عَلِيَّاً

 

خِيرَةَ اللهِ و ارْتَضَاهُ كَفِيَّا

و رَأَی جِفْنَةً تَفُورُ لَدَيْها

 

مِن طَعامِ الجِنَانِ لَحْماً طَرِيَّا

 

ص27

خِيْرَةٌ بِنتُ خِيْرَةٍ رَضِيَ اللـ
 

 

ـهُ لَهَا خَيْراً إِماماً رَضِيَّا

 

قَالَ اللهُ تَعَالَي: )وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا( (آل عمران/37) الآيةُ، و مَريَمُ إِحْدَي المُختَارَاتِ الأَرْبَعِ، رَوَاهُ هَمَّامُ بنُ يَحيَی، زَوَّجَ اللهُ عَليّاً فَاطِمَةَ و هِيَ إِحدَي المُختَارَاتِ و رَوَاهُ ثَابِتُ البُنَانِيُّ عَن أَنَسٍ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: إِختَارَ اللهُ مِن النِّسَاءِ أَرْبَعَةً: مَريَمَ بِنتَ عِمرَانَ و آسِيَةَ بِنتَ مُزَاحِمٍ و خَدِيجَةَ بِنتَ خُوَيْلِدٍ و فَاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ -صَلَّي اللهُ عَليهِم أَجمَعِينََ- و رَوَي عَليُّ بنُ عَاصِمٍ قَالَ: حَدَّثَنا سَعِيدُ بنُ عَبَّادٍ عَن ابنِ أبِي نَجِيحٍ عَن مُجَاهِدٍ عَن ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ، قَالَتْ فَاطِمَةُ -عَلَيهَا السَّلامُ- لِلنَّبِيِّ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ: يَا رَسُولَ  اللهِ! زَوَّجْتَنِي رَجُلاً فَقِيرَاً لا مَالَ لَهُ، فقَالَ النَّبيُّ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ: أَمَا تَرْضِينَ يَا فَاطِمَةُ! أَنْ زَوَّجْتُكِ رَجُلاً نَظَرَ اللهُ تَعَالَي أَهلَ الدُّنيَا فَاخْتَارَ مِنهُم رَجُلَيْنِ أَحَدَهُم أَبُوكِ و الآخَرَ زَوجُكِ؟ قَالَتْ: قَد رَضِيتُ يَا أَبَةِ! حَدَّثَنا أبُوحَامِدٍ الحَسَنُ بنُ حَامِدٍ النَّقَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبِي عَن نَصرِ بنِ مُزَاحِمٍ عَن يَحيَي بنِ مُسَاوِرٍ الهَمْدَانِيِّ عَن مَالِكٍ الْهَمْدَانِيِّ عَن مُحمَّدِ بنِ عَليٍّ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- لِفَاطِمَةَ -عَلَيهَا السَّلامُ: إِنَّ اللهَ تَعَالَي نَظَرَ إلَي أَهلِ الدُّنيَا فَاصْطَفَانِي مِنهُم نَبِيّاً فَأنَا خَيرُ الخَلقِ و أَفضَلُ الأَنبِيَاءِ ثُمَّ نَظَرَ النَّظرَةَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ زَوجَكِ عَليّاً فَهُوَ وَصِيِّي و وَزِيرِي و وَارِثِي و خَلِيفَتِي عَلَي أَهلِي. و رُوِيَ أَنَّ الَّذِي وَجَدَهُ زَكَرِيَّا عَندَ مَريَمَ -عَلَيهَا السَّلامُ- عِنَبٌ فِي غَيرِ حِيْنِهِ. و حَدَّثَ ‌يَحيَي بنُ عَبدِالحَمِيدِ([237])الحِمَّانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أََنَسُ بنُ الرَّبِيعِ عَن أَبِي مَروَانَ العَبْدِيِّ عَن أبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ، إنَّ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- أَصَابَهُ فِي بَعضِ الأَيَّامِ جُوعٌ حَتَّي أَجْهَرَهُ، فقَالَ لِعَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ: مِلْ بِنَا إلَي مَنزِلِكَ و عَلَيَّ فِي مِثْل ... و أَهلِهِ و عِيَالِهِ. قَالَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ: فَاسْتَحْيَيْتُ مِن النَّبيِّ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ- أَنْ أُخْبِرَهُ الخَبَرُ، فَمِلْتُ مَعَهُ إلَي المَنزِلِ فَلمَّا رَأتْ فَاطِمَةُ أَبَاهَا دَخَلَتْ بَيتَهَا و دَعَتْ رَبَّهَا و اسْتَشْفَعَتْ بِأَبِيهَا فِي أَبِيهَا لَهَا، قَالَ: فإذاً قَصْعَةٌ فِيهَا ثَرِيدٌ([238])يَفُورُ، فَأَخْرَجتْهَا و قَدَّمَتْهَا إلَي أَبِيهَا، فَنَظَرَ إِلَيْهَا عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- نَظَرَاً مُنْكَراً فقَالَتْ: هُو مِن عِندِ اللهِ، فَأجَابَهُ النَّبيُّ


ص28

-صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فقَالَ: الحَمدُ للهِ الَّذِي جَعَلَكُمَا مِثْلَ مَريَمَ و زَكَرِيَّا )كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا(الحَمدُ للهِ. و قَالَ:

و لَهُ مِن صِفاتِ يَحيَی مَحَلٌّ

 

لم أُغَادِرْهُ مُهْمَلاً‌ مَنْسِيَّا

إنَّ رِجْساً مِنَ النِّسَاءِ بَغِيَّا

 

كَفَّلَتْ قَتلَهُ كَفُوراً شَقِيَّا

و كَذَاكَ ابْنَ مُلجَمٍ فَرَضَ اللـ
 

 

ـهُ لهُ اللَّعْنَ عَلَی ذَاكَ بُكْرَةً و عَشِيَّا

قَتَلَ السَّيِّدَ الإِمامَ قَسيمَ الـ
 

 

ـنارِ خَتلاً كَيْمَا يَنالُ بَغِيَّا

فَتَنَتْهُ قَطَامِ أَبعَدَهُ اللـ
 

 

ـهُ فَأَمسَی في النَّارِ يَهْوَی هَوِيَّا

 

حَدَّثَنا يَحيَي بنُ حَمَّادٍ: أَنَّ يَحيَي بنَ زَكَرِيَّا قُتِلَ بِسَبَبِ بَغِيٍّ كَانَتْ فِي بَنِي إسرَائِيلَ و قَتَلَ ابنُ مُلْجَمٍ -لَعَنَهُ اللهُ- أَميرَالمُؤمِنِينَ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- بِسَبَبِ قَطَامِ و هِيَ امْرَأَةٌ كَانَتْ بِالكُوفَةِ،‌ قَتَلَ أَميرُالمُؤمِنِينَ رِجَالَهَا يَومَ النَّهْرَوَانِ. و حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ دَاوُدَ الخُرَيبِيُّ([239])عَن الأَعْمَشِ عَن مُوسَي بنِ طَرِيفٍ عَن عَبَايَةَ([240])بنِ رِبعِيٍّ قَالَ، قَالَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ: أنَا قَسِيمُ النَّارِ. و رَوَي جَرِيرُ بنُ عَبدِاللهِ عَن مَنصُورٍ عَن المِقْسَمِ عَن المِنْهَالِ عَن المِقْدَادِ بنِ الأَسْوَدِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- يَقُولُ: عَليٌّ سَيِّدُ المُسلِمِينَ و إِمَامُ المُتَّقِينَ و قَائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلِينَ، يُدخِلُهُ اللهُ يَومَ القِيَامَةِ عَلَي الصِّرَاطِ([241])فَيُدخِلَ أَولِياءَهُ الجَنَّةَ و أَعدَاءَهُ([242])النَّارَ. و رَوَي عَليُّ بنُ إبرَاهِيمَ بنِ عَبدِاللهِ بنِ الحَمِيدِ و صَالِحُ بنُ عِمرَانَ كِلاهُمَا عَن إسمَاعِيلِ بنِ أَبَانَ عَن عَمْرِو([243])بنِ شِمْرٍ عَن جَابِرٍ الجُعْفِيِّ عَن أبِي جَعفَرٍ مُحمَّدِ بنِ عَليٍّ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ قَالَ:([244])دَخَلَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ عَلَي رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ- و عِندَهُ عَائِشَةُ فقَالَتْ: دَخَلَ عَليٌّ فَأَوسَعَ النَّبيُّ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ- بَينَهُ و بَينَ عَائِشَةَ فقَالَتْ: يَا ابنَ أبِي طَالِبٍ! أمَا وَجَدتَ ... مَقْعَداً إلاّ فَخْذِي؟ فَالْتَفَّ([245])إلَيهَا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- مُغْضِبَاً.


ص29

و قَالَ: يا حُمَيْرَاءُ([246])لا تَقُولِي هَذَا لأَخِي، لاتَقُولِي هَذَا لأَميرِالمُؤمِنِينَ و سَيِّدِ المُسلِمِينَ([247])و إِمَامِ المُتَّقِينَ و قَائِدِ الغُرِّ المُحَجَّلِينَ، والَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَقْعُدَنَّ هَذَا عَلَي الصِّراطِ فَيُدخِلَ أَولِياءَهُ الجَنَّةَ و يُدخِلَأَعدَاءَهُ النَّارَ. و رَوَي مُحمَّدُ بنُ بَكْرٍ الحَضْرَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُاللهِ بنُ نَجِيحٍ عَن حِزَامٍ عَن عُثمَانَ عَن([248])عَبدِالرَّحمَنِ و مُحمَّدِ بنِ جَابِرٍ عَن أَبِيهِمَا جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ الأَنصَارِيِّ قَالَ: كُنَّا نِيَامَاً فِي المَسجِدِ و مَعَنَا عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- فَخَرَجَ عَلَينَا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- و بِيَدِهِ عَسِيبُ([249])رُطَبٍ فَضَرَبَنَا بِهِ و قَالَ: أَتَنامُونَ فِي المَسجِدِ؟ إذْ لايَنَامُ فِي مَسجِدِي أَحَدٌ، فَأَجْفَلْنَا و أََجْفَلَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: لا، يا عَليُّ! فَإنَّكَ لَستَ مِمَّن يَمنَعُ عَن المَسجِدِ، يَحِلُّ لَكَ فِيهِ مَا يَحِلُّ لِي، أمَا تَرضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنزَلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي؟ والَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إنَّكَ الذَّائِدُ عَن حَوْضِي([250])يَومَ القِيَامَةِ، تَذُودُ([251])عَنهُ رِجَالاً كَمَا يَذادُ البَعِيرُ الضَالُّ([252])عَن المَاءِ، كَأنِّي أَنظُرُ إلَي مَقَامِكَ مِن حَوْضِي و بِيَدِكَ عَصَاً([253])مِن عَوْسَجٍ([254])، فَمَن أَحَبَّكَ أَروَيتَهُ و مَن أَبغَضَكَ رَدَدْتَهُ. و قَالَ:

و لَهُ مِنْ عَزَاءِ أَيُّوبَ و الصَّبـ
 

 

ـرِ نَصِيبٌ مَا كَانَ نَزْراً رَزِيَّا
 

كَانَ لِلطَّعْنِ و الجَرَاحَاتِ في اللـ
 

 

ـهِ صَبُوراً و في الحُرُوبِ جَرِيَّا
 

كُلَّمَا قَاسَ ضَربَةً مِنهُ آس([255])

 

كَانَ مِحْرَافُهُ لِأُخْرَی حَرِيَّا
 

 

الآسُ([256]): الطَّبِيبُ، و المِحْرَافُ و المِحْرَفَةُ: المِيْلُ الَّذِي يَقِيسُ بِهِ الطَّبِيبُ الجَرَاحَاتِ. قَالَ أَوْسُ بنُ حَجَرٍ:

تزل قيود الرجل عن دأياتها

 

كما زلّ عظم الشيخ تَحتَ المَحَارِف([257])

 

و رُوِيَ أنَّ أيُّوبَ كَانَ إذَا سَقَطَ الدُّوْدُ مِن بَدَنِهِ، أَخَذَهُ بِيَدِهِ فَرَدَّهُ إلَي بَدَنِهِ. و قَالَتِ امْرَأةٌ كَانَتْ تُدَاوِي أَميرَالمُؤمِنِينَ و قَد انْصَرَفَ مِن بَعضِ غَزَوَاتِهِ مَعَ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: مَا أَدْخُلُ فِتِيلَةً([258])فِي جَرَاحَةٍ إلّا خَرَجَتْ مِن أُخْرَي. و رُوِيَ عَن عَبدِاللهِ بنِ لَهِيْعَةَ عَن عَبدِالرَّحمَنِ بنِ زِيادِ بنِ أَنعُمَ عَن مُسْلِمِ بنِ يَسَارٍ عَن جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- عَلَي رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ-


ص30

مِن فََتْحِ خَيبَرَ قَدِمَ و بِهِ جِرَاحَاتٌ مُلْحَمَةٌ فقَالَ النَّبيُّ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ: أُدْنُ مِنِّي يَا عَليُّ! فَدَنَا مِنهُ فَشُغِلَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَلَيهِ- عَلَي جِرَاحَاتِهِ المُلْحَمَةِ فقَالَ النَّبيُّ: يَا أَبَا الحَسَنِ! لَولا أَنْ يَقُولَ النَّاسَ فِيكَ و هُم طَائِفَةٌ مِن أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَي فِي عِيسَي بنِ مَريَمَ، لَقُلتُ فِيكَ اليَومَ مَقَالَاً لا تَمُرُّ بِمََلَأٍ مِن النَّاسِ إلّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِن تَحتِ قَدَمَيكَ و مِن فَضْلِ طُهُورِكَ يَستَشْفُونَ([259])بِهِ وَلكِنْ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي و تَكُونَ مِنِّي و أَكُونَ مِنكَ و تَرِثَنِي و أَرِثَكَ و إنَّكَ فِي الحَوْضِ خَلِيفَتِي و الذَّائِدُ عَنهُ و أَوَّلُ مَن يُدخِلُ الجَنَّةَ مَعِي و أَوَّلُ مَن يَكُنْ مِن أَهلِ بَيتِي و إنَّ مُحِبِّيكَ و شِيعَتَكَ عَلَي مَنَابِرَ مِن نُورٍ، بِيْضٌ وُجُوهُهُم حَوْلِي، أَشفَعُ فِيهِم و يَكُونُونَ فِي الجَنَّةِ جِيْرَانِي و إنَّ سِلْمَكَ سِلْمِي و حَرْبَكَ حَرْبِي و عَدُوَّكَ عَدُوِّي لا يَرِدُونَ حَوضِي و إنَّ سَبْقَكَ سَبْقِي و حُبَّكَ حُبِّي و وَلَدَكَ وَلَدِي و إنَّ الإِيمَانَ مُخَالَطٌ لَحْمَكَ و دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِِي و دَمِي و إنَّ الحَقَّ مَعَكَ و بَينَ عَيْنَيْكَ و عَلَي لِسَانِكَ و فِي قَلْبِكَ. فَلَمّا قَالَ ذَلِكَ خَرَّ سَاجِدَاً ثُمَّ قَالَ: الحَمدُ للهِ الَّذِي هَدَانِي لِلإسْلامِ و عَلَّمَنِي القُرآنَ و حَبَّبَنِي إلَي خَيرِ البَرِيَّةِ إمَامِ المُتَّقِينَ و خَاتِمِ الرُّسُلِ، رَبِّ العَالَمِينِ فَضْلاً مِنهُ عَلَيَّ و إحْسَاناً مِنهُ إلَيَّ. قَالَ، فقَالَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: يَا عَليُّ! إرْفَعْ رَأسَكَ فَوالَّذِي بَعَثَنِي بِالحَقِّ لَولا أَنتَ مَا عُرِفَ المُؤمِنُونَ مِن بَعدِي. و قَالَ:

و لَهُ مِن مَرَاتِبِ الرُّوحِ عِيسَی

 

رُتَبٌ زَادَتِ الوَصِيَّ مَزِيَّا

مِثْلَمَا ضَلَّ في ابْنِ مَريَمَ ضَرْبَا

 

نِ مِنَ المَشرِقيّنَ جَهْلاً و غَيَّا

قَالَ قَومٌ هُوَ الإِلَهُ و قُومٌ

 

جَعَلُوهُ مُفَضَّلاً مَقْصِيَّا ([260])

هَلَكَ المُفْرِطَانِ فِيهِ مُحِبٌّ

 

و عَدُوٌّ يُصِيبُهُ غَلْوِيَّا

و لَقَدْ قَالَهَا لِمُولَايَ قَومٌ

 

ورَدوا نَارَهُ عَلَيهَا نَجِيَّا

‌ إذْ دَعَا قَنْبَرَاً بِأَنْ أَجِّجِ النـ

 

ـنارَ فَأنِّي سَمِعتُ نُكْراً‌ فَرِيَّا

 

حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مَالِكُ بنُ إسمَاعِيلَ قَالَ: حَدَّثَنا الحَكَمُ بنُ عَبدِالمَلِكِ قَالَ:


ص31

حَدَّثَنا الحَارِثُ بنُ حُصَيْنٍ عَن أبِي الصَّادِقِ عَن رَبِيعَةَ بنِ رَبِيعَةَ بنِ حُصَيْنٍ عَن نَاجِذٍ عَن عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: دَعَانِي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- قَالَ: يا عَليُّ! إنّ مَثَلَكَ فِي النَّاسِ كَمَثَلِ عِيسَي بنِ مَريَمَ أَبْغَضَتْهُ([261])اليَهُودُ حَتَّي اتَّهَمُوا أُمَّهُ و أَحَبَّتْهُ النَّصَارَی حَتَّي أَنزَلَتْهُ المَنزَلَةَ الَّتِي لَيسَ لَهُ. و رَوَي أبُوالصَّادِقِ عَن عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ: يا عَليُّ! إنَّ فِيكَ مَثَلاً مِن عِيسَي، إنَّ النَّصَارَي أَحَبُّوهُ حَتَّي جَعَلُوهُ إلَهَاً و إنَّ اليَهُودَ بَغَضُوهُ، و إنَّهُ يُهْلَكُ فِيكَ مُحِبٌّ مُطْرٍي يُطْرِيكَ([262])بِمَا لَيسَ فِيكَ و مُبْغِضٌ مُفْتَرٍ يَتَّهِمُكَ بَمَا لَيسَ فِيكَ، فَبَلَغَ ذَلكَ أُنَاسَاً مِن قُرَيشٍ فقَالَوا: جَعَلَهُ مَثَلاً بِعِيسَي! كَيفَ يَكُونُ هَذَا؟! و ضَجُّوا، فَأنزَلَ اللهُ تَعَالَي: )وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا([263])إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ((الزخرف/57) فِي قِرَاءَةِ أُبَيُّ بنُ كَعْبٍ. و جَاءَ قَومٌ إلَي أَميرِالمُؤمِنِينَ فقَالَوا: أَنتَ! أَنتَ! فَأَضرَمَ نَارَاً عَلَيهِم و قَالَ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ:

لَمَّا رَأيتُ الأَمرَ أَمرَاً مُنكَرَا

 

أَجَّجْتُ نَارِي و دَعوتُ قَنبَرَا

 

و قَالَ:

كَانَ مِثلَ النَّبيِّ زُهْداً و عِلماً

 

و سَرِيعاً إِلَی الوَغَا أَحْوَذِيَّا

فَرْعُ عُودِ أَغصَانه جنبتاه

 

و زَكَي غَرْسَ أَصلِهِ أَبطَحِيَّا

 

قَالَ حَدَّثَنا ابنُ عَوْنٍ السِّيرَافِيُّ المُقْرِئُ([264])قَالَ: حَدَّثَنا عُثمَانُ بنُ عَبدِاللهِ الشَّامِيُّ عَن غُنَيْمِ بنِ سَالِمٍ قَالَ: سَمِعتُ أَنَسَ بنَ مَالِكٍ يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- لِعَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ: أنَا و أَنتَ مِن شَجَرَةٍ، أنَا أَصْلُهَا و أَنتَ فَرْعُهَا و الحَسَنُ و الحُسَينُ أَغصَانُهَا، فَمَن تَعَلَّقَ بِشَيءٍ مِنهَا دَخَلَ الجَنَّةَ. و حَدَّثَنا يُونُسُ الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا عُبَيدُاللهِ بنُ مُوسَي العَبْسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا إسمَاعِيلُ بنُ أبِي خَالِدٍ مِن يَزيدَ بنِ أبِي زِيَادٍ عَن عَبدِاللهِ بنِ الحَارِثِ عَن العَبَّاسِ بنِ عَبدِالمُطَلِّبِ قَالَ، قُلتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! إنَّ قُرَيشَاً قَد أَكثَرُوا أَقْوَالَهُم فَجَعَلُوا مَثَلَكَ كَمَثَلِ نَخْلَةٍ فِي كَبْوَةِ أو كُنَاسِ الأَرضِ([265])فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: إنَّ اللهَ تَعَالَي حِينَ خَلَقَ الخَلْقَ جَعَلَنِي مِن خَيرِهِم


ص32

ثُمَّ خَيرِ فِرَقِهِم ثُمَّ حِينَ جَعَلَنِي فِي خَيرِ قَبِيلَةٍ فَأنَا خَيرُهُم نَفْسَاً و خَيرُهُم نَبِيّاً. حَدَّثَنا عَبدُالعَزِيزِ الجَوهَرِيُّ قَالَ: أَخبَرَنَا أبُوزَيدٍ عُمَرُ بنُ شَبَّةَ قَالَ: حَدَّثَنا هَارُونُ بنُ مَعرُوفٍ قَالَ: حَدَّثَنا خَلَفٌ مَولَي آلِ حَمزَةَ عَنشَيخِ بنِ بَجِيلَةَ عَن أبِي المُهَاجِرِ قَالَ: إسْتَعْمَلَ عَليُّ بنُ أبِي طَالبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- رجُلاً عَلَي عُكْبَرَا، فقَالَ لَهُ عَلَي رُؤُوسِ النَّاسِ: لاتَدَعْ لَهُم دِرْهَمَاً يَعْنِي مِن الخَرَاجِ، و شَدِّدْ عَلَيهِم، و أَلْقِنِي. قَالَ: فَأَتَاهُ قُربَ الظَّهِيرَةِ، فَوَجَدَ بَابَه مَفتُوحَاً، فَدَخَلَ عَلَيهِ، فبَينَمَا هُو عِندَهُ، إذْ دَعَا بالجِرَابِ([266])، فأُتِيَ بِهِ مَخْتُومَاً، فَقُلتُ: أتُرَي أَميرَالمُؤمِنِينَ بِلَفْتِ مَنْزَلَتِي عِندَهُ أنْ يُرِيَنِي جَوْهَراً فِي هَذَا الجِرَابِ، فَكَسَرَ الخَاتَمَ، فَإذَا قَعَبٌ([267])و إذا سَويْقُ([268])جَرِيشٍ([269])، فكَسَرَ وَاحِدَاً مِن ذَلكَ السَّوِيقِ فِي مَا بِهِ، فَشَرِبَهُ، ثُمَّ نَاوَلَنِي، فَلَمْ أَملِكْ أَنْ قُلتُ: هَذَا عِندَنَا مِنهُ كَثِيرٌ، فقَالَ -عَلَيهِ السَّلامُ: قَد عَرَفتُ وَلَكِنْ يَخرُجُ عَطَايَ فأَشتَرِي مِنهُ مَا يَقُوتُنِي لِسَببي، ثُمَّ أَختِمُهُ كَراهيَّةَ أنْ يَزَادَ فِيهِ شَيءٌ لَيسَ مِنهُ، فَأَدخَلَ فِي بَطْنِي شَيئاً رَوِيّاً، ثمّ أَوْصَاه بالرِّفْقِ، فِي حَديثٍ طَويلٍ. يَقُولُ: إِنْ كُنتُ قُلتُ لَكَ عَلَي رُؤُوسِ النَّاسِ: و شَدِّدْ عَلَيهِم و لاتَدَعْ لَهُم دِرهَماً مِن خَرَاجٍ، فَانْظُرْ مَا أَقُولُ لَكَ، فَإنْ عَصَيتَنِي بَرِئتُكَ، لا تَبِيعُ لَهُم كَسْوَةَ شِتَاءٍ و لا صَيْفٍ فِي خَرَاجٍ و لا تَبِيعَنَّ لَهُم بَقَرَةً و انْظُرْ و انظُرْ و تَقَدَّمْ إلَيهِ.([270]) و قَالَ:

كَانَ لِلأُمَّةِ الضَّعيفَةِ كَهْفاً

 

إنْ ضَاعَ رَاعٍ رَعِيَّا

حَرْباً‌ في صَلاحِهَا و سِوَاهُ

 

في سَمُودٍ يُروِّضُ الأَرْحَبِيَّا

 

السَّمُودُ: اللَّهْوُ. و رَوَي رَاشِدُ بنُ الحُبَابِ قَالَ: حَدَّثَنا إسمَاعِيلُ بنُ مُهَاجِرٍ قَالَ: حَدَّثَنا عَبدُالمَلِكِ بنُ عُمَيرٍ عَن عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- أنَّه قَالَ لِعَامِلٍ لَهُ: إيَّاكَ أَنْ تَبِيعَ لَهُم غَلَّةَ الشِّتَاءِ فِي الصَّيْفِ أو غَلَّةَ الصَّيفِ فِي الشِّتَاءِ أو تُقِيمَ رَجُلاً مِنهُم عَلَي رِجْلَيْهِ فِي دِرهَمٍ تَستَخْرِجُهُ أو تَضْرِبَهُ بِسَوْطٍ أو تَبِيعَ لَهُم دَابَّةً يَعمَلُعَلَيهَا، إنَّكَ إنْ خَالَفْتَنِي عَزَلْتُكَ و تَعْصِي مَولاكَ، الحَذَرَ! الحَذَرَ! مِن المُخَالَفَةِ.

كَانَ في السِّلْمِ عَابِداً ذَا اجْتِهَادٍ

 

و لَدَی الحَربِ ضَيْغَماً قَسْوَرِيَّا

 

ص33

لا فَخُوراً يجُرُّ أَرْدِيَةَ الخَا

 

لِ و لا عَاجِزاً و لا جَبْرِيَّا

 

أَجَازَ لِي أَحمَدُ بنُ عَبدِالعَزِيزِ الجَوهَرِيُّ عَن أبِي زَيدٍ عُمَرَ بنِ شَبَّةَ قَالَ: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ حُبَابٍ قَالَ: حَدَّثَنِي عِيسَي بنُ مُوسَي عَن الرُّصَافِيِّ عَن فَضْلِ بنِ مُسْلِمٍ عَن أَبِيهِ قَالَ: كُنتُ أَبِيعُ القُمُصَ فَقَدِمَ عَلَينَا عَلِيٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: أَرِنِي هَذَا القَمِيصَ و هُوَ قَمِيصُ كَرَابِيسَ([271])سُنْبُلانِيٌّ([272])قَالَ: فَأَعطَيْتُهُ فَقَلَّبَهُ و قَالَ: بِكَم؟ قُلتُ: بِثَلاثَةِ دَرَاهِمَ، فَمَدَّ يَدَهُ فَإذَا هُو يَزِيدُ عَلَي أَصَابِعِهِ فقَالَ: أَقْطِعْهُ حَدَّ أَصَابِعِي، ثُمَّ قَالَ: خَصِّهِ، فقُلتُ: بِأَيِّ شَيءٍ أَخُصُّهُ؟ فقَالَ: مِنهُ. فقُلتُ: أَكُفُّهُ؟ فقَالَ: إنْ كَانَ الكَفُّ أَهْوَنُ فَاكْفُفْهُ، ثُمَّ رَفَعَ قَمِيصَهُ، فَأَخرَجَ مِن خِرْقَتِهِ ثَلاثَةَ دَرَاهِمَ فَأَعْطَانِيهَا ثُمَّ أَدْبَرَ و هُوَ يَقُولُ: حَسْبُكَ مَا بَلَغَكَ المَحْلُ([273]). و عَن الجَوهَريِّ عَن أبِي زَيدٍ قَالَ: حَدَّثَنا مُوسَي بنُ مَروَانَ قَالَ: حَدَّثَنا مُعَافِي بنُ عِمرَانَ عَن مَطِيرِ بنِ مُطِيعٍ([274])قَالَ: سَمِعتُ أبَا النَّوَارِ يَقُولُ:([275])أَتَانِي عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- و مَعَهُ غُلامٌ لَه أَسْوَدُ فَابْتَاعَ([276])مِنِّي قَمِيصَيْ([277])كَرَابِيسَ ([278])و وَزَنَ([279])ثَمَنَهَا و قَالَ لِغُلامِهِ: اخْتَرْ أيَّهُمَا شِئتَ، فَأَخَذَ الغُلامُ أَحَدَهُما و أَخَذَ -عَلَيهِ السَّلامُ- الآخَرَ فَلَبِسَهُ ففَضَلَ مِن كُمِّهِ عَن يَدِهِ فقَالَ: أَقْطِعْ هَذا الفَاضِلَ فَقَطَعْتُهُ و كَفَفْتُهُ. تَمَّ. و قَالَ:

كَانَ فَارُوقَهَا و صِدِّيقَهَا الأَكـ

 

ـبَرِ حَقّاً و السَّابِقَ الأَوَلِيَّا

 

حَدَّثَنا أبُوبَكْرِ أحَمدُ بنُ عُمَرَ بنِ عَبدِالخَالِقِ البَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنا عَبَّادُ بنُ يَعقُوبَ الرَّوَاجِنِيّ قَالَ: حَدَّثَنا عَليُّ بنُ هِشَامِ بنِ زَيدِ([280])قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ عُبَيدِاللهِ بنِ أبِي رَافِعٍ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ أبِي رَافِعٍ عَن أبِي ذَرٍّ: إنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- يَقُولُ لِعَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ: أَنتَ أَوَّلُ مَن آمَنَ بِي و أَوَّلُ مَن يُصَافِحُنِي يَومَ القِيَامَةِ و أَنتَ الصِّدِّيقُ الأَكبَرُ و أَنتَ الفَارُوقُ الأَعظَمُ تَفْرُقُ بَينَ الحَقِّ و البَاطِلِ و أَنتَ يَعْسُوبُ المُؤمِنِينِ و المَالُ يَعسُوبُ الكَافِرِينِ. حَدَّثَنا أبُويَحيَي زَكَرِيَّا بنُ يَحيَي السّاجيّ([281])قَالَ:


ص34

حَدَّثَنا إسمَاعِيلُ بنُ يُونُسَ السَّعْدِيّ، قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ سَعيدٍ عَن فُضَيلِ بنِ مَرزُوقٍ عَن أبِي سُجَيْلَةَ([282])عَن أبِي ذَرٍّ و سَلمَانَ قَالَا: أَخَذَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- بِيَدِ([283])عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: إنَّ هَذَا أَوَّلُ مَن آمَنَ بِي و هَذَا فَارُوقُ هَذِهِ الأُمَّةِ و هَذَا يَعسُوبُ المُؤمِنِينَ و المَالُ يَعسُوبُ الظَّالِمِينَ و هَذَا أَوَّلُ مَن يُصَافِحُنِي يَومَ القِيَامَةِ و هَذَا الصِّدِّيقُ الأَكبَرُ. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ سُلَيمَانَ القَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنا فُضَيلُ بنُ مَرزُوقٍ عَن أبي سُجَيْلَةَ عَن أبِي ذَرٍّ و سَلمَانَ قَالَا: أَخَذَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- بِيَدِ عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: ألا إنَّ هَذَا أَوَّلُ مَن آمَنَ بِي و أوَّلُ مَن صَدَّقَ بِي و هُو الصِّدِّيقُ الأَكبَرُ و هُو فَارُوقُ هَذِهِ الأُمَّةِ يَفرُقُ بَينَ الحَقِّ و البَاطِلِ و هُو أَوَّلُ مَن يُصَافِحُنِي يَوم القِيَامَةِ. و قَالَ:

كَانَ للهِ و الرَّسُولِ حَبِيباً

 

و مَحِبّاً يُعَدُّ خِصِّيصِيَّا

و هُوَ الحِبرُ و الفَقِيهُ لَدَی الفُتـ

 

ـيَا و يَومَ الهَيَاجِ يَفْرِي الفَرِيَّا

مَنْ وَقَاهُ فِرَارُهُ فَهُوَ الكَـ

 

ـرَّارُ إنْ كَافَحَ الكَمِيَّ الكَمِيَّا

نَسَخَ السَّابِقِينَ إذْ سَارَ بِالرَّا

 

يَةِ في يَومِ خَيبَرٍ تَقَدُّمِيَّا

 

و رَوَي عَليُّ بنُ قُتَيبَةَ عَن حَمزَةِ بنِ رَبِيعَةَ القُرَشِيِّ عَن مَالِكِ بنِ أَنَسٍ عَن عَبدِاللهِ بنِ عُمَرَ عَن عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ قَالَ: لَمَّا نَزَلَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَلَيهِ- خَيْبَرَ، وَجَّهَ بِأبِي بَكْرٍ قِتَالَ أَهلِ خَيبَرَ و انْصَرَفَ بِالعَشِيِّ فِي أَصحَابِهِ يَحْمُونَهُ، فَلَمَّا كَانَ فِي اليَومِ الثَّانِي وَجَّهَ رَجُلاً مِن الأَنصَارِ فَانْصَرَفَ بِالعَشِيِّ أَيضَاً ‌و لَم يُفْتَحْ عَلَي يَدَيْهِم، فَاغْتَمَّ لِذَلِكَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- و قَالَ: لَأَعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدَاً رَجُلاً يُحِبُّ اللهَ و رَسُولَهُ و يُحِبـُّهُ اللهُ و رَسُولُه، كَرَّارٌ غيرُ فَرَّارٍ، جِبْرِيلُ عَن يَمِينِهِ و مِيكَائِيلُ عَن يَسَارِهِ، يَفتَحُ اللهُ -عَزَّ و جَلَّ- بِهِ عَلَي نَبِيِّهِ، فَبَاتَ النَّاسُ مُتَشَوِّقِينَ([284])كُلَّهُم يَرجُو([285])أَنْ يَكُونَ هُوَ، فَلَمّا أَصبَحَ، اجْتَمَعَ النَّاسُ إلَيهِ فقَالَ: أَينَ حَبِيبِي عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ؟ قَالَوا: يَا رَسُولَ اللهِ! إنَّهُ لَأَرمَدٌ([286])، مَا يُبصِرُ، قَالَ آتُونِي بِهِ فَأُتِيَ بِهِ يُقَادُ


ص35

فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: أُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنهُ فَتَفِلَ([287])فِي عَينَيْهِ و مَسَحَهَا بِيَدِهِ الكَريمَةِ فَقَامَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- بَينَ يَدَيْهِ و كَأنَّهُ لَمْ يَرمَدْ قَطُّ فَدَفَعَ إلَيهِ الرَّايَةَ و قَالَ: إمْضِ عَلَي بَرَكَةِ اللهِ. فَحَارَبَ القَومَ، فَلَمَّا اشْتَدَّ الحَرْبُ بَدَرَ([288])رَجُلٌ مِن القَومِ و كَانَ أَكبَرُهُم فَدَعَا أَميرَالمُؤمِنيِنَ إلَي البَرَازِ([289])فَنَازَلَهُ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فضَرَبَ اليَهُودِيُّ عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- ضَرْبَةً بِالسَّيفِ فَاتَّقَاهَا عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- بالتُّرْسِ فَقَطَعَ نِصْفُ تُرْسِهِ فَرَمَی بِهِ و ضَرَبَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- بِيَدِهِ اليُسْرَي إلَي بَابِ المَدِينَةِ أَعْنِي خَيْبَرَ فَاقْتَلَعَهُ و أخَذَهُ بِيَدِهِ اليُسْرَي و دَخَلَ و دَخَلَ المُسلِمُونَ خَلْفَهُ و فَتَحَ اللهُ عَلَي رَسُولِهِ؛ و بَاتَ تِلكَ اللَّيلَةَ عَرُوسَاً بِصَفِيَّةَ بِنتِ حُيَيِّ([290])بنِ أَخطَبَ([291])فَاجْتَمَعَ مِن المُسْلِمِينَ جَمَاعَةٌ عَلَي ذَلِكَ البَابِ فَمَا أَفَلَّهُ إلّا أَربَعِينَ رَجُلاً، و قَد ذَكَرَ الحَجَّاجَ بنَ غِلاظٍ([292])و ذَكَرَ الحَدِيثَ و إسْلامَ الحَجَّاجِ. حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ عَليِّ بنِ يَحيَي بنِ جَعفَرِ بنِ أبِي طَالبٍ قَالَ: حَدَّثَنا زَيدُ بنُ الحُبَابِ قَالَ: حَدَّثَنا الحُسَينُ بنُ وَاقِدٍ([293])قَالَ: حَدَّثَنِي عَبدُاللهِ بنُ بُرَيدَةَ عَن أَبِيهِ عَن بُرَيدَةَ الأَسْلَمِيِّ: إنَّ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- لَمَّا كَانَ يَومُ خَيبَرَ أَخَذَ أبُوبَكْرِ اللِّوَاءَ فَلَمّا كَانَ مِن الغَدَاةِ أَخَذَهُ عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ و قِيلَ: مُحَمَّدُ بنُ سَلَمَةَ فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: لَأَدْفِعَنَّ اللِّواءَ غَدَاً إلَي رَجُلٍ لَن يَرجَعَ حَتَّي يَفتَحَ اللهُ عَلَيهِ فَصَلَّي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَلَيهِ- صَلَوةَ الفَجْرِ و دَعَا باللِّوَاءِ و دَعَا عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- و عَيْنَيهِ ... فمَسَحَهُمَا ثُمَّ دَفَعَ إلَيهِ اللِّواءَ ففَتَحَ اللهُ عَلَيهِ، فَسَمِعتُ عَبدَاللهِ بنَ بُرَيدَةَ يَقُولُ: حَدَّثَنِي أَبِي: إنَّهُ كَانَ صَاحِبَ مَرْحَبٍ.

لم يَكُنْ أَمْرُهُ بِدَوْحَاتِ خُمٍّ

 

مُشْكِلاً‌ عَن سَبِيلِهِ مَلْوِيَّا

إنَّ عَهدَ النَّبيِّ في ثَقَلَيْهِ

 

حُجَّةٌ كُنتَ عَن سِوَاهَا غَنِيَّا

نَصَبَ المُرتَضَی لَهُم في مَقَامٍ

 

و لم يَكُنْ خَامِلاً هُنَاكَ دَنِيَّا

عَلَماً‌ قَائِماً كَمَا صَدَعَ البَدرُ

 

تَمِّ دَجْنَةٍ أو دَجِيَّا

قَالَ هَذَا مَولَیً لِمَنْ كُنتُ مَولَا

 

هُ جَهْراً يَقُولُهَا جَهوَرِيّا([294])

 

 


ص36

الدُّجْنَةُ: الظُّلْمَةُ، و الحَنِيُّ: السَّحَابُ الثَّقِيلُ الدَّانِي مِن الأَرضِ. و رَوَي مُحمَّدُ بنُ شُعْبَةَ عَن نَصرِ بنِ مُزَاحِمٍ عَن أبِي سَلَمَةَ الفَزَارِيِّ و اسْمُهُ رَاشِدٌ قَالَ: حَدَّثَنا عَطِيَّةُ العونيّ عَن أبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فِي حَجَّةِ الوَدَاعِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ: إنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَليْنِ كِتابَ اللهِ و عِتْرَتِي أَهْلَ بِيتِي و إنَّهُمَا لَنْ يَفتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ. و رَوَي أحمَدُ بنُ أبِي يُسْرٍ العَامِريُّ قَالَ: حَدَّثَنا كَثِيرُ بنُ أبِي حَمْرَانَ قَالَ: حَدَّثَنا أبُودَاوُدَ اليَسَعِيُّ قَالَ: حَجَجْتُ فَمَرَرتُ بالمَدِينَةِ فدَخَلتُ عَلَي عَبدِاللهِ بنِ عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ فَقُلتُ: أَصَحَّكَ اللهُ يَا أبَا عَبدِالرَّحمَنِ! إنِّي أُريدُ أَنْ أَعرِضَ عَلَيكَ حَدِيثاً سَمِعتُهُ عَن البَرَاءِ بنِ عَازِبٍ و أَنَسِ بنِ مَالِكٍ يُحَدِّثَانِ فِي غَدِيرِ خُمٍّ عَن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- قَالَ: حَجَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- حَجَّةَ الوَدَاعِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مَرَّ بِنَا بِالجُحْفَةِ فَلَمَّا انْتَهَي إلَي الغَدِيرِ أَمَرَ بِمِحْرَابٍ([295])أَو ... فَقُمْنَا تَحتَهَا ثُمَّ نَادَي بِالصَّلَواةِ جَامِعَةً و كَانَ يَوماً شَدِيدَ الحَرِّ عَندَ قَائِمِ الظَّهِيرَةِ و لَو أَنَّ بِضْعَةَ ‌لَحْمٍ طُرِحَتْ عَلَي الأَرضِ لَنُضِجَتْ و لَقَد فَهِمَ كُلُّ إِنسَانٍ مِنَّا مَجْلِسَهُ حَتَّي أَخَذْنَا أَرْدِيَتَنا فَوَضَعْنَاهَا تَحتَنَا ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- خَطِيبَاً فقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! أَلَسْتُم تَشْهَدُونَ أَنْ لا إلَهَ إلّا اللهُ و أنِّي مُحمَّدٌ رَسُولُ اللهِ؟ فقَالَ القَومُ: نَعَم. فقَالَ: رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- الحَقَّ شَهِدْتُم. ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! مَن أَولَي بِكُم مِن أَنفُسِكُم؟ قَالَوا: اللَّهُمَّ أَنتَ فَإنَّ اللهَ تَبَارَكَ و تَعَالَي يَقُولُ: )النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ((الأحزاب/6) أَأَقْرَرْتُم؟ قَالَوا: نَعَم. حَتَّي كَرَّرَهَا عَلَيهِم سَبعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَشْهِدْ ثُمَّ قَالَ: قُمْ يا عَليُّ! فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَرَفَعَهَا حَتَّي نَظَرتُ إلَي بَيَاضِ إبْطَيْهِِمَا ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! مَن كُنْتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالاهُ و عَادِ مَن عَادَاهُ و انْصُرْ مَن نَصَرهُ و اخْذُلْ مَن خَذَلَهُ. أَأَقرَرْتُم؟ قَالَوا: نَعَم. حَتَّي كَرَّرَهَا عَلَيهِم سَبعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَشْهِدْ، فقُلتُ: يَا أبَا عَبدِالرَّحمنِ هَل شَهِدَ أبُوبَكْرِ و عُمَرُ و سَمِعَا مِن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- هَذَا الكَلامَ؟ قَالَ: أَيْ وَاللهِ أَيْ وَاللهِ أَيْ وَاللهِ! و رَوَي مُحمَّدُ بنُ إسحَاقَ عَن أبِي جَعفَرٍ عَن أَبيهِ عَن جَدِّهِ -عَلَيهِ السَّلامُ- قَالَ: لَمَّا انْصَرَفَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- مِن حَجَّةِ الوَدَاعِ نَزَلَ أرْضَاً يُقَالَ


ص37

لَهَا صَحْنَانُ فَنَزَلَ عَلَيهِ: )يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ((المائدة/67) و ارْتَحَلَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَيهِ و سَلَّمَ- صَحْنَانَ إلَي عَفَّانَ ثُمَّ ارْتَحَلَ فَنَزَلَ الجُحْفَةَ فَنَزَلَ عَلَيهِ جِبرِئيلُ -صَلَواتُ اللهِ عَليهِ- و قَالَ: إِقْرَأْ([296])يا مُحمَّدُ: )يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ(فِي عَليٍّ، )وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ([297])وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ(فَلَمَّا نَزَلَ عِصْمَتَهُ أَمَرَ أَنْ نُقِيمَ ثُمَّ نَادَي فِي النَّاسِ الصَّلَواةَ جَامِعَةً فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فقَالَ -عَلَيهِ السَّلامُ: يَا مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَن أَوْلَي بِكُم مِن أَنفُسِكُم؟ فَضَجُّوا جَمِيعَاً‌ ثُمَّ قَالَوا: اللهُ و رَسُولُهُ، ثُمَّ نَادَي فِي الثَّانِيَةِ حَتَّي أَسَمَعَهُم جِدّاً ثُمَّ رَفَعَ صَوتَهُ، فقَالَوا: اللهُ و رَسُولُهُ، قَالَ: فَأَخَذَ بِيَدِ عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ فقَالَ: ألا مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالاهُ و عَادِ مَن عَادَاهُ و انْصُرْ مَن نَصَرَهُ و اخْذُلْ مَن خَذَلَهُ فإنّه مِنِّي و أَنَا مِنهُ بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أنَّه لا نَبِيَّ بَعدِي، فَكَانَ([298])آخِرُ فَرِيضَةٍ فَرَضَهَا اللهُ تَعَالَي عَلَي أُمَّةِ مُحمَّدٍ ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ تَعَالَي عَلَي نَبِيِّهِ -عَلَيهِ السَّلامُ: )الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا((المائدة/3) فَكَانَ آخِرُ فَرِيضَةٍ فَرَضَهَا اللهُ عَلَي أُمَّةِ مُحمَّدٍ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- فقَالَ أبُوجَعفَرٍ: فَقَبِلُوا مِن رَسُولِ اللهِ مَا أَمَرَهُم بِهِ مِن الفَرَائِضِ فِي الصَّلَوةِ و الزَّكَوةِ و الصَّوْمِ و الحَجِّ و صَدَّقُوهُ عَلَي ذَلكَ كُلِّهِ و عَصَوا أَمْرَهُ و أَبَوْا أَنْ يَقْبِلُوا الوِلايَةَ لِعَليِّ بنِ أبِي طالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ. قَالَ أبُوإسحَاقَ: فَقُلتُ لأبِي جَعفَرٍ: مَتَي كَانَ ذَلكَ؟ قَالَ: سَبْعَ عَشَرَ لَيلَةً مَضَتْ مِن ذِي الحَجَّةِ بَعدَ مُنْصَرفِهِ مِن حَجَّةِ الوَدَاعِ سَنَةَ سِتَّ عَشَرَ مِن الهِجْرَةِ و كَانَ بَينَ ذَلكَ و بَينَ وَفَاةِ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- مِأَةُ يَومٍ و كَانَ مَعَ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- بِغَدِيرِ خُمٍّ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَاً. و رَوَي أبُونَعِيمٍ الفَضلُ بنُ دُكَيْنٍ عَن يَحيَي بنِعَبدِالحَمِيدِ الحِمَّانِيِّ([299])و عُبَيدِاللهِ بنِ مُوسَي عَن شَرِيكٍ عَن الرُّكَيْنِ([300])بنِ الرَّبِيعِ بنِ عَمِيلَةَ عَن القَاسِمِ بنِ حَسَّانَ عَن زَيدِ بنِ ثَابِتٍ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: إنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَليْنِ([301])مَا إنْ تَمَسَّكْتُم بِهِ لَمْ تَضِلُّوا بَعدِي أَبَداً، كِتَابَ اللهِ و عِترتِي أَهلَ بَيتِي إنَّهُمَا لَنْ يَفتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيّ الحَوْضَ و هُمَا الخَلِيفَتان فِيكُم مِن بَعدِي.


ص38

و رَوَي المُطَلِّبُ بنُ زِيَادٍ عَن عَبدِاللهِ بنِ مُحمَّدٍ عَن عَقِيلٍ قَالَ: كُنتُ أنَا و مُحمَّدُ بنُ الحَنَفِيّةِ و عَليُّ بنُ الحُسَينِ و أبُوجَعفَرٍ عِندَ جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ فَدَخَلَ عَلَينَا رَجُلٌ مِن أَهلِ العِرَاقِ فقَالَ: يا جَابِرُ! نَشَدتُكَ اللهَ([302])إلاّ مَا حَدَّثْتَنِي عَمَّا رَأيتَ مِن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- بِالجُحْفَةِ فقَالَ جَابِرٌ: اللَّهُمَ نَعَم! مَرَّتَيْنِ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ بِالجُحْفَةِ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَخَرَجَ عَلَينَا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- مِن فُسْطَاطٍ([303])أو خَيْمَةٍ فقَالَ: هَلُمَّ هَلُمَّ هَلُمَّ و كَانَ جَمٌّ غَفِيرٌ مِن خُزَاعَةَ و مُزَيْنَةَ و جُهَيْنَةَ و أَسْلَمَ و غِفَارٍ و غَيرِهِم فَأخَذَ بِيَدِ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- و قَالَ: مَن كُنتُ مَولاهُ فعَليٌّ مَولاهُ، فقَالَ عُمَرُ عِندَ ذَلكَ: بَخٍّ بَخٍّ([304])يَا أبَا الحَسَن! أَصْبَحْتَ مَولايَ و مَوْلا كُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ. و رَوَي عَبدُاللهِ بنُ مُحمَّدِ بنِ عَائِشَةَ القُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي المُبَارَكُ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبدُاللهِ بنُ أبِي سَلمَانَ عَن عَطَاءِ بنِ جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- نَزَلَ بِغَدِيرِ خُمٍّ و نَصَبَ ... و كَانَ يَومٌ حَارٌّ و إنّ أَحَدَنا لَيَسْتَظِلُّ بثَوْبِهِ و يَبُلُّ بِخِرْقَةٍ فَيَضَعُهَا عَلَي رَأسِهِ مِن شِدَةِ الحَرِّ فَقَامَ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! أَلَستُ أَوْلَي بِالمُؤمِنِينَ مِن أَنفُسِهِم و أَزْوَاجِي أُمَّهَاتُهُم؟ قُلنَا: بَلَي يَا رَسُولَ اللهِ! فَأَخَذَ بِيَدِ عَليٍّ -عَليهُمَا السَّلامُ- فَرَفَعَهَا حَتَّي أبَانَ شَعْرُ إبْطَيْهِمَا ثُمَّ قَالَ: أَشْهِدُوا مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالاهُ و عَادِ مَن عَادَاهُ، يَقُولُهَا ثَلاثاً. فقَالَ عُمَرُ: هَنِيئَاً لَكَ يَا أبَا الحَسَن! أَصْبَحْتَ مَولايَ و مَوْلا كُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ. فقَامَ رَجُلٌ إلَي رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- قِيلَ إنَّهُ حَسَّانُ فقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! قَد قُلتُ أبيَاتاً فِي عَليٍّ، أَتَأْذِنُ لِي فِي إنْشَادِهَا؟ فقَالَ -عَلَيهِ السَّلامُ: قُلْ يَا حَسَّانُ! فقَالَ:

يُنَادِيهِمْ يَومَ الغَدِيرِ نَبِيُّهُم

 

بِخُمٍّ و أَسْمَعْ بِالرَّسُولِ مُنادِيا

فَقَالَ فَمَن مَولاكُم و نَبِيُّكُم

 

فَقَالَوا و لَمْ يَبْدُوا هُناكَ تَعَامِيَا

إلَهُكَ مَولانَا وأنتَ نَبيُّنا

 

و لمْ تَلقَ مِنَّا فِي الوِلايَةِ عَاصِيَا

فَقَالَ لَه قُمْ يَا عَليُّ فَإنَّني

 

رَضيْتُكَ مِن بَعدِي إِمَامَاً و هَادِيَا

 

ص39

فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَهَذا وَلِيُّهُ

 

فَكُونُوا لَهُ أَتباعَ صِدْقٍ مُوالِيا

هُنَاكَ دَعَا اللَّهُمَّ وَالِ وَليَّهُ

 

و كُنْ لِلَّذي عَادَی عَليَّاً مُعَادِيَا

 

رَجَعْنَا إلَي إِتمَامِ القَصِيدَةِ:

وَالِ يَا رَبِّ مَنْ يُوالِيهِ و انْصُرْ

 

و عَادِ الّذِي يُعَادِي الوَصِيَّا

إنَّ هَذَا الدُّعَاء لِمَنْ يَتَحَدَّی

 

رَاعِياً في الأَنَامِ أَمْ مَرعِيَّا([305])

 

يَقُولُ: إنَّ قَولَ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالاهِ و عَادِ مَن عَادَاهُ و انْصُرْ مَن نَصَرَهُ و اخْذُلْ مَن خَذَلَهُ- لا يَنبَغِي لِمَأمُورٍ و لا يَصْلَحُ إلاّ لِلآمِينَ.

لا يُبَالِي أَمَاتَ مَوتَ يَهُودٍ

 

مَنْ قَلَاهُ أو مَاتَ نَصْرَانِيَّا

مَنْ رَأَی وَجهَهُ كَمَن عَبَدَ اللـ

 

ـهَ مُدِيْمَ القُنُوتِ رَهْبَانِيَّا

 

و رَوَي الجَارُودُ بنُ يَزيدَ عَن زُهَيرِ بنِ الحَكَمِ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: مَن مَاتَ و فِي قَلْبِهِ بُغْضٌ لِعَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَو نَصْرَانِيّاً. و رَوَي شُعَيبُ بنُ إسْحَاقَ عَن هِشَامِ بنِ عُرْوَةَ عَن أَبيهِ عَن عَائِشَةَ قَالَتْ: رَأيتُ أَبَابَكرٍ يُطِيلُ النَّظَرَ إلَي عَليِّ بنِ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فَقُلتُ: يَا أَبَةِ! إنَّكَ تُطِيلُ النَّظَرَ إلَي وَجْهِ عَليِّ بنِ أبِي طَالبٍ، فقَالَ أبُوبَكْرِ: و مَا يَمْنَعُنِي مِن النَّظَرِ إلَيهِ؟ و قَد سَمِعتُ مِن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَلَيهِمَا- يَقُولُ: النَّظَرُ إلَي عَليٍّ عِبَادَةٌ. و رَوَي يَحيَي بنُ عِيسَي الرَّمْلِيُّ عَن الأَعمَشِ عَن إبرَاهِيمَ عَن عَلْقَمَةَ عَن عَبدِاللهِ بنِ مَسعُودٍ قَالَ: النَّظَرُ إلَي عَليٍّ عِبَادَةٌ. و رَوَي المَسْعُودِيُّ عَن ... عَن إبرَاهِيمَ عَن عَلقَمَةَ عَن عَبدِاللهِ بنِ مَسعُودٍ عَن النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- قَالَ: النَّظَرُ إلَي عَليِّ بنِ أبِي طَالبٍ عِبَادَةٌ و بُغْضُهُ لَمْ يَسَعْ([306])مَعَهُ([307])تَوبَةٌ. قَالَ الشَّاعِرُ:

كَانَ سُؤَالُ النَّبيِّ لمّا تَمَنَّي

 

حِينَ أتاه الطَائِرَ المَشْوِيَّا

 

ص40

إذْ دَعَا اللهَ أَنْ يَسُوقَ أَحَبَّ الـ

 

ـخَلْقِ طُرّاً إِليهِ سَوْقاً وَحيَّا

فَإذَا بِالوَصِيِّ قَدْ قَرَعَ البَا

 

بَ عَلَيهِ السَّلامُ رَبَانِيَّا

فَثَنَاهُ عَنِ الدُّخُولِ مِرَاراً

 

أَنَسٌ حِينَ لمْ يَكُنْ خَزْرَجِيَّا

وَدَّ خَيْراً لِقَومِهِ و أَبَا الرَّحـ

 

ـمَنُ إلّا إمامَنَا الطَالِبِيَّا

و رَمَی بِالبَيَاضِ مَنْ صَدَّ عَنهُ

 

وَ حَبَا الفَضْلَ سَيِّداً أَرِيحِيَّا

 

حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحمَّدِ بنِ أحمَدَ بنِ رَوْحٍ([308])مَولَي بَنِي هَاشِمٍ قَالَ: حَدَّثَنا العَبَّاسُ بنُ عَبدِاللهِ الرَّاكِيَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا مُحمَّدُ بنُ يُوسُفَ الغِريَابِيُّ([309])عَن الأَوْزَعِيِّ عَن يَحيَي بنِ أبِي كَثِيرٍ قَالَ: حَدَّثَنا أبُو عَاصِمٍ([310])حُرَشِ بنِ عُدَيٍّ عَن أبِي ذَرٍّ قَالَ: بَينَمَا نَحنُ قُعُودٌ عِندَ النَّبيِّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- إِذْ أُهْدِي إِلَيهِ طَائِرٌ مِن عِندِ اللهِ فَلَمَّا وَضَعَ بَينَ يَدَيْهِ قَالَ لأَنَسٍ: يَا أَنَسُ! إنْطَلِقْ بِهِ إلَي المَنزِلِ و تَبِعَهُ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- حَتَّي إذَا اسْتَقَرَّ فِي مَنزِلِهِ وَضَعَ الطَّائِرَ بَينَ يَدَيهِ فَرَفَعَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- يَدَهُ إلَي السَّمَاءِ و قَالَ: اللَّهُمَّ! سُقْ إلَيَّ أَحَبِّ خَلْقِكَ إلَيكَ يَأكُلُ مَعِي مِن هَذَا الطَّائِرِ، اللَّهُمَّ! سُقْ أَحَبِّ خَلْقِكَ إلَيكَ تُحِبُّهُ أَنتَ فِي السَّمَاءِ و يُحِبُّهُ لِحُبِّكَ مَن فِي الأَرضِ و تُحِبُّهُ السَّمَاوَاتُ و مَن عَلَيهَا و الأَرَضُونَ و مَن عَلَيهَا و يُحِبُّهُ المَاءُ و مَن شَرِبَهُ حَتَّي يَأكُلَ مَعِي مِن هَذَا الطَّائِرِ. قَالَ أَنَسٌ: فقُلتُ: اللَّهُمَّ! اجْعَلْهُ مِن قَومِي و قَالَتْ عَائِشَةُ: اللَّهُمَّ! اجْعَلْهُ أبِي بَكْرٍ و قَالَتْ حَفْصَةُ: اللَّهُمَّ! اجْعَلْهُ أبِي، عُمَرَ، فَمَا لَبِثَ إلاّ أَنْ قَرَعَ البَابَ عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ أَنَسٌ: إنَّ رَسُولَ اللهِ عَلَي حَاجَةٍ، حَتَّي إذَا كَانَ فِي الثَّانِيَةِ جَثَا رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- عَلَي رُكْبَتَيْهِ و رَفَعَ يَدَيْهِ إلَي السَّمَاءِ حَتَّي بَانَ([311])بَيَاضُ إبْطَيْهِ([312])و هُو يَقُولُ: اللَّهُمَّ! حَاجَتِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ، فَمَا لَبِثْنَا أَنْ قَرَعَ البَابَ فقُلتُ: مَن هَذَا؟ قَالَ: أنَا عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ و دَخَلَ و وَكَزَنِي([313])حَتَّي ظَنَنْتُ


ص41

أنَّه قَد أَبْعَدَهَا مِن ظَهْرِي و أَقبَلَ فَلَمَّا نَظَرَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ- وَثَبَ عَلَي بَاطِنِ قَدَمَيْهِ فقَبَّلَ بَينَ عَيْنَيْهِ و قَالَ لَهُ: حَبِيبِي و قُرَّةَ عَينِي! مَا الَّذِي يَبطَأُ بِكَ عَنِّي؟ فقَالَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ: يَا رَسُولَ اللهِ! قَد أَقبَلْتُ ثَلاثاً، كُلُّ ذَلكَ يَرُدُّنِي أَنَسٌ، فَصَفِقَ رَسُولُ اللهِ و كَانَ لا يُصَفِّقُ حَتَّي يَغْضِبَ غَضَباً شَدِيدَاً و قَالَ: يا أنَسُ! حَجَبْتَ عَنِّي حَبِيبِي و قُرَّةَ عَينِي؟ فقُلتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَحْبَبْتُ أنْ يَكُونَ مِن قَومِي مَن دَعَيتَهُ. فقَالَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: أَعَلِمْتَ أنَّ المَرءَ يُحِبُّ قَومَهُ و أَنَّ عَليّاً يُحِبُّنِي؟ عَليٌّ أخِي و اللهُ يُحِبُّ عَليّاً لِحُبِّي لَهُ و المَلائِكَةُ تُحِبَّ عَليّاً لِحُبِّ اللهِ لَهُ. يَا أَنَسُ! أمَا عَلِمْتَ إنِّي و عَليٌّ لَمْ نَزَلْ فِي صُلْبٍ وَاحِدٍ بَعدَ وَاحِدٍ، نَنتَقِلُ إلَی مُطَهَّراتِ الأَرحَامِ إلَی صُلْبِ عَبدِالمُطَّلِبِ حَتَّي صَارَ عَليٌّ فِي صُلْبِ أبِي طَالِبٍ عَمِّي و صِرْتُ أنَا فِي صُلْبِ عَبدِاللهِ أبِي، عَمِّهِ فصَارَتِ النُّبُوةُ فِيَّ و الوِصَايَةُ فِي عَليٍّ؟ أمَا عَلِمتَ يا أنَسُ! إنَّ اللهَ قَد شَقَّ لِي إسْمَاً و لِعَليٍّ إسْمَاً؟ أمَّا أنَا فَسَمَّانِي مُحمَّداً لِتَحْمِدَنِي أُمَّتِي و أمَّا عَليٌّ فَاللهُ العَلِيُّ فَسَمَّاهُ عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- لأنَّه مِن أَسمَائِهِ. يَا أنَسُ! كَمَا حَجَبتَ عَنِّي عَليّاً فَضَرَبكَ اللهُ بِالوَضَحِ([314]). فكَانَ أَنَسٌ لا يَدخُلُ الجَامِعَ بِالبَصرَةِ إلا هُو مُبَرْقِعُ([315])الوَجْهِ، هَذَا مَا رُوِيَ.

كَانَ كَالعَالِمِ الّذِي أَدَّ مُوسَی

 

عِلمَهُ إذْ رَأَی البَيَانَ ضَوِيَّا

كَانَ لِلمُؤمِنينَ حَقّاً‌ أَمِيراً

 

لَو أَطَاعُوا نَبِيَّنا الأُمِّيَّا

 

حَدَّثَنا أبُويَحيَی زَكَرِيَّا بنُ يَحيَي السَّاجِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوجَعفَرٍ أحمَدُ بنُ يَحيَي الصُّوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُونَعِيمٍ ضِرَارُ بنُ صُرَدٍ قَالَ: حَدَّثَنا يَحيَي بنُ عِيسَی الرَّمْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا الأَعمَشُ عَن عُبَايَةِ الأَسَدِيِّ([316])قَالَ: كَانَ ابنُ عَبَّاسٍ جَالِسَاً بِمَكَّةَ يُحَدِّثُ النَّاسَ عَلَى شَفِيرِ زَمْزَمَ فَلَمَّا قَضَى حَدِيثُهُ، نَهَضَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن القَومِ فَسَلَّمَ و قَالَ: يا ابنَ عَبَّاسٍ! إنِّي رَجُلٌ مِن أَهلِ الشَّامِ. قَالَ: كُلٌّ أَعْوَانُ ظَالِمٍ إلّا مَن عَصِمَهُ اللهُ مِنكُم. سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ.


ص42

فقَالَ: يا ابنَ عَبَّاسٍ! أَسأَلُكَ عَن عَليٍّ و قَتْلِهِ أَهلَ قَوْلِ لا إلَهَ إلا اللهُ، لَمْ يُكَفِّرْ بِقِبلَةٍ أو لِحَجٍّ و لا بِصِيامِ شَهرِ رَمَضَانَ. فقَالَ: ثَكَلتْكَ أُمُّكَ!([317])سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ عَمَّا يَعْنِيكَ و دَعْ مَا لا يَعْنِيكَ. فقَالَ: يا عَبدَاللهِ! مَا جِئتُ إلَيكَ مِن حِمْصَ أَضْرِبُ لِحَجٍّ و لا لِعُمْرَةٍ و لَكِنِّي جِئتُ تَشَرحُ لِي أَمْرَ عَليٍّ -عَلَيهِ السَّلامُ- فقَالَ لَهُ: وَيْحَكَ! إنَّ عِلمَ العَالِمِ صَعْبٌ لا يَحْتَمِلُ و لا تَقْرِبُهُ القُلُوبُ. أُخبِرُكَ أنَّ عَليَّ بنَ أبِي طَالِبٍ -عَلَيهِ السَّلامُ- كَانَ فِي هَذِهِ الأُمَّةِ كَمَثَلِ مُوسَي -عَلَيهِ السَّلامُ- و العَالِمُ و ذَلكَ أنَّ اللهَ تَعَالَي قَالَ فِي كِتَابِهِ لِمُوسَی: )إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَ بِكَلَامِي فَخُذْ مَا آَتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ* وَ كَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ((الأعراف/144 و 145) فَكَانَ مُوسَی [يَرَي] أَنْ قَد جمعتْ لَهُ الأَشيَاءُ و أَثْبَتَتْ، كَمَا تَرَوْنَ إنَّ عُلَمَاءَكُم([318])يُبَيِّنُونَ لَكُم جَمِيعَ الأَشيَاءِ، فَلَمَّا انْتَهَي مُوسَی إلَی شَاطِئِ البَحْرِ لَقِيَ العَالِمَ فَأَقَرَّ لَهُ مُوسَی إنَّهُ أَفضَلُ بِعِلْمٍ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيهِ مُوسَی -عَلَيهِ السَّلامُ- و كَانَ العَالِمُ هُو الخِضْرُ -عَلَيهِ السَّلامُ- و لَمْ يَحْسِدْهُ كَمَا حَسَدْتُم أَنتُم عَلِيّاً و فِعَالَهُ، فقَالَ لَهُ مُوسَی و رَغِبَ إلَيهِ )هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا([319])((الكهف/66) فعَلِمَ العَالِمُ أنَّ مُوسَی لا يُطِيقُ بِصُحْبَتِهِ و لا يَصبِرُ عَلَی عِلْمِه فقَالَ لَهُ: يَا مُوسَی! )إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا((الكهف/67 و 68) قَالَ لَهُ مُوسَی و أَعتَذَرَ إلَيهِ: )سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا( (الكهف/69) فعَلِمَ العَالِمُ أنَّ مُوسَی لا يَصبِرُ عَلَی عِلْمِهِ فقَالَ لَهُ: )فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا((الكهف/70) فرَكِبَ السَّفِينَةَ لِخَرَقَهَا([320])العَالِمُ و كَانَ خَرْقُها للهِ رِضَاً و سَخِطَ لِذَلكَ مُوسَی و وَكَزَ الغُلامَ فَقَتَلَهُ و كَانَ قَتْلُه للهِ رِضَاً و سَخِطَ لِذَلكَ مُوسَی و أَقَامَ الجِدَارَ و كَانَتْ إقَامَتُهُ للهِ رِضَاً و سَخِطَ لِذَلكَ مُوسَی و لَم يَقتُلْ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- إلّا لأَمْرٍ كَانَ للهِ رِضَاً و عِندَ أهلِ الجَهَالَةِ مِن النَّاسِ سَخَطاً([321])، فَاجْلِسْ حَتَّي أُخبِرَكَ بِالَّذِي سَمِعتُهُ مِن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ. تَزَوَّجَ رَسُولُ اللهِ بِنتَ جَحْشٍ فَأُولِمَ و كَانَت وَلِيمَتُهُ الحِيْسَ([322])فكَانَ يَدْعُو([323])عَشْرَة مِنَ المُؤمِنِينَ فكَانُوا إذَا أَصَابُوا مِن طَعَامِ نَبِيِّ اللهِ اسْتَانَسُوا إلَي حَدِيثِهِ


ص43

و اشْتَهَوا النَّظَرَ فِي وَجْهِهِ و كَانَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- يَشْتَهِي أَنْ يُخَفِّفُوا عَلَيهِ عَنهُ و يُخِلُّوا لَهُ مَنزِلَهُ، إنَّهُ كَانَ قَرِيبَ عَهْدٍ بِعُرْسٍ و كَانَ يُحِبُّ زَينَبَ و يَكرَهُ أَذَی المُؤمِنِينَ، فَأنَزَلَ اللهُ تَعَالَي قُرآنَاً أَدَّبَ المُؤمِنِينَ و ذَلكَ قَولُهُ تَعَالَي: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ((الأحزاب/53) الآيةُ، فكَانَ المُسلِمُونَ إذَا أصَابُوا مِن طَعَامِ نَبِيِّهِم -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- صَدُّوا عَنهُ و لَمْ يَلْبِثُوا أَنْ يُخرِجُوا. فمَكَثَ النَّبيُّ عِندَ زَينَبَ سَبعَةَ أَيَّامٍ و لِيَالِهَا ثُمَّ تَحَوَّلَ إلَي أُمِّ سَلَمَةَ بِنتِ أبِي أُمَيَّةَ و كَانَتْ لَيلَتُهَا و صَبِيحَةُ يَومِهَا مِن رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- فَلَمَّا تَعَالَي النَّهَارُ انْتَهَي عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- إلَي البَابِ فَدَقَّهُ دَقَّاً خَفِيفَاً فعَرِفَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- دَقَّهُ و أنْكَرَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ فقَالَ: يا أُمَّ سَلَمَةَ! قُوْمِي فَافْتَحِي البَابَ، فقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَن هَذَا الَّذِي بِالبَابِ؟ أمَا تَنظُرُ إلَي مَحَاسِنِي و مَعَاصِمِي([324])؟ فقَالَ لَهَا النَّبيُّ -عَلَيهِ السَّلامُ- كَهَيْئَةِ المُغْضِبِ: مَن يُطِعِ([325])الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ، قُوْمِي فَافْتَحِي البَابَ، فقَالَ: عَلَي البَابِ رَجُلٌ لَيسَ بِالخَرْقِ و لا بِالنَزْقِ([326])يُحِبُّ اللهَ و رَسُولَهُ و يُحِبُّهُ اللهُ و رَسُولُهُ. يا أُمَّ سَلَمَةَ! إنَّهُ آخِذٌ بِعَضَادَتَيْ([327])البَابِ و لَيسَ بِفَاتِحِ البَابِ و لا دَاخِلِ الدَّارِ حَتَّي يَغِيبَ عَنهُ الوَطْئُ([328])-إنْ شَاءَ اللهُ- فقَامَتْ([329])أُمُّ سَلَمَةَ و هِيَ لا تَدْرِي مَن فِي البَابِ، عَلَي أنَّهَا قَد حَفِظَتِ النَّعْتَ و المَدْحَ، فَمَشَتْ نَحوَ البَابِ و هِيَ تَقُولُ: بَخٍ بَخٍ لِرَجُلٍ يُحِبُّ اللهَ و رَسُولَهُ و يُحِبُّهُ اللهُ و رَسُولُهُ! و أَمسَكَ([330])بِعَضَادَتَيْ البَابِ فَلَمْ يَزَل قَائِمَاً حَتَّي خَفِيَ عَنهُ الوَطْئُ و رَجَعَتْ أُمُّ سَلَمَةَ إلَي خِدْرِهَا([331])و فُتِحَ البَابُ و دَخَلَ عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- و سَلَّمَ علَي رَسُولِ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِمَا- فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! هَل تَعْرِفِينَ هَذَا؟ فَقَالَتْ: نَعَم! فَهَنِيئَاً لَهُ، هَذَا عَلِيُّ بنُ أبِي طَالِبٍ. فقَالَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ: هَذَا عَليٌّ! لَحْمُهُ مِن لَحْمِي و دَمُهُ مِن دَمِي و هُو مِنِّي بِمَنزَلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي. يا أُمَّ سَلَمَةَ! إسْمَعِي و اشْهَدِي هَذَا عَليُّ بنُ أبِي طَالِبٍ، أميرُالمُؤمِنِينَ و سَيِّدُ المُسلِمِينَ و هُوَ خَلِيفَتِي مِن بَعدِي و قَرِينِي فِي الآخِرَةِ و مَعِي فِي السَّنَامِ الأَعْلَي([332]). إشْهَدِي يا أُمَّ سَلَمَةَ! إنَّهُ يُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ و المَارِقِينَ و القَاسِطِينَ. قَالَ الشَّامِيُّ: فَرَّجْتَ عَنِّي يَا ابنَ عَبَّاسٍ!


ص44

أشهَدُ أنَّ عَليّاً -عَلَيهِ السَّلامُ- مَوْلايَ و مَوْلا كُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَةٍ. قَالَ أبُويَحيَي الصُّوفِيُّ: سَمِعتُ ضِرَارَ بنَ صُرَدٍ يَقُولُ: أَرْشَدَنَا وَكِيعُ بنُ يَحيَي بنِ عِيسَي فَسَمِعْنَا مِنهُ هَذَا الحَدِيثَ.

قَتَل النَّاكِثَ المُمَارِقَ و القَا

 

سِطَ جَهرَاً و المَارِقَ الخَارِجيَّا

 

حَدَّثَنا الكُدَيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا كَثِيرُ بنُ يَحيَي([333])قَالَ: حَدَّثَنا أبُو عَوَانَةَ عَن أبِي الجَارُودِ قَالَ: أخْبَرَنِي زَيدُ بنُ عَليِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَليٍّ عَن أَبيهِ عَن الحُسَينِ بنِ عَليِّ بنِ أبِي طَالبٍ عَن عَليٍّ -عَلَيهُمَ السَّلامُ- قَالَ: أمَرَنِي رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ و القَاسِطِينَ و المَارِقِينَ. قَالَ زَيدٌ: و أَيْمُ اللهِ! لَو أَمَرَهُ اللهُ و رَسُولُهُ بِقِتالِ الرَّابِعَةِ لَقَاتَلَهَا. و رَوَي مُحمَّدُ بنُ بُكَيْرٍ الحَضْرَمِيُّ عَن جَعفَرِ بنِ سُلَيمَانَ الضُّبَعِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوهَارُونَ العَبْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوسَعِيدٍ الخُدْرِيُّ قَالَ: ذَكَرَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- لِعَليٍّ مَا يَلْقِي بَعدَهُ فَبَكَي عَليٌّ -عَلَيهِ السَّلامُ- و قَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! بِحَقِّي عَلَيكَ و بِحَقِّ آبَائِي لَمَّا دَعَوتَ اللهَ أَنْ يَقْبِضَنِي إلَيهِ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: يا عَليُّ! أَتَسْأَلُنِي أَنْ أَدْعُوَ([334])لأَجَلٍ مُؤَجَّلٍ؟([335])فقَالَ عليّ -عَلَيهِ السَّلامُ: عَلَي مَا أُقَاتِلُهُم يَا رَسُولَ اللهِ!؟ قَالَ: عَلَي الأَحْدَاثِ فِي الدِّينِ. و قَالَ:

حَازَ إذْ قَاسَهُ إلی سُورَةِ التَّو

 

حِيدِ في فَضلِهِ الثَّنَاءَ العَلِيَّا

 

رَوَاهُ هِلالُ بنُ العَلاءِ الرَّقِّيُّ عَن زَيدِ بنِ الحُبَابِ أبِي الحُسَينِ العُكْلِيِّ([336])عَن عَبدِاللهِ بنِ المُوصِلِيِّ عَن أبِي سَلَمَةَ عَن ابنِ الزُّبَيْرِ عَن جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ قَالَ: كُنتُ مَعَ رَسُولِ (اللهِ) -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- و عَليٌّ بَينَ يَدَيْهِ فقَالَ: يَا عَليُّ! مَثَلُكَ فِي النَّاسِ مَثَلُ )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ((الإخلاص/1) مَن قَرَأهَا مَرَّةً فَكَأنّمَا قَرَأَ ثُلْثَ القُرآنِ و مَن قَرَأَهَا ثَانِيَةً كَمَن قَرَأَ ثُلُثَي القُرآنِ و مَن قَرَأهَا ثَلاثَ مَرَّاتٍ فَكَأنّمَا قَرَأَ القُرآنَ كُلَّهُ. يا عَليُّ! مَن أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ فَكأَنّمَا أَحَبَّ ثُلْثَ الإسلامِ و مَن أحَبَّكَ بِلِسَانِهِ و يَدِهِ فَكَأنّمَا أَحَبَّ ثُلُثَي الإسلامِ و مَن أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ و يَدِهِ و قَلبِهِ فَكأنَّمَا أَحَبَّ الإسلامَ كُلَّهُ. يا عَليُّ! وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالحَقِّ نَبيَّاً لَو أَحَبَّكَ أَهلُ الدُّنيَا كُلُّهُم و أَهلُ السَّمَوَاتِ، لَمَا عَذَّبَ أَحَدُهُم بِالنَّارِ. فَتَبَسَّمَ مِن قَوْلِهِ، فقَالَوا:


ص45

هَنِيئَاً لَكَ يَا عَليُّ!. و قَالَ الشَّاعِرُ:

و بِهِمْ بَاهَلَ النَّبيُّ فَحَازُوا

 

شَرَفاً يَترُكُ الرِّقَابَ حَنِيَّا

 

رَوَي جَرِيرُ بنُ عَبدِالحَمِيدِ عَن المُغَيرَةِ عَن الشَّعْبِيِّ: أَنَّ النَّصَارَي وَاعَدُوا النَّبِيَّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ و سَلَّمَ- أَنْ يُلاعِنُوهُ، فَعَدَوْا عَلَيهِ و قَد احْتَضَنَ الحَسَنَ و أَخَذَ بِيَدِ الحُسَينِ و عَليٌّ و فَاطِمَةُ خَلْفَهُ فقَالَ النَّبيُّ -صَلَّي اللهُ عَليهِ: لَقَد أَتَانِي البَشِيرُ([337])بِهَلاكِ أَهْلِ نَجْرَانَ لَو تَمُّوا عَلَي المُلاعِنَةِ حَتَّي مِن الطَّيْرِ عَلَي الشَّجَرِ و مِن العَصَافِيرِ عَلَي الأَشجَارِ و ذَلِكَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَي: )قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ([338])((آل عمران/61)

فَعَلَيهِ السَّلامُ ما غَنَّتِ الطَّيـ

 

ـرُ و نَاحَتْ عَلَی الغُصُونِ بَكِيَّا

 

تَمَّتِ القَصِيدَةُ و هِيَ مِأَةٌ و تِسْعَةَ عَشَرَ بَيتاً‌، و الحَمدُ للهِ وَحدَهُ و صَلَواتُهُ عَلَي رَسُولِهِ مُحمَّدٍ المُصْطَفَي و آلِهِ و سَلامُهُ و حَسْبُنَا [اللهُ] و نِعْمَ الوَكِيلُ. غَفَرَ اللهُ، و كَانَ الفَراغُ مِن نَسْخِهَا نَهَارَ الأَحَدِ خَامِسٌ [و] عِشرُونَ [مِن شَهْرِ] رَجَبٍ. و الحَمدُ للهِ، يَقولُ العَبدُ الذَّليلُ الحَقيرُ الفَقيرُ أحمدُ بنُ نَجفقُلي([339]) الأمينيُّ التَّبرِيزِيُّ عُفِيَ عنهُما، كَتبتُ هذه النُّسْخَةَ الشَّرِيفةَ مِن نُسْخَةٍ عَتيقَةٍ مَغلُوطَةٍ عَلَی خَطٍّ لايُقرَأُ بِيَدَيّ الوَازِرَةِ([340])و يُمْنَايَ الدَّاثِرةِ([341])عَلَی تَشتُّتِ البَالِ و ضِيقِ المَحالِ و تَفرُّقِ الحَالِ، هَديةً منّي إلَی حَضرةِ شَيخِنا الأُستاذِ العَلامةِ الحُجَّةِ شَيخِ المَشَايخِ و أَقضَی القُضاةِ الشِّيخ محمَّد السَّماويّ القَاضِيّ -أَدامَ اللهُ أَيّامَ إفاضاتِهِ- و فَرِغتُ منها في يَومِ الخَميسِ السّابع مِن شَهرِ جَمادِي الأُولَي مِن سَنَةِ 1354 (هـ.ق).


3-4 بررسي و شرح و ترجمه قصيده الاشباه

«شرح قصيده الاشباه» اثر مفجّع بصري، از شاعران اماميه قرن چهارم هجري مي باشد. مفجّع بصري در اين قصيده كه در بحر خفيف (فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن) سروده شده، با تشبيه اميرمؤمنان علي (ع) به پيامبران اولو العزم، به بيان فضايل و مناقب آن حضرت (ع) پرداخته است.

اين قصيده از حديث پيامبر (ص) با مضمون: «هر كس مي‏خواهد به آدم (ع) در علمش و نوح (ع) در همتش و إبراهيم (ع) در اخلاقش و موسي (ع) در مناجاتش و عيسي (ع) در سيره‏اش و محمَّد (ص) در حلمش نگاه كند، به مردي كه وارد مي‏شود نگاه كند، كه ناگهان امام علي(ع) وارد شد» بر گرفته شده است.

برخی از منابع شيعه و سني، تعدادي از ابيات قصيده الاشباه را ذكر كرده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2342 و 2343؛ ابن شهر آشوب، 1956، 1/401 و 2/39 و 118 و 144 و 269 و 3/38 و 39 و 41-49 و 53 و 55 و 159؛ مجلسي، 1983، 39/49-77؛علامه اميني، 1977، 3/353 و 354؛شوقي ضيف، 2001، 397؛ ابن رويش، 1995، 55؛رحماني همداني، بي تا، 393 و 398؛زبيري، 2003، 2/1924 و 1925؛ عقيل، 1999، 155-162؛كيلاني، 1996، 136 و 137؛ محمودي، 1419، 127)

قصيده الاشباه مفجّع، باعث شده كه شاعر، توسط برخي متعصبان، مورد تهمت واقع شود و در شمار شيعيان افراطي قرار گيرد. به عنوان مثال، زركلي در «الأعلام»، مفجّع را در شمار شيعيان غالي - كه از منظر خود علماي شيعه نيز داراي فكر انحرافي هستند- قرار مي دهد: «شاعر، اديب، و از غاليان شيعه مي باشد» (زركلي، 2002، 5/308). همچنين مصطفي شيهي در كتاب «الفكر الشيعي و النزعات الصوفية» چنين بيان مي كند: «برخي از شيعيان قائل به تناسخ هستند، مانند أبُوبَكْرِ بن فلاس، و برخي به جبر و تشبيه، همچون محمَّد بن جعفر اسدي و محمَّد بن احمد بصري ملقب به مفجّع» (شيهي، 1966، 24)

اين در حالي است كه همانطور كه ذكر گرديد، اكثر بزرگان اهل سنت و شيعه، مفجّع را به عقيده نيكو مي شناسند، و حتي شوقي ضيف كه نمي تواند در پاره اي از مسائل، بدون تعصب برخورد كند، به شعراي عصر عَبَّاسي دوم كه مي رسد، به سه شاعر شيعي برجسته يعني محمَّد بن صالح علوي و حمّاني و مفجّع توجه مي كند و درباره مفجّع اينچنين مي گويد: «از ميان شعراي شيعه به سه نفر از آنان كه دو نفرشان علوي هستند يعني محمَّد بن صالح العلوي و الحِمّاني، و سومي كه از ياران مخلص شيعه مي باشد يعني مفجّع بصري مي پردازيم» (شوقي ضيف، 2001،389)

محمَّد سيد كيلاني درباره عقيده مفجّع، حدّ مياني را اتخاذ مي كند و اينگونه مي گويد: «ظاهرا او از غاليان و بي خردان در مذهب تشيع خود نمي باشد» (كيلاني، 1996، 138)

بايد گفت در بررسي ابيات قصيده، سعي بر آن بوده است تا تكيه اصلي بر منابع مهم و معتبر اهل سنت باشد تا ارزش كار دو چندان گردد.

قبل از شرح و بررسي تمام قصيده الاشباه 160 بيتي كه از كتاب «أروع ما قيل في محمَّد و أهل بيته (ع)» ذكر شده، بايد خاطر نشان كرد كه به دليل اعتبار ابيات نسخه خطي 142 بيتي، قائل به تفكيك اين ابيات از بيتهاي كتاب محسن عقيل شده ايم، و در كنار ابياتي كه در نسخه خطي نيامده (18 بيت)، علامت ستاره قرار داديم تا اين امر براي خواننده گرامي قابل تمييز و تشخيص باشد (هر چند كه در رساله، به تصحيح نسخه خطي پرداخته شده و ابيات نسخه ذكر گرديده است): (عقيل، 1999، 155-162)

1- أيُّهَا اللَّائِمِي لِحُبِّي عَلِيَّا

 

قُمْ ذَمِيمَاً إلی الجَحِيمِ خِزِيَّا

2- أَبِخَيرِ الأَنامِ عَرَّضّتَ لا زِلـ

 

ــتَ مَذُوداً عَنِ الهُدَی مَزوِيَّا

3- أَشبَهَ الأَنبياءَ كَهْلاً و زُوْلَاً

 

و فَطِيماً و رَاضِعاً‌ و غَذِيَّا

4- كَانَ في عِلمِه كآدَمَ إذْ

 

عُلِّمَ شَرحَ الأَسماءِ والمَكْنِيَّا

5- و كَنُوحٍ نَجَّی مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ

 

ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَا الجُودِيَّا

6- و عَلِيٌّ لمّا دَعَاه أخُــوهُ

 

سَبَقَ الحَاضِرينَ و البَدَوِيَّــا

7- لَهُ مِن أبِيهِ ذِي الأَيدِي إسما

 

عِيلَ شِبْهُ مَا كانَ عنّي خَفِيَّا

8- إنَّهُ عَاوَنَ الخَليلَ عَلَی الكَعْـ

 

ـبـَـةِ إذْ شَادَ رُكْنَهَا المَبْنِيَّا

9- و لَقَد عَاوَن الوَصِيُّ حَبيبَ الـ

 

ـلهِ إذْ يَغسِلانِ مِنهَا الصُّفِيَّا

10- رَامَ حَمْلَ النَّبيِّ كَيْ يَقْلَعَ الِأَصْـ

 

ـنَامَ مِن سَطْحِهَا المُثُولَ و الجَثِيَّا

11- فَحَناهُ ثِقْلُ النُّبُوَّةِ حَتَّی

 

كَادَ يَنآدُ تَحتَهُ مَثْنِيَّا

12- فَارْتَقَی مَنْكِبَ النَّبيِّ عَلِيٌّ

 

صِنْوُهُ مَا أَجَلَّ ذاكَ رَقيَِّا

13- فَأمَاطَ الأَوْثَانَ عَن طَايَةِ الكَعْـ

 

ــبَةِ يَنْفِي الأَرْجَاسَ عَنها نَفِيَّا

14- و لَوْ أَنَّ الوَصِيَّ حَاوَلَ مَسَّ النَّـ

 

ـجْمِ بِالكَفِّ لَمْ يَجِدْهُ قَصِيَّا

15- أَفَهلْ تَعرِفُونَ غَيرَ عَليٍّ

 

وَ ابْنِهِ اسْتَرْحَلَ النَّبيَّ مَطِيَّا

*16- وَ لَهُ مِنْ نُعُوتِ يَعقُوبَ نَعتٌ

 

لَمْ أَكُنْ فِيهِ ذَا شَكُوكٍ غَبِيَّا

*17- كَانَ أَسْبَاطُهُ كَأَسْباطِ يَعقُو

 

بَ و إِنْ كَانَ نَجْرُهُم نَبَوِيَّا

*18- أَشبَهُوهُم فِي العِلمِ والبَأسِ و العُدَّ

 

ةِ فَافْهَمْ إنْ كُنتَ فَهْماً ذَكِيَّا

*19- كُلُّهم فاضِلٌ و حَازَ حُسَينٌ

 

و أَخُوهُ بِالسِّبْقِ فَضلاً سَنِيَّا

20- وَ لَه مِن صِفاتِ إسحاقَ حَالٌ

 

صَارَ فَضلُهَا لإسحاقَ سِيَّا

21- صَبرُهُ إذْ يُتَلُّ للذِّبْحِ حَتَّی
 

 

ظَلَّ بالكَبْشِ عِندَها مَفْدِيَّا
 

22- و كَذَا اسْتَسْلَمَ الوَصِيُّ لِأَسيا
 

 

فِ قُريشٍ إذْ بَيَّتُوهُ عَشِيَّا
 

23- فَوَقَی لَيلةَ الفِراشِ أخَاهُ
 

 

بِأَبِي ذَاكَ وَاقِياً و وَقِيَّا
 

*24- كَانَ مِثْلَ الذَّبيحِ في الصَّبرِ و التَّسـ
 

 

ـلِيمِ سَمْحاً بالنَّفْسِ ثُمَّ سَخِيَّا
 

*25- و ابْنُ رَاحِيلَ يُوسفُ و أَخُوهُ
 

 

فُضِّلا القَومَ نَاشِئاً و فَتِيَّا
 

*26- و مَقَالَ النَّبيِّ في ابْنَيْهِ يَحكِي
 

 

في ابْنِ رَاحِيلَ قَولَه المَروِيَّا
 

*27- إنَّ ذَاك الكريمَ وابنَيهِ سَادُوا
 

 

كُلَّ مَنْ حَلَّ في الجَنانِ نَجِيَّا
 

*28- كَانَ دَاودُ سَيفَ طَالوتَ حَتّی
 

 

هَزَّمَ الخَيلَ و اسْتَباحَ العَدِيَّا
 

*29- و عَليٌّ سَيفُ النَّبيِّ بِسَلْعٍ
 

 

يَومَ أَهْوَی بِعَمْرُوالمَشْرَفِيَّا
 

*30- فَتَولَّی الأَحْزَابُ عَنهُ و خَلُّوا
 

 

كَبشَهُم سَاقِطاً يَخَالُ كَدِيَّا
 

*31- أَنبَأَ الوَحيُ أَنَّ دَاوُدَ قَدْ كَا
 

 

نَ بِكَفَّيهِ صَانِعاً هَالِكِيَّا
 

*32- و عَليٌّ مِنْ كَسْبِ كَفَّيهِ قَدْ أعْـ
 

 

ــتَقَ ألفَاً بِذاكَ كَانَ حَرِيًّا
 

33- و لَهُ الحُكْمُ مِن سُليمَانَ إِذْ كَا
 

 

نَ عَليٌّ مُوَفَّقاً أَلْمَعِيَّا
 

34- كَسُلَيْمانَ في الغُنَيْماتِ و الحَرْ
 

 

ثِ بِفَهْمٍ أَمضَی بِهِ المَقْضِيَّا
 

35- كَانَ فيهِ مِن الكَليمِ خِلالٌ
 

 

لَمْ يَكُنْ عَنكَ عِلمُها مَطْوِيَّا
 

36- كَلَّمَ اللهُ لَيلةَ الطُّورِ مُوسَی
 

 

و اصْطَفاهُ عَلَی الأَنامِ نَجِيَّا
 

37- و أَبانَ النَبيُّ في لَيلةِ الطَا
 

 

ئِفِ أَنّ الإِلهَ نَاجَی عَلِيَّا
 

38- و كَمَا آجَرَ الكَليمَ شُعَيبُ

 

نَفْسُه فَاصْطَفَی فَتًی عَبقَرِيَّا

39- أَجْرُهُ أَنْ يَزُفَّ إِنْ تمَّمَ المِيـ

 

ـقَاتَ إحْدَی ابْنَتَيْهِ مِنهُ هَدِيَّا

40- فَوَفی بِالأَتَمِّ مِن أَجَلَيْهِ
 

 

و رَآهُ بِهَا مَلِيَّا وَفِيَّا
 

41- و كَذَاك النَّبِيُّ كَانَ مُذِ الهِجْـ
 

 

ــرَةِ مُستَاجِراً أَخاهُ عَلِيَّا
 

42- فَوفَی في سِنينَ عَشرٍ بما وَا
 

 

عَدَ عَفواً و لم يَجِدْهُ عَصِيَّا
 

43- فَحَباهُ في خِيَرةِ النِّسْـ
 

 

ــوَانِ عُرْسَاً‌ و جُنَّةً و صَفِيَّا
 

44- و لَهُ مِنهُ أنَّه قَتَلَ المُــ
 

 

ــرَّاقَ إذْ خَالفُوا الطَّريقَ السَوِيَّا
 

45- و كَذاكَ الإِمامُ بالنَّهرِ أَفْنَی
 

 

مَنْ عَصَاهُ وَ طاوَعَ الرَّاسِبيَّا
 

46- فَأَبادَ السَّراةَ طَعْناً و ضَرْباً
 

 

و الشَّقِيَّ الذي اسْتَنَاطَ الثَدِيَّا
 

47- و لَهُ مِنْه عَفوِهِ عَن أُناسٍ
 

 

عَكَفُوا يَعبُدُونَ عِجْلاً حَلِيَّا
 

48- حَرَقَ العِجْلَ ثُمَّ مَنَّ عَلَيهُمْ
 

 

إذْ أَنَابُوا و أَمْهَلَ السَامِرِيَّا
 

49- و عَليٌّ فَقَدْ عَفَا عَن أُناسٍ
 

 

شَرَعُوا نَحْوَهُ القَنَا الزَاعِبِيَّا
 

50- يَومَ سَارُوا إليه بِالجَمَلِ الأَوْ
 

 

رَقِ قَدْ جَلَّلَ الظُبَی و القِنِيَّا
 

51- فَفَناهُم بِسَيفِهِ ثُمَّ نَالُوا
 

 

صَفْحَهُ بَعدَ عَقْرِهِ الأَرْحَبِيَّا
 

52- و عَفَا عَنهُم و قَالَ نُصِرْنا
 

 

و رَعَی الآخَرُونَ مَرعَیً وَبِيَّا
 

53- و لَهُ مِنهُ إذْ عَلَا الحَجَرَ الصَّلْـ
 

 

ـــدَ بِضَرْبٍ فَانبَطَ المَاءَ رَيَّا
 

54- فَجَری بِالعُيونِ عَشْراً‌ و ثِنْتَيـْ
 

 

ــنِ و أتَّـی لِكُلِّ عَيْنٍ أَتِيَّـا
 

55- و أَخُو المُصطَفَی الذي قَلَبَ الصَّخْـ
 

 

ــرَةَ عَنْ مَشْرَبٍ رَوَاهُ رَوِيَّا
 

56- بَعدَ أَنْ رَامَ قَلبَها الجَيشُ جَمْعاً
 

 

فَرَأُوهُ صَعْباً عَليهِم أَبِيَّا
 

57- يَومَ نَادَی يَا رَاهِبَ القَاعِ بِالشَا
 

 

هِقِ هَلْ مَشْرَبٌ فَقَالَ بَدِيَّا
 

58- مَنْ لَنَا بِالمِيَاهِ مِنْ بَطْنِ قَاعٍ
 

 

قَرَقُوسٍ مَرْتٍ تَجَاوَرَ فِيَّا
 

59- لَيسَ مِنْ دُونِ فَرسَخَيْنِ شَرابٌ
 

 

فَاتْبَعُوا النَّصَّ خَيْفَقَاً ‌خَيْطَفِيَّا
 

60- فَاجْتَلَی الصَّخْرَةَ الإِمَامُ فَكانَتْ
 

 

كُـرَةَ الصَّولَجانِ تُدْحَی دَحِيَّا
 

61- فَسَقَی الجَيشَ ثُمَّ عَادَتْ كَأَنْ لَمْ
 

 

تَرَ عَينٌ بِقُرْبِها إِنْسِيَّا
 

62- فَأتَاهُ مِنْ قَوْسِهِ القسُّ يَحْكِي
 

 

هَاوِياً صَقْرَ قَانِصٍ مَضْرَحِيَّا
 

63- قَائِلاً لِلَّتي تَبَيَّنْتُ في الإِنـ
 

 

ـجِيلِ إِذْ كُنتُ رَاهِباً‌ ذِمِّيَّا
 

64- إِنَّها الصَّخرَةُ الَّتي لاتَرَی العَيـ
 

 

ـن مُطِيْقاً لِقَلْبِها آدَمِيَّا
 

65- غَيرَ مَنْ كَانَ في الأَنَامِ نَبِيَّاً
 

 

أَوْ وَصِيَّاً في العِلمِ يَقْفُو النَّبِيَّا
 

66- و أَرَاكَ الإِمامَ فَأَبْسِطْ لِيَ الكَـ
 

 

ـفَّ أَكُنْ مُسْلِماً حَنِيفاً تَقِيَّا
 

67- فَهَداهُ بِمِنَّـةِ اللهِ لِلحَق
 

 

قِ و قَدْ كَانَ هَادِياً مَهدِيَّا
 

68- و حَديثُ الفُراتِ و البَحرِ قَدْ حَا
 

 

زَ لَهُ الشِّبهُ خَالِصاً و أَصِيَّا
 

*69- إِذْ أَتَتْهُ حِيتَانُهُ شُرَّعاً تَدْ
 

 

عُو إِلَهَ الوَرَی العَلِيمَ العَلِيَّا
 

70- و لَه مِن أَخِيهِ هَارُونَ نَعتٌ
 

 

حَازَ فَخْراً بِفَضْلِهِ شَرْمَخِيَّا
 

71- حَازَ شِبْهاً‌ لَهُ بِسُكْنَاهُ في المَسْـ
 

 

ـجِدِ حَتْماً مِنْ رَبِّهِ مَقْضِيَّا
 

72- بَابـُهُ في شُرُوعِ بَابِ رَسُولِالـ
 

 

ـلهِ إِذْ كَانَ مُسْتَخِصَّاً حَضِيَّا
 

73- حِينَ سُدَّتْ أَبوَابُهُم وَ هُوَ يَغشَی
 

 

بَابَهُ شَارِعاً مُنِيْفاً مَهِيَّا
 

74- مَا حَبَا اللهُ أَهلَ بَدرٍ و أُحْدٍ
 

 

مِثلَ هَذَا وَ لا حَبَا عَبقَرِيَّا
 

75- إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی
 

 

و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيَّ الوَصِيَّا
 

76- و كَمَا اسْتَضْعَفَ القَبَائِلُ هَارُو
 

 

نَ و رَامُوا لَهُ الحِمَامَ الوَحِيَّا
 

77- نَصَبُوا لِلْوَصِيِّ كَي يُقتِلُوُه
 

 

و لَقَدْ كَانَ ذَا مَحَالٍ قَوِيَّا
 

78- لَمْ يَعِبْ مَا أَتَی أُولئِكَ هَارُو
 

 

نَ وَ لا هَؤُلاءِ عَابُوا الوَصِيَّا
 

79- إِنَّمَا العَيبُ لِلَّذِي تَرَكَ الحَـ
 

 

ــقَّ عِنَاداً و كَانَ عَنهُ بَطِيَّا
 

80- و أَخُو المُصطَفَی كَمَا كَانَ هَارُو
 

 

نُ أَخَاً لِابْنِ أُمِّهِ لا دَعِيَّا
 

81- و كَذاكَ وُلدُهُ لِأُوْلَادِ هَارُو
 

 

نَ شَقِيقِ الكَلِيمِ كَانُوا سَمِيَّا
 

82- لا يَحِلُّ اسْمُ شَبَّرَ و شَبِيْرَ
 

 

و أَخِيهِم مُشَبِّرَ ظِهْرِيَّا
 

83- و شُعَيبٌ كَانَ خطيباً إِذَا مَا
 

 

حَضَرَ القَومُ مَحفِلاً أَو نَدِيَّا
 

84- و عَليٌّ خَطيبُ فِهْرٍ إذا المَنـ
 

 

ـطِقُ أَعْيَی المُفَوَّهَ اللَّوْذَعِيَّا
 

85- مُصْقِعٌ ذُو كِيَاسَةٍ يَكشِفُ الهَم
 

 

مَ إذا الأَمرُ جَاءَهُم صَيْلَمِيَّا
 

86- يَرشِفُونَ الثَّمَادَ مِنْ نُطَفِ العِلـ
 

 

ــمِ وَ يَمتَاحُ بَحرَهُ اللُجِّيَّا
 

87- يُجْتَنَی العِلمُ مِنهُ في كُلِّ حِينٍ
 

 

دَانِياً‌ مُجْتَنَاهُ غَضَّاً جَنِيَّا
 

88- بَذَّ فَضلَ المُهاجِرينَ جَمِيعاً
 

 

مِثلَمَا بَذَّتِ البِحَارُ السَّريَّا

89- و لَهُ مِن صِفاتِ يُوشَعَ عِندِي
 

 

رُتَبٌ لمْ أَكُنْ لَهُنَّ نَسِيَّا

90- كَانَ هَذَا لمَّا دَعَا النَّاسَ مُوسَی
 

 

سَابِقَاً قَادِحاً زِنَاداً وَرِيَّا

91- و عَليٌّ قَبلَ البَرِيَّةِ صَلَّی
 

 

خَاضِعاً حَيثُ لا يُعَايَنُ رَيِّا

92- كَانَ سَبْقاً ‌مَعَ النَّبيِّ يُصَلِّي
 

 

ثَانِيَ اثْنَينِ لَيسَ يَخشَی ثَوِيَّا

93- و ابْنُ نُونٍ لمّا تَشَاغَلَ بالقَتْـ
 

 

ــلِ لِمَنْ كَانَ جَاحِداً ثِنْوِيَّا

94- رُدَّتِ الشَّمسُ بَعدَ مَا حَازَها الغَر
 

 

بُ فَأَلْفَی وَقتَ الصَّلاةِ خَلِيَّا
 

95- و عَليٌّ إذْ نَالَ رَأسَ رَسُولِ الـ
 

 

ـلهِ مِنْ حِجرِهِ وِسَاداً وَطِيَّا
 

96- إذْ يَخَالُ النَّبيَّ لمّا أَتَاهُ الـ
 

 

ــوَحيُ مُغْمَیً عَليهِ أوْ مَغْشِيَّا
 

97- فَتَراخَتْ عَنهُ الصَّلاةُ و لَمْ يُو
 

 

قِظْهُ إذْ كَانَ سُخْطُهُ مَخْشِيَّا
 

98- فَرَآهُ لِفَوتِها قَلِقَ القَلْـ
 

 

ــبِ كَعَانٍ في الأَسْرِ يُزجَی سَبِيَّا
 

99- فَدَعا رَبَّهُ فَأَنْجَزَهُ المِيـ
 

 

ــعَادَ مَن كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيَّا
 

100- قَالَ هَذَا أَخِي بِحَاجَةِ رَبِّي
 

 

لمْ يَزَلْ شَطْرَ يَومِهِ مَعْنِيَّا
 

101- فَارْدُدِ الشَّمسَ كَي يُصَلِّيَ في الوَقْـ
 

 

ــتِ فَعَادَ العَشِيُّ بَعدَ مَضِيَّا
 

102- وَ هْوَ في سَبقِهِ كَصَاحِبِ يَاسِيـ
 

 

ــنَ لِعِيسَی و قَدْ حَدَاهُ حَدِيَّا
 

103- لم يُضَيِّعْ عَهدَ النَّبيِّ وَلكِنْ
 

 

كَانَ بَتْلَاً بِذِمَّتَيهِ حَمِيَّا
 

104- و كَمَا قامَ بالأَمَانةِ ذُو الكِفْـ
 

 

لِ وَجَدْنا إمامَنَا الهَاشِمِيَّا
 

105- و لَهُ خُلَّتانِ مِن زَكَرِيَّا
 

 

فَهُمَا غَاضَتا الحَسُودَ الغَوِيَّا
 

106- كَفَّلَ اللهُ ذَاكَ مََريَمَ إذْ كَا
 

 

نَ تَقِيَّاً و كَانَ بَرّاً صَفِيَّا
 

107- و رَأَی عِندَها و قَدْ دَخَلَ المِحْـ
 

 

ــرابَ مِن ذِي الجَلالِ رِزْقاً هَنِيَّا
 

108- و كَذَا كَفَّلَ الإِلَهُ عَلِيَّاً
 

 

خِيرَةَ اللهِ و ارْتَضَاهُ كَفِيَّا
 

109- و رَأَی جِفْنَةً تَفُورُ لَدَيْها
 

 

مِن طَعامِ الجِنَانِ لَحْماً طَرِيَّا
 

110- خِيْرَةٌ بِنتُ خِيْرَةٍ رَضِيَ اللّـ
 

 

ــهُ لَهَا الخَيْرَ و الإِمامَ رَضِيَّا
 

111- و لَهُ مِن صِفاتِ يَحيَی مَحَلٌّ
 

 

لم أُغَادِرْهُ مُهْمَلاً‌ مَنْسِيَّا
 

112- إنَّ رِجْساً مِنَ النِّسَاءِ بَغِيَّا
 

 

كَفَّلَتْ قَتلَهُ كَفُوراً شَقِيَّا
 

113- و كَذَاكَ ابْنَ مُلجَمٍ فَرَضَ اللّـ
 

 

ــهُ لهُ اللَّعْنَ بُكْرَةً و عَشِيَّا
 

114- قَتَلَ السَّيِّدَ الإِمامَ قَسيمَ الـ
 

 

ــنّارِ خَتْلاً كَيْمَا يَنالُ بَغِيَّا
 

115- فَتَنَتْهُ قَطَامِ أَبعَدَهُ اللّـ
 

 

ــهُ فَأَمسَی في النَّارِ يَهْوَی هَوِيَّا
 

116- و لَهُ مِنْ عَزَاءِ أَيُّوبَ و الصَّبـ
 

 

ــرِ نَصِيبٌ مَا كَانَ نَزْراً رَزِيَّا
 

117- كَانَ لِلطَّعْنِ و الجَرَاحَاتِ في اللـ
 

 

ــهِ صَبُوراً و في الحُرُوبِ جَرِيَّا
 

118- كُلَّمَا قَاسَ ضَربَةً مِنهُ آسٍ
 

 

كَانَ مِحْرَافُهُ لِأُخْرَی حَرِيَّا
 

119- و لَهُ مِن مَرَاتِبِ الرُّوحِ عِيسَی
 

 

رُتَبٌ زَادَتِ الوَصِيَّ مَزِيَّا
 

*120- ضَلَّ فِيهِ ضَرْبَانِ غَالٍ و قَالَ
 

 

لم يَسِيرَا لَهُ الطَّريقَ السَّوِيَّا
 

121- مِثْلَمَا ضَلَّ في ابْنِ مَريَمَ ضَرْبَا
 

 

نِ مِنَ المُسرِفِينَ جَهْلاً و غَيَّا
 

122- قَالَ قَومٌ هُوَ الإِلَهُ و قُومٌ
 

 

جَعَلُوهُ مُفَضَّلاً مَقْصِيَّا
 

123- هَلَكَ المُفْرِطَانِ فِيهِ عَدُوٌّ
 

 

و مُحِبٌّ يُصِيبُهُ غَلْوِيَّا
 

124- و لَقَدْ قَالَهَا لِمُولَايَ قَومٌ
 

 

و رَأَوا نَارَهُ عَلَيهَا صَلِيَّا
 

125- إذْ دَعَا قَنْبَرَاً بِأَنْ أَجِّجِ النـ
 

 

ـنارَ فَأنِّي سَمِعتُ نُكْراً‌ فَرِيَّا
 

126- كَانَ مِثلَ النَّبيِّ زُهْداً و عِلماً
 

 

و سَرِيعاً إِلَی الوَغَی أَحْوَذِيَّا
 

127- فَرْعُ عُودِهِ أَغصَانُهُ حَسَناهُ
 

 

زَاكِياً غَرْسَ أَصلِهِ أَبطَحِيَّا
 

128- كَانَ لِلأُمَّةِ الضَّعيفَةِ كَهْفاً
 

 

كَافِلاً إنْ ضَاعَ رَاعٍ رَعِيَّا
 

129- حَرْباً‌ في صَلاحِهَا و سِوَاهُ
 

 

في سَمُودٍ يُروِّضُ الأَرْحَبِيَّا
 

130- كَانَ في السِّلْمِ عَابِداً ذَا اجْتِهَادٍ
 

 

و لَدَی الحَربِ ضَيْغَماً قَسْوَرِيَّا
 

131- لا فَخُورٌ يجُرُّ أَرْدِيَةَ الخَا
 

 

لِ و لا عَاجِزاً و لا جَبْرِيَّا
 

132- كَانَ صِدِّيقَهَا و فَارُوقَهَا الأَعْـ
 

 

ـظَمِ حَقّاً و السَّابِقَ الأَوَلِيَّا
 

*133- و أَمِيراً لِلمُؤْمِنينَ وَ يَعْسُوْ
 

 

باً لَهُمْ يَنهَجُ الصِّراطَ السَّوِيَّا
 

134- كَانَ للهِ و الرَّسُولِ مُحِبّاً
 

 

و حَبِيباً يُعَدُّ خِصِّيصِيَّا
 

135- و هُوَ الحِبرُ و الفَقِيهُ لَدَی الفُـ
 

 

ــيَا و يَومَ الهَيَاجِ يَفْرِي الفَرِيَّا
 

136- مَنْ وَقَاهُ فِرَارُهُ فَهُوَ الكَـ
 

 

ــرَّارُ إنْ كَافَحَ الكَمِيَّ الكَمِيَّا
 

137- نَسَخَ السَّابِقِينَ إذْ سَارَ بِالرَّا
 

 

يَةِ في يَومِ خَيبَرٍ تَقَدُّمِيَّا
 

138- لم يَكُ أَمْرُهُ بِدَوْحَاتِ خُمٍّ
 

 

مُشْكِلاً‌ عَن سَبِيلِهِ مَلْوِيَّا
 

139- إنَّ عَهدَ النَّبيِّ في ثَقَلَيْهِ
 

 

حُجَّةٌ كُنتَ عَن سِوَاهَا غَنِيَّا
 

140- نَصَبَ المُرتَضَی لَهُم في مَقَامٍ
 

 

لم يَكُنْ خَامِلاً هُنَاكَ دَنِيَّا
 

141- عَلَماً‌ قَائِماً كَمَا صَدَعَ البَد
 

 

رُ لِتَمِّ دَجْنَةٍ أو دَجِيَّا
 

142- قَالَ هَذَا مَولَیً لِمَنْ كُنتُ مَولَا
 

 

هُ جِهَاراً يَقُولُهَا جَهْوَرِيَّا
 

143- وَالِ يَا رَبِّ مَنْ يُوالِيهِ و انْصُرْ
 

 

هُ و عَادِ الّذِي يُعَادِي الوَصِيَّا
 

144- إنَّ هَذَا الدُّعَاء لِمَنْ يَتَعَدَّی
 

 

رَاعِياً في الأَنَامِ أَمْ مَرعِيَّا
 

145- لا يُبَالِي أَمَاتَ مَوتَ يَهُودٍ
 

 

مَنْ قَلَاهُ أو مَاتَ نَصْرَانِيَّا
 

146- مَنْ رَأَی وَجهَهُ كَمَن عَبَدَ اللـ
 

 

ــهَ مُدِيْمَ القُنُوتِ رَهْبَانِيَّا
 

147- كَانَ سُؤَالُ النَّبيِّ لمّا تَمَنَّی
 

 

حِينَ أَهْدُوهُ طَائِراً مَشْوِيَّا
 

148- إذْ دَعَا اللهَ أَنْ يَسُوقَ أَحَبَّ الـ
 

 

ـخَلْقِ طُرّاً إِليهِ سَوْقاً وَ حَيَّا
 

149- فَإذَا بِالوَصِيِّ قَدْ قَرَعَ البَا
 

 

بَ يُريدُ السَّلامَ رَبَانِيَّا
 

150- فَثَنَاهُ عَنِ الدُّخُولِ مِرَاراً
 

 

أَنَسٌ حِينَ لمْ يَكُنْ خَزْرَجِيَّا
 

151- وَدَّ خَيْراً لِقَومِهِ و أَبَی الرَّحـ
 

 

ـمَانُ إلّا إمامَنَا الطَالِبِيَّا
 

152- و رَمَی بِالبَيَاضِ مَنْ صَدَّ عَنهُ
 

 

وَ حَبَا الفَضْلَ سَيِّداً أَرِيحِيَّا
 

153- كَانَ كَالعَالِمِ الّذِي أَدَّ مُوسَی
 

 

عِلمَهُ إذْ رَأَی البَيَانَ ضَوِيَّا
 

154- كَانَ لِلمُؤمِنينَ حَقّاً‌ أَمِيراً
 

 

لَو أَطَاعُوا نَبِيَّنا الأُمِّيَّا
 

155- قَتَلَ النَّاكِثَ المُجَازِفَ و القَا
 

 

سِطَ جَهْراً ‌و المَارِقَ الخَارِجِيَّا
 

156- حَازَ إذْ قَاسَهُ إلی سُورَةِ التَّو
 

 

حِيدِ في فَضلِهِ الثَّنَاءَ العَلِيَّا
 

*157- و إِذَا ارْتَاشَ و البَتُولَ و نَجْلا
 

 

هُ مَعَ المُصطَفَی الكِسَا الحَضْرَمِيَّا
 

158- و بِهِمْ بَاهَلَ النَّبيُّ فَحَازُوا
 

 

شَرَفاً يَترُكُ الرِّقَابَ حَنِيَّا
 

*159- فَعَلَيهِمْ أَزْكَی و أَذْكَی صَلاةٍ
 

 

و سَلامٍ يَقْفُو الزَّكِيَّا الذَّكِيَّا
 

160- فَعَلَيهِ السَّلامُ ما غَنَّتِ الطَّيـ
 

 

ــرُ و نَاحَتْ عَلَی الغُصُونِ بَكِيَّا
 

 

 

1-

أيُّهَا اللَّائِمِي لِحُبِّي عَلِيَّا

 

قُمْ ذَمِيمَاً إلی الجَحِيمِ خِزِيَّا

 

ترجمه واژگان

الذَّميم: مِن الذَمُّ: نقـيض الـمدح، يقَالَ: ذَمَـمْتُهُ فهو ذَمِيمٌ (زشت و ناپسند)؛ الخِزيّ: مِن خَزِيَ الرجلُ يَخْزَى خِزْياً: وقع فـي بَلِـيَّة وشُهْرةٍ فذَلَّ بذلك و هانَ (خوار و زبون).

 

ترجمه بيت

1- اي كسي كه مرا به خاطر حبّ علي (ع) سرزنش و ملامت مي كني، خوار و پست به جهنم رو.

 

2-

أَبِخَيرِ الأَنامِ عَرَّضّتَ لا زِلـ

 

ـتَ مَذُوداً عَنِ الهُدَی مَزوِيَّا

 

ترجمه واژگان

عَرَّضَ بفُلانٍ أو له: قَالَ فيه قَولاً يعيبُه مِن غَيرِ أن يُفصِحَ فيه (با كنايه سخن گفت)؛‌ المَذُود: البعيد، المطرود (دور شده، رانده شده)؛ المَزوِيّ: مِن زَوى اللَّهُ عنـي الشرّ أَي صَرَفه (طرد شده).

 

ترجمه بيت

2- آيا تعريض و كنايه خود را متوجه بهترين خلق خدا مي نمايي؟! اميد است كه هميشه از نور هدايت الهي دور باشي.

 

شرح و بررسي بيت

بيت اشاره دارد به اين مطلب كه حضرت علي (ع) بهترين خَلق است، و اين مطلب بر گرفته از احاديث شريفي است كه از پيامبر اكرم (ص) به طرق مختلف نقل شده است: «علي بهترين بشر است و كسي كه از آن، سر باز زند كافر است»([342])احاديث ديگري نيز با اين مضمون روايت شده اند. (طبري، 2000، 24/542؛ابن خالويه، 1366، 148؛ خطيب بغدادي، 1997، 7/433؛ ابن عساكر، 1996، 42/372-374؛طبري، 1356، 96؛طبري، 1997، 3/170؛ ذهبي، 1413، 8/205؛ عسقلاني، 1971، 2/252 و 3/268؛عسقلاني، بي تا، 9/419؛ سيوطي، 1993، 8/589؛ متّقي هندي، 1989،11/942؛ قندوزي، 1416، 2/78 و 273 و 274) (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/136-138)

همچنين در تفاسير اهل سنت به طرق مختلف در ذيل آيه «خير البريه» نقل شده است كه )إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ((البينة/7) «كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقاتند» اين آيه در شأن على و اهل بيت او (ع) نازل گرديده است. «ابن عَبَّاس مى گويد: هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) فرمود: مراد از اين آيه، تو و شيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى شويد، در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است»([343])(حسكاني، 1990، 2/459-474؛ هيثمي، 1992، 6/278؛ سيوطي، 1993، 8/589؛ شبلنجي، بي تا، 161 و 228)

احاديث مربوط به «خير البرية» را گروه زيادى از علماء در منابع معروف اسلامى نقل كرده‏اند، و از بهترين دلايل براى افضليت على (ع) نسبت به همه مسلمين و صحابه رسول خدا (ص) بعد از آن حضرت (ص) است. (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/30-32)

 

3-

أَشبَهَ الأَنبياءَ كَهْلاً و زُوْلَاً

 

و فَطِيماً و رَاضِعاً‌ و غَذِيَّا

 

ترجمه واژگان

الكَهل: مَنْ وخَطَهُ الشَّيْبُ و رأيتَ له بَجالَةً، أو من جاوَزَ الثلاثينَ أَو أربعاً و ثلاثين إلى إحْدَى و خمسينَ (ميانسال)؛ الزُّول: الفَتَى الخفيفُ الظَّريفُ (جوان زيرك)؛ الفَطِيم: مِن فطَمَ الصبـيَّ يَفْطِمه فَطْماً فهو فطيم: فصَلَه من الرضاع (از شير گرفته شده)؛ الغَذِيّ: السَّخْلَةُ ج: غِذاءٌ و الغِذاءُ: ما به نَماءُ الجِسْمِ و قِوامُهُ (طعام خورنده)

 

ترجمه بيت

3- او كسي است كه در دورانهاي ميانسالي و جواني و كودكي و نوزادي و نيز آن هنگام كه از شير گرفته شد و به غذا خوردن افتاد، به پيامبران (ع) شباهت دارد.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت به «حديث اشباه يا تشبيه» اشاره دارد و قصيده الاشباه مفجّع بصري نيز الهام گرفته از اين حديث شريف است. اين حديث را تعداد بسياري از راويان و محدثان اهل سنت با كمي اختلاف در الفاظ ذكر كرده اند: «پيامبر (ص) فرمودند: كسي كه مي خواهد علم آدم و طاعت نوح و دوستي إبراهيم و هيبت موسي و برگزيدگي عيسي را ببيند، پس بايد به علي بن ابي طالب نگاه كند»([344])(ياقوت حموي، 1993، 5/2342؛حسكاني،‌ 1990، 1/100 و 103؛ خطيب خوارزمي، 1411، 83 و 89؛ابن عساكر، 1995، 7/112، و 1996،42/288 و 313)([345])(جهت اطلاع بيشتر نك: عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، ج6، حديث التشبيه؛ علامه اميني، 1977، 3/355-360)

ياقوت حموي كه از مخالفان و متعصبان سرسخت اميرالمومنين علي (ع) مي باشد (ابن خلكان، 1977، 6/127) اين حديث را در كتاب خود به نقل از «تاريخ ابن بشران» ذكر كرده و در مورد علت نامگذاري قصيده به اشباه چنين مي گويد: «قصيده اشباه از سروده هاي مفجّع بصري است كه علت نامگذاري آن، قصد كردن خبري است كه عبدالرَّزاق از مَعمَر از زُهْري از سعيد بن مُسَيِّب از ابوهُرَيرَه روايت مي كند كه گفت: رسول خدا (ص) در حاليكه در محفل اصحابش حضور داشت فرمود: هر کس می‏خواهد دانش آدم، همت نوح، خُلق إبراهيم، مناجات موسي، سنت عيسي، و سيرت و بردباري محمَّد را بنگرد، به آن كس كه وارد مي شود نظر کند. پس اصحاب نگريستند كه ناگاه علي بن ابي طالب وارد شد؛ پس مفجّع اين قضيه را در قصيده خود كه داراي مناقب بسيار مي باشد، ذكر كرده است»([346])(ياقوت حموي، 1993، 5/2342؛ علامه اميني، 1977، 3/355؛ شوقي ضيف، 2001، 397؛ زبيري، 2003، 2/1924؛ كيلاني، 1996، 136؛)

علامه اميني در كتاب ارزشمند خود «الغدير»، به نقل قول ياقوت حموي در خصوص اين حديث اشاره مي كند و با ذكر 15 منبع اهل سنت شامل: «مسند» احمد بن حنبل، «فضايل الصحابه» أبُوبَكْرِ بيهقي، «زين الفتى بتفسير سورة هل أتى» عاصمي، «المناقب» اخطب خوارزم، «مطالب السؤول» ابن طلحه شافعي، «شرح نهج البلاغه» ابن ابي الحديد، «كفاية الطالب» كنجي شافعي، «الرياض النضرة» محب الدين طبري، «فرائد السمطين» حمويني، «المواقف» قاضي ايجي، «شرح المقاصد» تفتازاني، «الفصول المهمة» ابن صباغ مالكي، «شرح عينية عبدالباقي العمري» محمود آلوسي، «نزهة المجالس» صفوري، «هداية المرتاب» قادين خاني، به ذكر طرق مختلف و الفاظ گوناگون وارد شده از اين حديث مي پردازد. (علامه اميني، 1977، 3/355-360) علاوه بر كتب ذكر شده در الغدير، مي توان كتابهايي مانند: «الاستدلال» فخر رازي، «المصنف» عبدالرزاق بن همّام استاد بخاري، «تفسير القرآن العظيم» ابن أبي حاتم رازي را نيز نام برد.

بايد به اين مطلب نيز اشاره كرد كه ابن شهر آشوب با ذكر تمام وجوه شباهت علي (ع) با ساير انبياء (ع) به طور مفصل به اين حديث پرداخته است. (ابن شهر آشوب، 1956، 3/37-56)

در ميان علماي اهل سنت، تنها ابن روز بهان و ابن تيميه (ابن تيميه، 1406، 5/510 و 511) در شمار مخالفان و منكران حديث اشباه قرار مي گيرند و اين حديث را جعلي و ساختگي مي پندارند. از اين رو علامه سيد علي حسيني ميلاني در كتاب «تفضيل الأئمة على الأنبياء» با ذكر آيات قرآني و احاديث معتبر از منابع اهل سنت، به موضوع برتري امامان معصوم (ع) بر پيامبران (ع) پرداخته و با بيان چهار وجه: 1- مساوات ميان حضرت محمَّد (ص) و علي (ع) 2- تشبيه اميرالمومنين علي (ع) به پيامبران گذشته (كه برگرفته از همين حديث اشباه مي باشد) 3- علي (ع) محبوبترين خلق نزد خداوند و 4- اقتدا كردن عيسي (ع) به حضرت مهدي (عج) در نماز؛ اين امر بسيار مهم اعتقادي را اثبات مي كند و انكار ابن روز بهان و ابن تيميه را باطل مي نمايد. علامه ميلاني در بخش تشبيه علي (ع) به پيامبران (ع)، به برخي از بزرگان اهل سنت كه حديث اشباه را از طريق صحابه رسول خدا (ص) همچون ابن عَبَّاس، و ابوالحمراء، و ابوسعيد الخدري و ديگر صحابه روايت كرده اند، اشاره مي كند، بزرگاني مانند: 1 - عبد الرزاق بن همّام، صاحب المصنف و شيخ بخاري 2 - احمد بن حنبل 3 - ابو حاتم رازي 4 - ابو حفص ابن شاهين 5 - حاكم نيشابوري 6 - ابن مردويه اصفهاني 7 - ابو نعيم اصفهاني 8 - ابو بكر بيهقي 9 - ابن مغازلي واسطي 10- ابوالخير قزويني حاكمي 11- طبري صاحب الرياض النضرة 12- ابن صباغ مالكي و علماي ديگر؛ سپس به طور بسيار مفصل از سند و دلالت حديث اشباه سخن مي گويد، كه به جهت اجتناب از اطاله كلام از ذكر آن خودداري مي كنيم. (جهت اطلاع بيشتر نك: تفضيل الأئمة على الأنبياء، علامه ميلاني)

 

4-

كَانَ في عِلمِه كآدَمَ إذْ

 

عُلِّمَ شَرحَ الأَسماءِ و المَكْنِيَّا

 

ترجمه بيت

4- علم او به مانند علم آدم (ع) مي باشد، زمانيكه به وي (ع) شرح اسماء الهي و آنچه از او پوشيده بود، آموخته شد.

شرح و بررسي بيت

به آيه كريمه )عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ((البقره/31) «سپس علم اسماء (علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات) را همگى، به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد!» اشاره مي كند.

همچنين اين بيت و ابيات 86 و 135 قصيده، در بردارنده مضمون احاديث متواتري است كه به علم علي (ع) اشاره دارد. از جمله «حديث مدينة العلم» كه نبى اكرم (ص) فرمود: «من شهر علمم و علي درب آن است، پس هر كس علم را مي خواهد بايد كه از درب آن وارد شود»([347])(ابو نعيم اصفهاني، 1998، 88؛ سبط ابن جوزي، بي تا، 47؛ كنجي، 1404، 197 و 198 و 220-223؛ طبري، 1997، 3/137؛ صفدي، 2000، 21/179؛ابن صباغ، 1988،35؛محمودي، 1983، 74-77) و يا اين حديث شريف: «من خانه حكمتم و علي درب آن است»([348])(ابو نعيم اصفهاني، 1988، 1/64؛ طبري، 1356، 77؛ طبري، 1997، 3/137؛ محمودي، 1983، 78 و 79)

شیخ سلیمان بلخى در كتاب «ینابیع المودة» در خصوص علم على (ع) می‌نویسد كه وي فرمود: «از اسرار غیب‏ها از من بپرسید كه من وارث علوم پيامبران و فرستاده شدگان از جانب خدا هستم»([349])(قندوزي، 1416، 1/213 و 3/211) و يا حديث «از من بپرسید پیش از آن كه مرا از دست بدهيد»([350])(خطيب خوارزمي، 1411، 91 و 94؛ قندوزي، 1416، 1/222 و 2/337 و 3/223)

علاوه بر چند حديث ياد شده، در حدود 60 نفر از بزرگان اهل سنت، احاديثي قريب به اين مضمون را ذكر كرده اند، كه از تفصيل آن اجتناب مي كنيم و خواننده محترم را به برخي از آن منابع ارجاع مي دهيم (بلاذري، 1974،99؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 2/352؛حسكاني،‌ 1990، 1/104 و 107 و 432؛ ابن عساكر، 1995، 17/335، و 1996، 42/397 و 400؛طبري، 1997، 3/143؛ متّقي هندي، 1989، 13/142 و 14/695؛ علامه اميني، 1977، 6/193-195) (جهت اطلاع بيشتر نك: عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، ج5، حديث مدينة العلم؛ نفحات الأزهار، علامه ميلاني، ج10 و 11 و 12، حديث مدينة العلم؛ دايرة المعارف تشيع، مشايخ فريدني، حدیث باب مدینة العلم، 6/152؛موسوعة الامام علي، الريشهري، ج10، علوم الإمام علي؛ البيان الجلي في أفضلية مولى المؤمنين علي، ابن رويش، ص100-117؛ إتمام النعمة بتصحيح حديث علي باب دار الحكمة، سيّد حسن حسيني آل مجدّد شيرازي)

همچنين در آيه شريفه )وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ((الرعد/43) خداوند به پيامبر (ص) تسلي مي دهد كه اگر كافران مي گويند تو پيامبر نيستي، به آنان بگو دو شاهد دارم كه مرا كفايت مي كنند: الله و كسي كه علم الكتاب در نزد اوست. بسياري از روايات اهل سنت، دلالت دارد كه شاهد دوم يعني آن كسي كه صاحب علم كتاب است، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) مي باشد، كه اين خود حاكي از علم بسيار زياد آن حضرت است. (حسكاني،‌ 1990، 1/400-405؛ قرطبي، 2003، 9/336؛ قندوزي، 1416، 1/305-309 و 2/250) توجه فرماييد كه اميرالمؤمنين (ع) در اين آيه صاحب علم كتاب معرفي شده، و اين در حالي است كه قرآن كريم در سوره نمل آيه 40 شخصي از ياران سليمان پيامبر (ع) را به عنوان صاحب جزئي از علم كتاب معرفي نموده و بيان مي دارد كه وي توانست تخت سلطنتي ملكه سبا را در يك چشم بر هم زدن از يمن به بيت المقدس بياورد و علي بن ابي طالب صاحب تمام اين علم است. (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/16-20)

 

5-

و كَنُوحٍ نَجَّی مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ

 

ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَا الجُودِيَّا

 

ترجمه واژگان

الجودي: موضع، و قـيل جبل، و قَالَ الزجاج: هو جبل بآمد، و قـيل: جبل بالـجزيرة استوت علـيه سفـينة نوح (به هر کوه و زمین سخت اطلاق می شود، كوهي در «آمد» و گفته شده در نزديكي «موصل» است، مراد از آن مكاني است كه كشتي نوح بر آن فرود آمده)؛ الفُلْكُ: السفـينة، تذكر و تؤنّث و تقع علـى الواحد و الاثنـين و الـجمع (كشتي)

 

ترجمه بيت

5- حضرت علي (ع) مانند نوح پيامبر (ع) است كه سواران بر كشتي را از نابودي رهانيد، آنگاه كه بر كوه جودي بالا رفت.

 

شرح و بررسي بيت

بيت اشاره به آيه كريمه )وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ((هود/44)«و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت» و نيز)فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ((المومنون/28) «هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد...» دارد.

همچنين «حديث متواتر سفينه» را خاطر نشان مي كند، كه در جوامع روايى اهل سنت با تعابير و طرق مختلفى از رسول خدا (ص) نقل شده است: «مَثَل خاندان من، مَثَل كشتى نوح است، هر كه سوار بر آن شد، نجات يافت و هر كه تخلف نمود، غرق گرديد»([351])(ابن حنبل، 1983، 2/786؛ دولابي، 1999، 1/137؛ طبراني، 1983، 3/45؛ طبراني، 1995، 4/9 و 5/354 و 6/85؛ طبراني، 1985، 1/240 و 2/84؛ ابن عدي، 1988، 6/411؛حاكم نيشابوري، بي تا، 2/343 و 3/151؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 4/306؛ خطيب بغدادي، 1997، 12/91)([352])(جهت اطلاع بيشتر نك: نفحات الأزهار، علامه ميلاني، ج4، حديث السفينة؛ حديث الثقلين و حديث السفينة، نجم الدين عسكري)

و جَفَا فِي رِضَا الإِلَهِ أَبَاهُ

 

وَ اجْتَوَاهُ و عَدَّهُ أَجْنَبِيَّا

كَاعْتِزَالِ الخَليلِ آزَرَ فِي الـ

 

ـلهِ و هِجْرانِهِ أَبَاهُ مَلِيَّا

وَ دَعَا قَومَهُ فَآمَنَ لُوطٌ

 

أَقْرَبُ النَّاسِ مِنهُ رَحْمَاً و رِيَّا

 

ترجمه واژگان

اجْتَواه: كرهه (از او كراهت داشت)؛ المَلِيُّ: الزَّمن الطّويل، و أقامَ ملِيًّا أي دهرًا طويلاً (زمان طولاني)؛ واژه «رحْماً» در اصل «رَحِماً» بوده كه بدليل ضرورت شعري، هاء آن ساكن شده است.

 

ترجمه ابيات

علي (ع) در راه رضاي خداوند، به پدر خود [ابوطالب] ستم كرد و از او كناره گرفت و وي را بيگانه به حساب آورد. مانند كناره گرفتن حضرت إبراهيم (ع) از پدرش آزر براي مدت طولاني كه آن هم براي رضاي خدا بود. إبراهيم (ع) مردمش را به دين خدا فرا خواند و تنها لوط (ع) كه نزديكترين مردم به او از لحاظ خويشاوندي بود ايمان آورد.

 

شرح و بررسي ابيات

علامه اميني صراحت دارد كه بيت پنجم تا هشتم اين قصيده، جعلي و ساختگي مي باشد، و توسط مخالفان و دشمنان شاعر به او نسبت داده شده است. (علامه اميني، 1977، 3/354) به طور مفصل در بخشهاي بعدي به اين ابيات، پرداخته خواهد شد.

 

6-

و عَلِيٌّ لمّا دَعَاه أخُــوهُ

 

سَبَقَ الحَاضِرينَ و البَدَوِيَّا

 

ترجمه واژگان

البَدْوُ: الباديَةُ، و النسبة إلـيه بَدَوِيٌّ (بيابان نشين)

 

ترجمه بيت

6- علي (ع) وقتي كه از جانب برادر مكرمش [پيامبر (ص)] به سوي آيين اسلام دعوت شد، بر شهرنشينان و باديه نشينان سبقت گرفت.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت به «حديث مشهور دار» يا همان واقعه مهم «روز انذار» و اسلام آوردن علي (ع) به عنوان اولين صحابي رسول خدا (ص)، و تعيين شدن حضرت (ع) از سوي پيامبر (ص) به عنوان برادر و وصي و خليفه، اشاره مي كند، كه تقريبا در اكثر كتب تاريخ و تفسير و حديث اهل سنت ذكر شده است: «أنت أخي و صاحبي و وارثي و وزيري» (ابن حنبل، بي تا، 1/230؛ ابن حنبل، 1983، 2/651 و 700؛نسايي، بي تا، 86؛طبري، بي تا،2/62 و 63؛ابن أبي حاتم، بي تا، 9/2826 و 2827؛ ثعلبي، 2002، 7/182؛ابن عساكر، 1996، 42/51-53 و 96؛ ابن اثير، 1987، 1/585 و 586؛ ابن ابي الحديد، 1967، 13/211 و 244؛ طبري، 1997، 3/108؛ خازن، 1979، 5/127؛ابن كثير، 1988، 7/250 و 371؛حلبي، بي تا، 1/456)

ابن عساكر هفتاد حديث با اين مضمون نقل مي كند كه: «اولين كسي كه به خدا و رسولش (ص) ايمان آورد علي (ع) بود» و يا مي گويد: «علي (ع) اسلام آورد در حاليكه هشت ساله بود» و يا «پيامبر اسلام (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و علي (ع) روز سه شنبه اسلام آورد» (ترمذي، 1983،5/304؛ نسايي، 1991، 5/43 و 106؛ طبري، بي تا،2/58؛طحاوي، 1994، 10/271؛ ابوهلال عسكري، 1987،133 و 134؛حاكم نيشابوري، بي تا، 3/112؛ ابو نعيم اصفهاني، 1998، 80 و 81)([353])(جهت اطلاع بيشتر نك: دايرة المعارف تشيع، مشايخ فريدني، حديث دار 6/154 و سبق اسلام 6/168؛ علامه اميني، 1997، 3/120 و 223-228 و 237؛ حديث الدار، علامه ميلاني)

 

7-

لَهُ مِن أبِيهِ ذِي الأَيدِي إسما

 

عِيلَ شِبْهُ مَا كانَ عنّي خَفِيَّا

8-

إنَّهُ عَاوَنَ الخَليلَ عَلَی الكَعْـ

 

ـبـَـةِ إذْ شَادَ رُكْنَهَا المَبْنِيَّا

 

ترجمه واژگان

ذُو الأَيدِي: صاحِبُ القُوّة (توانمند)؛ شادَ: مادة شيد يدلُّ على رفعِ الشّىء، يقَالَ قَصرٌ مَشِيدٌ أي مُطَوَّل، (مرتفع بنا كرد)

 

ترجمه ابيات

7- علي (ع) نزد پدر توانمند و با نفوذش ابوطالب (ع) مانند اسماعيل (ع) است [نزد إبراهيم (ع) كه هر دو براي رضاي خداوند، فرزندان خود را به مسير درست سوق دادند]، شبيه آنچه كه از من پوشيده و پنهان مي باشد. 8- و اسماعيل (ع) إبراهيم (ع) را در ساخت كعبه، آن هنگام كه ركن بنا شده آن را بلند و مرتفع مي كرد، ياري رساند.

 

شرح و بررسي ابيات

بيت هشتم اشاره مي كند به آيه كريمه )وَإِذْ يَرْفَعُ إبراهيم الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ((البقره/127) «و (نيز به ياد آوريد) هنگامى را كه إبراهيم و اسماعيل، پايه‏هاى خانه (كعبه) را بالا مى‏بردند».

 

 

9-

و لَقَد عَاوَن الوَصِيُّ حَبيبَ الـ

 

ـلهِ إذْ يَغسِلانِ مِنهَا الصُّفِيَّا

10-

رَامَ حَمْلَ النَّبيِّ كَيْ يَقْلَعَ الِأَصْـ

 

ـنَامَ مِن سَطْحِهَا المُثُولَ و الجثِيَّا

11-

فَحَناهُ ثِقْلُ النُّبُوَّةِ حَتَّی

 

كَادَ يَنآدُ تَحتَهُ مَثْنِيَّا

 

12-

فَارْتَقَی مَنْكِبَ النَّبيِّ عَلِيٌّ

 

صِنْوُهُ مَا أَجَلَّ ذاكَ رَقيَِّا

13-

فَأمَاطَ الأَوْثَانَ عَن طَايَةِ الكَعْـ

 

ــبَةِ يَنْفِي الأَرْجَاسَ عَنها نَفِيَّا

 

14-

و لَوْ أَنَّ الوَصِيَّ حَاوَلَ مَسَّ النَّـ

 

ـجْمِ بِالكَفِّ لَمْ يَجِدْهُ قَصِيَّا

 

 

ترجمه واژگان

الصُفِيٌّ و الصِفِيٌّ: جج الصَّفاةُ: الحَجَرُ الصَّلْدُ الضَّخْمُ لا يُنْبِتُ (سنگ سخت و بزرگ)؛ رَامَ: قَصَد (قصد كرد)؛ القلعُ: انْتِزاعُ الشيء من أَصله (از جاي كندن)؛ المُثُول: الانتِصابُ قائماً، و الفعل: مَثَلَ يَمْثُلُ (ايستاده)؛ الجثيّ: مِن جَثَا يَجْثُو جُثُوَّاً و جُثِـيَّاً: جلس علـى ركبتـيه للـخصومة و نـحوها (زانو زده، بر انگشتان ايستاده)؛ حَنَا الشيءَ حَنْواً و حَنْـياً و حَنَّاهُ: عَطَفه (خم كرد)؛ انآد العودُ يَنآد انئياداً، فهو مُنآد إِذا انثنى و اعوجَّ، و الانْئِياد: الانـحناء (خم شدن، مايل گرديدن)؛ المَثنِيّ: (دولا شده)؛ الصنو: الأخُ الشَّقيقُ (برادر تني)؛ أماط: أبعد و نحّی (دور كردن، كنار زدن)؛ الطاية: السطح (سطح) ؛ القصيّ: البعيد (دور).

 

ترجمه ابيات

9- جانشين رسول خدا (ص)، حبيب خداوند را آنگاه كه هر دو مشغول پاكسازي كعبه از پليدي بتها بودند، ياري رساند. 10- علي (ع) پيامبر (ص) را بر شانه هايش بالا برد تا آن حضرت (ص) بتها را، چه آنهايي كه به حالت ايستاده و چه آنهايي كه به صورت نشسته بودند، از روي كعبه بركند. 11- اما سنگيني نبوت، حضرت (ع) را خم كرد تا حدي كه نزديك بود زير پاهاي رسول (ص) دوتا شود. 12- بعد از آن علي برادر پيامبر (ص) بر دوش او بالا رفت، و چه باشكوه است آن كه اين ارتقاء نصيب او گشته! 13- در نتيجه بتها را از بام كعبه كنار زد و پليديها و نجاستها را بطور كامل از آن زدود. 14- و اگر علي (ع) مي خواست ستارگان را با دست لمس كند، اين امر را دست نيافتني نمي يافت.

شرح و بررسي ابيات

از اين بيت تا بيت 16، اشاره به داستان «الصعود علی منكبي النبي و كسر الأصنام» و منزه كردن خانه كعبه به دست مبارك پيامبر (ص) و علي (ع) دارد: «علي (ع) فرمود: من و پیامبر به مسجد الحرام رفتيم تا داخل كعبه شدیم. پیامبر به من فرمود: بنشین، آنگاه پای مبارك خود را بر دوش من نهاد، تا آن حضرت را بلند كنم. اما پیامبر دید كه من توان آن را ندارم. پیامبر از دوش من فرود آمد و نشست و گفت: بر دوشم بالا رو، و من امر آن حضرت را اطاعت كردم. وقتی پیامبر برخاست آنقدر بالا رفتم كه بنظرم آمد اگر بخواهم به افق آسمان هم برسم، می توانم. به بالاي كعبه رفتم. در آنجا بتي بزرگ از جنس مس بود. از هر طرف كوشیدم كه آن را نابود كنم. وقتی به اين امر موفق شدم، پیامبر فرمود: آن را سرنگون كن، پس شكست چونان شكستن ظرفهاي شیشه ای. سپس پایین آمدم و بسرعت از آنجا دور شدیم و درون خانه پنهان گشتیم تا مبادا كسی از مشركین ما را ببیند»([354])(ابن حنبل، بي تا،1/84؛ نسايي، بي تا، 113؛ابو يعلی، 1984، 1/251؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 2/366 و 367)([355])(جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 1/151-155)

همچنين بيت 12 و 80  اشاره دارند به «حديث مؤاخات» و برادري علي (ع) با نبي مكرم اسلام (ص) قبل و بعد از هجرت: «قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): أنتَ يا عليُّ! أخِي في الدُّنيا و الآخِرة» (ابن حنبل، 1983، 2/667؛ترمذي، 1983، 5/300؛ بيهقي، 1906، 1/31؛ راغب اصفهاني، بي تا، 2/477)([356])

 

15-

أَفَهلْ تَعرِفُونَ غَيرَ عَليٍّ

 

وَ ابْنِهِ اسْتَرْحَلَ النَّبيَّ مَطِيَّا؟
 

 

ترجمه واژگان

استرحل النبيّ مَطِيَّا: بر دوش پيامبر سوار شد. با تقطيع شعر و بررسي وزن عروضي آن، در مي يابيم كه احتمالا «ألا» استفتاحيه حذف شده چرا كه «همزه و هل» در كنار هم جمع نمي گردند (همزه براي تصور و تصديق، و هل فقط براي تصديق مي باشد)

 

ترجمه بيت

15- هان آيا بجز علي و فرزندش حسين (ع) شخص ديگري را مي شناسي كه بر شانه هاي رسول خدا (ص) سوار شده باشد؟

 

شرح و بررسي بيت

بيت اشاره مي كند به موقعيتهاي گوناگوني كه اميرالمومنين علي (ع) و امام حسين (ع) بر دوش مبارك پيامبر (ص) سوار بودند؛ و اين قضايا را گروه بسیاری از محدثان نامدار اهل‌سنت روایت کرده‌اند: «روزى پـيامبر سجده نماز را بر خلاف معمول طولانى كرد. نماز كه تمام شد، نمازگزاران عرض كـردنـد: امـروز سـجـده را طولانى تر به جاى آوريد، آيا وحى نازل شده و دستورى رسيده است؟ فـرمود: خير، فرزندم حسين بر شانه ام سوار بود، خواستم صبر كنم تا او كار خويش را انجام دهد و لذتش را از بين نبرده باشم» (ابن حنبل، بي تا، 3/493؛راغب اصفهاني، بي تا، 2/479؛ ابن عساكر، 1995، 14/160 و 161؛ هيثمي، 1992، 6/329) و يا داستاني به نقل از عمر بن خطاب با اين مضمون: «روزى رسول خدا را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خـويـش سـوار كرده بود. رو به آن دو كردم و گفتم: چه اسب خوبى داريد! پيامبر (ص) فرمود: و اينها نيز چه سواران نيكويي هستند» (ترمذي، 1983، 5/327؛ راغب اصفهاني، بي تا، 2/479؛ كنجي، 1404، 356؛هيثمي، 1412، ‌9/291؛ عسقلاني، 2000، 16/203؛شبلنجي، بي تا، 243 و 244)

 

*16-

وَ لَهُ مِنْ نُعُوتِ يَعقُوبَ نَعتٌ

 

لَمْ أَكُنْ فِيهِ ذَا شَكُوكٍ غَبِيَّا

*17-

كَانَ أَسْبَاطُهُ كَأَسْباطِ يَعقُو

 

بَ و إِنْ كَانَ نَجْرُهُم نَبَوِيَّا

 

ترجمه واژگان

الغبيّ: قلـيل الفِطنة (كودن و نادان)؛ الأسباط: جِ السِّبْط: ولَدُ الوَلَدِ، و القبيلةُ من اليَهودِ أي الأَسْبَاطِ من بني إسرائيل كالقبائل من العرب (نوه دختري، قبيله در نزد يهوديان)؛ النَّجْر: الأَصْلُ و الـحَسَبُ (اصل و نسب).

 

ترجمه ابيات

16- و آن حضرت (ع) از ويژگيهاي يعقوب نبي (ع) خصوصيتي دارد كه بدان جاهل نبوده و اندك شك و ترديدي در آن ندارم. 17- فرزندان علي (ع) مانند فرزندان يعقوب (ع) هستند، هر چند كه فرزندان يعقوب (ع) داراي اصل و نسب پيامبري اند.

 

 

 

شرح و بررسي ابيات

گروه كثيرى از محدثان اسلامى نقل كرده‏اند كه رسول خدا (ص) درباره امام حسين (ع) فرمودند: «حسن و حسين دو فرزند زاده پيامبر خدا هستند»([357])و همچنين: «حسين از من و من از حسينم. خداوند دوست دارد كسى را كه حسين را دوست‏ بدارد. حسین فرزند زاده‏ای است از فرزند زادگان انبیاء [يا حسن و حسین دو نواده از نوادگان من هستند]»([358])(ابن حنبل، بي تا، 4/172؛ ابن ماجه، بي تا، 1/51؛ترمذي، 1983، 5/324؛ ابو نعيم اصفهاني، 1998، 656؛ صفدي، 2000، 12/262؛ هيثمي، 1992، 6/338؛ ابن صباغ، 1988،144؛ متّقي هندي، 1989، 12/226 و 240؛ شبلنجي، بي تا، 256) (جهت اطلاع بيشتر نك: دایرة المعارف تشیع، بهاء الدین خرمشاهی، 6/161)

اسباط يهود یعنی فرزند زادگان یعقوب (ع)، در این صورت معنای حدیث این است که حسین همانند اسباط یعقوب، سبط پيامبر (ص) است و از نظر ایمان و عصمت و دریافت حقایق وحی، هم پایه انبیاء و بر انگیختگان الهی است. حضرت رسول (ص) با این حدیث کمال اتحاد روحی و اتصال معنوی و پیوند قلبی بین خود و حسین بن علی (ع) را بیان فرموده‏اند. (جهت اطلاع بيشتر نك: الحَسَنُ و الحُسَينُ سبطا رسول اللّه، محمَّد رضا مصرى؛ سبطا الرسول الحَسَنُ و الحُسَينُ، عبدالحفيظ ابومسعود)

 

*18-

أَشبَهُوهُم فِي العِلمِ و البَأسِ و العُدَّ

 

ةِ فَافْهَمْ إنْ كُنتَ فَهْماً ذَكِيَّا

*19-

كُلُّهم فاضِلٌ و حَازَ حُسَينٌ

 

و أَخُوهُ بِالسِّبْقِ فَضلاً سَنِيَّا

 

ترجمه واژگان

البأس: الشدة فـي الـحرب (شجاعت و دلاوري)؛ العُدّة: ما يُعَدُّ لأمر يحدُث فيُدَّخَرُ له (آمادگي)؛ واژه «فَهْماً» در اصل صفت مشبهه يعني «فَهِماً» بوده كه به جهت ضرورت شعري هاء آن ساكن شده و يا داراي مجاز حذف است يعني «ذا فَهْمٍ».

ترجمه بيت

18- فرزندان علي (ع) در دانش و شجاعت و آمادگي، همچون فرزندان يعقوب (ع) [يوسف و بنيامين] هستند، پس اين مطلب را اگر فهيم و تيز هوش هستي درك كن. 19- همه فرزندان علي (ع) فاضلند، در حاليكه امام حسن و حسين (ع) بر ديگران سبقت گرفته اند و داراي فضايل درخشانند.

 

20-

وَ لَه مِن صِفاتِ إسحاقَ حَالٌ

 

صَارَ فَضلُهَا لإسحاقَ سِيَّا

 

ترجمه واژگان

السّيّ: السَّواء (شبيه و مثل).

 

ترجمه بيت

20- امام علي (ع) صفاتي از اسحاق پيامبر (ع) دارد كه فضل آن حضرت را با فضيلت اسحاق برابر مي كند.

 

21-

صَبرُهُ إذْ يُتَلُّ للذِّبْحِ حَتَّی

 

ظَلَّ بالكَبْشِ عِندَها مَفْدِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

تَلَّ: تَصَرَّع و سقَط (بر زمين زد)؛ الكَبش: الحَمَلُ إذا أثْنَى، أو إذا خَرَجَتْ رَباعِيَتُه (قوچ) ضمير «هاء» در واژه «صبره» به اسحاق (ع) بر مي گردد و اين نشان مي دهد كه شاعر، اسحاق را ذبيح در نظر گرفته است. در تفسير اين كه مقصود از ذبيح يعنى «غُلامٍ حَليمٍ» كيست ميان علماى اهل سنت و شيعه اختلاف نظر وجود دارد؛ راى مشهور ميان عالمان شيعه همواره آن بوده كه ذبيح، اسماعيل (ع) است، (جهت اطلاع بيشتر نك: دايرة المعارف قرآن كريم، ۱/۵۳۱، انتشارات دفتر تبليغات، مركز فرهنگ و معارف قرآن) روايات وارده از اهل بيت (ع) همه تصريح دارند بر اينكه ذبيح، اسماعيل(ع) بوده است و به دلايل قرآني و تاريخي اين پندار كه اسحاق (ع) ذبيح است اشتباه مي باشد. (جهت اطلاع بيشتر نك: الرأي الصحيح في من هو الذبيح، عبدالحميد فراهي؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامي، اسماعيل (ع)، فرامرز حاج منوچهری، شماره مقَالَه 3463) همچنين در مصرع اول «كصبر اسماعيل» به قرينه لفظي و بدليل اشتهار حذف شده است

 

ترجمه بيت

21- صبر علي (ع) مثل صبر اسماعيل (ع) بود، آنگاه كه براي قرباني شدن بر خاك نهاده شد، ولي بجاي اسماعيل (ع) قوچي قرباني گشت.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به آيات كريمه )فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ *فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ...وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ((الصافات/102 و 103 و 107) «هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏كنم، نظر تو چيست؟ گفت‏: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت! * هنگامى كه هر دو تسليم شدند و إبراهيم جبين او را بر خاك نهاد... و ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم»

 

22-

و كَذَا اسْتَسْلَمَ الوَصِيُّ لِأَسيا

 

فِ قُريشٍ إذْ بَيَّتُوهُ عَشِيَّا

23-

فَوَقَی لَيلةَ الفِراشِ أخَاهُ

 

بِأَبِي ذَاكَ وَاقِياً و وَقِيَّا

 

ترجمه واژگان

استسلم: انقاد (گردن نهاد و تسليم شد)؛ بَـيَّتَ القوْمَ و العَدُوَّ: أَوقَع بهم لـيلاً (شبيخون زد)؛ الوَقِيّ: فعيل بمعني مفعول (حفظ شونده).

 

 

 

ترجمه بيت

22- علي (ع) خود را آماج شمشيرهاي قريش قرار داد، آنگاه كه آنها شبانه شبيخون زدند. 23- در آن شب، او جان برادرش رسول خدا (ص) را از مرگ نجات داد، پدرم فداي حفظ كننده [علي (ع)] و حفظ شونده [پيامبر (ص)] باد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به آيه كريمه )و مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ((البقرة/ 207) «برخی از مردم، جان خود را در قبال خشنودی خدا می‌فروشند» كه ياد آور واقعه «ليلة المبيت» - شب نخست از ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت، که حضرت علی (ع) در جایگاه پیامبر و برای نجات جان او در بسترش خوابید- مي باشد: «از ابن عَبَّاس روايت شده است كه گفت: در شب هجرت پيغمبر (ص) على (ع) در بستر وى خوابيد تا قريش را فريب دهد و آيه )و مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ((البقرة/ 207) در شان آن حضرت (ع) نازل گرديد»([359])(ابن سعد، بي تا، 8/52 و 223؛ابن هشام، 1963، 2/333 و 334؛ ابن حنبل، بي تا،1/348؛يعقوبي، بي تا، 2/39؛ طبري، بي تا، 2/99-101؛ طحاوي، 1994، 10/271-274؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/4 و 133)([360])(جهت اطلاع بيشتر نك:ليلة المبيت، غلامرضا صادقي فرد؛ موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 1/157-176 و 8/37-40)

*24-

كَانَ مِثْلَ الذَّبيحِ في الصَّبرِ و التَّسـ

 

ـلِيمِ سَمْحاً بالنَّفْسِ ثُمَّ سَخِيَّا

 

ترجمه بيت

24- علي (ع) در صبر و تسليم همچون اسماعيل ذبيح (ع) مي باشد، چرا كه جانش را سخاوتمندانه بخشيد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به آيه كريمه )قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِين((الصافات/102) «گفت: پدر، هر آنچه را امر شده اي انجام ده، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهي يافت»

 

*25-

و ابْنُ رَاحِيلَ يُوسفُ و أَخُوهُ

 

فُضِّلا القَومَ نَاشِئاً و فَتِيَّا

 

ترجمه واژگان

راحيل: اسم أُمِّ يوسف (نام مادر يوسف) (ابن منظور، بي تا، 17/1611)؛ النَّاشِىءُ: الغُلامُ و الجارِيَةُ جاوَزَا حَدَّ الصِّغَرِ، ج: نَشْءٌ، (نوجوان)؛ الفتيّ: الشابُّ من كلِّ شيءٍ، و هْيَ فَتِيَّةٌ ج: فِتَاءٌ (جوان)؛ فُضِّلا القَومَ: القومَ در اصل «علي القومِ» بوده كه حرف جر «علي» حذف شده و «القوم» منصوب به نزع خافض گرديده است.

 

ترجمه بيت

25- پسران راحيل، يوسف و بنيامين در نوجواني و جواني بر قومشان برتري يافتند.

 

*26-

و مَقَالَ النَّبيِّ في ابْنَيْهِ يَحكِي

 

في ابْنِ رَاحِيلَ قَولَه المَروِيَّا

*27-

إنَّ ذَاكَ الكريمَ و ابنَيْهِ سَادُوا

 

كُلَّ مَنْ حَلَّ في الجِنانِ نَجِيَّا

 

ترجمه بيت

26- گفتار پيامبر (ص) درباره دو پسرش (ع) شبيه گفتاري است كه در مورد فرزند راحيل (ع) نقل شده است. 27- آن بزرگوار (ع) و دو فرزندش (ع) سرور تمام كساني هستند كه در بهشت ساكن و نجات يافته اند.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به حديث شريف رسول خدا (ص) كه فرمود: «أنا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ و عَليٌّ سَيّدُ العَرَب» (حاكم نيشابوري، بي تا،3/124؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 1/63 و 5/38؛ خطيب بغدادي، 1997، 11/90 و 91؛ ابن عساكر، 1996،42/304-306)([361])(جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/94-96)

و نيز (ص) فرمود: «الحَسَنُ و الحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أَهلِ الجَنَّة» (اسكافي، بي تا، 151 و 206 و 323؛ ابن ابي شيبه، 1989، 7/495 و 512؛ ابن حنبل، بي تا، 3/62 و 64 و 82 و 5/391 و 392؛ ابن حنبل، 1983، 2/771 و 774 و 780 و 788؛ فسوي، 1401، 2/644؛ترمذي، 1983، 5/321 و 326؛ابو يعلی، 1984، 2/395؛بيهقي، 1906، 1/58 و 59؛ طحاوي، 1994، 5/221 و 222)([362])

*28-

كَانَ دَاودُ سَيفَ طَالوتَ حَتّی

 

هَزَّمَ الخَيلَ و اسْتَباحَ العَدِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

هَزَمَ العَدُوَّ: كسَرَهُمْ و فَلَّهُم (شكست داد) استباح: عَدَّه مُباحَاً (مباح شمرد)؛ العَدِيّ: العدوّ (گروهي كه براي نبرد آماده باشند، دشمن).

 

ترجمه بيت

28- داود شمشير طالوت بود تا اينكه لشكر دشمن را شكست داد و سواران را از ميان برد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به آيه شريفه )فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ((البقرة/251) «سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت وا داشتند. و داود (نوجوان نيرومند و شجاعى كه در لشكر طالوت‏ بود) جالوت‏ را كشت»

 

*29-

و عَليٌّ سَيفُ النَّبيِّ بِسَلْعٍ

 

يَومَ أَهْوَی بِعَمْرِو المَشْرَفِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

السَّلع: موضعٌ بقُرب المدينة، جبل متّصل بالمدينة (مكاني است در نزديكي مدينه كه در حوالي آن جنگ خندق روي داد، و گفته شده نام كوهي است در مدينه)؛ أَهْوَيْتُه: إِذا أَلْقَـيْتَه من فوق (فرود آورد)؛ المشرفيّ: السُّيُوف الـمَشْرَفِـيَّةُ مَنْسُوبة إِلـي الـمَشَارِفُ: قُرًى من أَرض الـيمن، و قـيل: من أَرض العرب تَدْنُو من الرِّيف، يقَالَ: سيفٌ مَشْرَفِـيّ، و لا يقَالَ مَشَارِفِـيٌّ لأن الـجمع لا يُنسب إلـيه إِذا كان علـى هذا الوزن، لا يقَالَ مهالِبِـيّ و لا جَعَافِرِيٌّ و لا عَباقِرِيٌّ (نسبتي است به روستاهايي از يمن، و نيز گفته شده روستاهايي از سرزمين حجاز و به آن شمشيرهاي معروف نسبت داده مي شود).

 

ترجمه بيت

29- علي (ع) در سلع، شمشير پيامبر (ص) بود، آن روزي كه عمرو بن عبدود را با شمشير به زير افكند.

 

شرح و بررسي بيت

به جنگ خندق و رشادتهاي حضرت علي (ع) در اين نبرد حساس اشاره دارد: «ابن عَبَّاس گويد: از عمر شنيدم كه گفت: عمرو بن عبدود با اسبش از خندق رد شد، و شروع به اين سخن كرد كه: آيا مبارزي براي نبرد هست؟ اصحاب محمَّد ساكت بودند، پيامبر (ص) فرمود: آيا كسي با او مبارزه مي كند؟ پس علي بلند شد و اجازه نبرد خواست. پيامبر فرمود: بنشين.  دوباره (ص) فرمود: آيا كسي با او مبارزه مي كند؟ پس علي بلند شد و گفت: به من اجازه نبرد ده، چرا كه من ميان دو امر نيكو مي باشم، يا او را مي كشم، و وارد جهنم مي شود و يا كشته مي شوم و به بهشت وارد مي گردم. پيامبر فرمود: علي به نبرد او برو... پس با يكديگر مبارزه كردند و علي به او ضربه اي زد و او را كشت»([363])(ابوهلال عسكري، 1987،438؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/32؛حسكاني،‌ 1990، 2/10-16؛ ابن عساكر، 1996، 42/77؛شبلنجي، بي تا، 180)

ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» می نویسد: شنیدم از استادم «ابو هذیل» وقتی كه شخصی از او پرسید، آیا علی نزد خداوند افضل است یا أبُوبَكْرِ؟ گفت: «به خدا سوگند هر آینه مبارزه علی (ع) با عمرو بن عبدود در روز خندق، معادله و موازنه می شود با اعمال مهاجرین و انصار و تمام عبادتهای آنها،‌ و آن مبارزه سنگین تر و برتر از آنها شود. چه رسد به اعمال أبُوبَكْرِ تنها»([364])(حاكم نيشابوري، بي تا، 3/32؛خطيب بغدادي، 1997، 13/19؛ ابن ابي الحديد، 1967،19/60)(جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 1/211-220)

 

*30-

فَتَولَّی الأَحْزَابُ عَنهُ و خَلُّوا

 

كَبشَهُم سَاقِطاً يَخَالُ كَدِيَّا

 

ترجمه واژگان

كَبْشُ القومِ: رئيسُهم و سيّدُهم، (سرور قوم، مراد عمرو بن عبدود عامري است)؛ الكَدِيّ: من أكْدَى أي بَخِلَ، أو قَلَّ خَيْرُهُ، أو قَلَّلَ عَطَاءَهُ، و مِسْكٌ كدِيٌّ: لا رائِحَةَ له (گدا و بيچاره)

 

ترجمه بيت

30- احزاب از او روي برگرداندند و پا به فرار گذاشتند و مهترشان را در حالي كه بر زمين افتاده بود و مانند گدايي به نظر مي رسيد، رها كردند.

 

*31-

أَنبَأَ الوَحيُ أَنَّ دَاوُدَ قَدْ كَا

 

نَ بِكَفَّيهِ صَانِعاً هَالِكِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الهالكيّ: الحَدَّادُ، و الصَّيْقَلُ، لأنَّ أوَّلَ مَنْ عَمِلَ الحَديدَ الهالِكُ بنُ أسَد (زره جنگي).

 

ترجمه بيت

31- وحي خبر داد كه داود (ع) با دستانش زره مي بافت.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به آيات )وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ((الأنبياء/80) «و ساختن زره را بخاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند» و همچنين )وَ لَقَدْ آَتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ * أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ((سبأ/10 و 11) «و ما به داود از سوى خود فضيلتى بزرگ بخشيديم؛ (ما به كوه‏ها و پرندگان گفتيم:) اى كوه‏ها و اى پرندگان! با او هم‏آواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد! و آهن را براى او نرم كرديم. (و به او گفتيم:) زره‏هاى كامل و فراخ بساز، و حلقه‏ها را به اندازه و متناسب كن!»

 

*32-

و عَليٌّ مِنْ كَسْبِ كَفَّيهِ قَدْ أعْـ

 

ــتَقَ ألْفَاً بِذاكَ كَانَ حَرِيًّا

33-

و لَهُ الحُكْمُ مِن سُليمَانَ إِذْ كَا

 

نَ عَليٌّ مُوَفَّقاً أَلْمَعِيَّا

34-

كَسُلَيْمانَ في الغُنَيْماتِ و الحَرْ

 

ثِ بِفَهْمٍ أَمضَی بِهِ المَقْضِيَّا

 

ترجمه واژگان

عَتَقَ العَبْدُ يَعْتِقُ عِتْقاً: خَرَجَ عنِ الرِّقِّ (برده اي آزاد كرد)؛ الحريّ: هو حَرِيٌّ: أي: خليقٌ (شايسته و سزاوار)؛ الألمعيّ: الذَّكِيُّ المُتَوَقِّدُ (تيز هوش)؛ الغنيمة: الفَيءُ (غنيمت، درآمد)؛ الحَرث: الزَّرْع (زراعت)؛ المَقضيّ: قَضَى يَقضي قَضاءً و قَضيّةً أي حَكَمَ (تحقق يافته)

 

ترجمه بيت

32- امام علي (ع) از دسترنج خود هزار برده را آزاد كرد، چرا كه او شايسته اين كار بود. 33- علي (ع) حكومت خود را از سليمان (ع) به امانت گرفته است، چرا كه او موفق و تيز هوش بود. 34- مانند سليمان (ع) در غنايم و زمينهاي زراعتي حكم مي راند و اين هم بخاطر برخورداريش از درايت و فهمي بود كه با آن كارها را انجام مي داد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به دو آيه كريمه )وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَ كُلًّا آَتَيْنَا حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فَاعِلِينَ((الأنبياء/78 و 79) «و داود و سليمان را (به خاطر بياور) هنگامى كه درباره كشتزارى كه گوسفندان بى شبان قوم، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه كرده) بودند، داورى مى‏كردند؛ و ما بر حكم آنان شاهد بوديم. ما (حكم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم؛ و به هر يك از آنان (شايستگى) داورى، و علم فراوانى داديم؛ و كوه‏ها و پرندگان را با داود مسخر ساختيم، كه (همراه او) تسبيح (خدا) مى‏گفتند؛ و ما اين كار را انجام داديم!»

 

35-

كَانَ فيهِ مِن الكَليمِ خَلالٌ

 

لَمْ يَكُنْ عَنكَ عِلمُها مَطْوِيَّا
 

36-

كَلَّمَ اللهُ لَيلةَ الطُّورِ مُوسَی

 

و اصْطَفاهُ عَلَی الأَنامِ نَجِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الخَلال: جِ الخَلّة: الـخَصلة (خوي و خصلت)؛ المَطْوِيّ: من الطَّيُّ: نَقِـيضُ النَّشْرِ، طَوَى الحَديثَ: كَتَمَهُ، (مخفي، پيچيده شده)؛ النَّـجْوى و النَّـجِيُّ: السِّرُّ، و ناجاهُ مُنَاجَاةً و نِجاءً: سارَّهُ، و انْتَجَاهُ: خَصَّهُ بمُناجاتِه (نجوا و راز)

 

ترجمه بيت

35- خصلتهاي موسي (ع) در علي (ع) وجود دارد، ويژگيهايي كه علم آن از تو مخفي نيست. 36- خداوند شب هنگام در وادي طور با موسي (ع) سخن گفت و او را به عنوان راز دار براي مردم برگزيد.

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به آيه )وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا((النساء/164) «و خداوند با موسى سخن گفت. (و اين امتياز، از آن او بود.)» و آيه )وَ نَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا((مريم/52) «ما موسي را از طرف راست (كوه) طور فراخوانديم؛ و راز گويان او را (به خود) نزديك ساختيم»

 

37-

و أَبانَ النَبيُّ في لَيلةِ الطَا

 

ئِفِ أَنّ الإِلهَ نَاجَی عَلِيَّا

 

ترجمه واژگان

أَبانَ: أفصح و أوضح (آشكار كرد)

 

ترجمه بيت

37- رسول خدا (ص) در شب طائف اعلام كرد كه خداوند با علي (ع) نجوا كرده است.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت برگرفته از داستان نجواي علي (ع) با خداوند تبارك و تعالي، پس از سركوبی شورشیان طائف و فتح قلعه محكم آنان مي باشد. علي (ع) به حضور پیامبر (ص) آمد و گزارش كار را داد و با هم مدتی خصوصی صحبت كردند. جابر می گوید: عمر بن خطاب (از روی اعتراض) به رسول اكرم (ص) گفت : آیا با علی (ع) رازگوئی می كنی نه با ما؟!. پیامبر (ص) در پاسخ عمر فرمود: من با او راز نمی گویم (آهسته سخن نمى گويم) بلكه خداوند با او راز می گوید([365])(یعنی این ویژگی را خدا به علی (ع) داده است و رازگويى من با على (ع) به فرمان خداست). (ترمذي، 1983، 5/303؛ طبراني، 1983، 2/186؛ابوالشيخ انصاري، 1992، 4/125)([366])(جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/139-141)

«از حمران بن اعين روايت شده كه گفت: عرض كردم به حضرت صادق (ع) كه به من رسيده كه خداوند تبارك و تعالى با على (ع) مناجات فرموده. گفت: بلى و بين آنها جبرئيل بود»([367])(الإختصاص، شيخ مفيد، بي تا، 278 و 327)

 

38-

و كَمَا آجَرَ الكَليمَ شُعَيبُ

 

نَفْسُه فَاصْطَفَی فَتًی عَبقَرِيَّا

39-

أَجْرُهُ أَنْ يَزُفَّ إِنْ تمَّمَ المِيـ

 

ـقَاتَ إحْدَی ابْنَتَيْهِ مِنهُ هَدِيَّا

 

ترجمه واژگان

العَبْقَرِيُّ: الكامِلُ من كلِّ شيءٍ، و السَّيِّدُ، و الذي ليسَ فَوْقَهُ شيءٌ (نابغه، سرور)؛ زَفَّ العَروسَ إلى زَوْجِها زَفّاً و زِفافاً: هَداها (به ازدواج درآورد)؛ المِيقاتُ: مصدر الوَقْت أي مقدارٌ من الزَّمان (زمان)؛ الهَدِيّ: كلّ شيء تُهديه من مالٍ أو مّتاعٍ (هديه، پاداش)

 

ترجمه بيت

38- و آنگونه كه خود شعيب (ع) موسي (ع) را ياور خود قرار داد، با اين كارش جواني هوشيار را برگزيد. 39- پاداش موسي (ع) نيز اين بود كه اگر زمان مقرّر به اتمام رسيد، با يكي از دو دختر شعيب (ع) ازدواج كند.

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به آيه كريمه )قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ((القصص/27) «(شعيب) گفت: مى‏خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبتى از ناحيه توست»

 

40-

فَوَفی بِالأَتَمِّ مِن أَجَلَيْهِ

 

و رَآهُ بِهَا مَلِيَّا وَفِيَّا

 

ترجمه واژگان

المَليّ: الزَّمن الطّويل (زمان طولاني).

 

ترجمه بيت

40- حضرت موسي (ع) به ميقات خويش وفا كرد، و شعيب (ع) او را فردي مناسب و با وفا براي دخترش يافت.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به آيه )فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آَنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آَنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آَتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ((القصص/29) «هنگامى كه موسى مدت خود را به پايان رسانيد و همراه خانواده‏اش (از مدين به سوى مصر) حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد! به خانواده‏اش گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! (مى‏روم) شايد خبرى از آن براى شما بياورم، يا شعله‏اى از آتش تا با آن گرم شويد!»

 

 

41-

و كَذَاك الإِمامُ كَانَ مُذِ الهِجْـ

 

ــرَةِ مُستَاجِراً أَخاهُ عَلِيَّا
 

42-

فَوفَی في سِنينَ عَشرٍ بما وَا

 

عَدَ عَفواً و لم يَجِدْهُ عَصِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

العَصيّ: مِن عصى فلانٌ أَميرَه يَعْصِيه عَصْياً و عِصْياناً و مَعْصِيَةً إِذا لـم يُطِعْهُ، فهو عاصٍ و عَصِيٌّ (نافرمان)

 

ترجمه ابيات

41- همچنين علي (ع) از ابتداي هجرت، ياور و همكار برادرش [پيامبر (ص)] گرديد. 42- در ده سال نخستين زندگي، به آنچه با پيامبر (ص) بصورت داوطلبانه عهد بسته بود، وفا كرد و رسول خدا (ص) او را نافرمان نيافت.

 

43-

فَحَباهُ في خِيَرةِ النِّسْـ

 

ــوَانِ عُرْسَاً‌ و جُنَّةً و صَفِيَّا

 

ترجمه واژگان

حَبَوتُ الرَّجلَ حِباءً: أعطيتُهُ الشَّيءَ بغَيرِ عَوَضٍ (بدون منّت بخشيد)؛ الجُنّة: التُّرس (سپر)؛ (بخشش بدون منت)؛ الصفيّ: خالِصُ كلِّ شيءٍ (انتخاب شده، خالص).

 

ترجمه بيت

43- لذا پيامبر (ص) علي (ع) را به بهترين زنان (س) به عنوان همسر و سپر [محافظ] و برگزيده، بخشيد.

 

 

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت به موضوع ازدواج علي (ع) با فاطمه زهرا (س) مي پردازد. همچنين برتري و سروري فاطمه (س) بر زنان عالم، بوسيله اين بيت و نيز ابيات 108 و 110 خاطر نشان شده است.

در اينجا فقط به بخشي از احاديث وارد شده در خصوص ازدواج علي (ع) با فاطمه زهرا (س) و نيز افضليت علي (ع) بر ديگران در اين امر، اشاره مي كنيم: «پيامبر به فاطمه فرمود: به خدا سوگند، آنچه كه خود را به آن متعهد ساختم اين است كه تو را به تزويج بهترين اهلم در آورم»([368])(ابن سعد، بي تا، 8/24؛نسايي، بي تا، 116؛خطيب خوارزمي، 1411،339 و 353؛طبري، 1997، 3/100 و 123؛ هيثمي، 1412، 9 /333؛ عسقلاني، 2000، 16/100) و همچنين «پيامبر فرمود: براى فاطمه كفو و همتائى وجود نداشت، اگر علي آفريده نمي شد»([369])(قندوزي، 1416، 2/67 و 80 و 244 و 286؛ ابن رويش، 1995، 23-26)

اما در خصوص احاديثي كه درباره افضليت فاطمه زهراء بر تمام زنان عالم وارد شده است، مي توانيم به اين منابع استناد كنيم: «قَالَ رَسُولُ اللهِ: فاطمةُ سَيّدةُ نِساءِ أهلِ الجَنّة» (ابن سعد، بي تا، 2/248 و 8/27؛طيالسي، بي تا، 197؛ ابن ابي شيبه، 1989، 7/527؛ ابن حنبل، بي تا، 3/80؛ابن حنبل، 1983، 2/757 و 760 و 771 و 788 و 851؛ بخاري، بي تا، 1/232‌؛مسلم، بي تا، 4/1904؛ ابن ماجه، بي تا، ‌1/518؛ ترمذي، 1983، 5/326 و 369)([370])(جهت اطلاع بيشتر نك: مـسـنـد فـاطـمـة الـزهـراء (مـرآة الحكمة الصافية)، سيد حسين شيخ الاسلامى تويسركانى؛ فاطمة الزهراء من المهد إلى اللحد، سيد محمَّد كاظم قزويني)

 

44-

و لَهُ مِنهُ أنَّه قَتَلَ المُــ

 

ــرَّاقَ إذْ خَالفُوا الطَّريقَ السَوِيَّا

 

ترجمه واژگان

المرّاق جِ المارق: مِن مَرَقَ السهم مِن الرُّمية أي خرج من الجانب الآخر (خارج شده).

 

ترجمه بيت

44- آن حضرت (ع) خوارج را آنگاه كه از راه درست و مستقيم منحرف شدند، كشت.

 

شرح و بررسي بيت

مفجّع بصري از آغاز اين بيت تا بيت 47 به وقايع تاريخي صفين و نهروان و نبرد با خوارج اشاره مي كند و از بيت 47 تا 52 به جنگ جمل و حوادث پس از آن نظر مي اندازد.

رواياتى كه در اين باره از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده، بيش از پنجاه روايت مي باشد كه در كتابهاى مختلف و به سندهاى گوناگون نقل گرديده است، كه برخي از اين احاديث، دلالت بر پيش بيني رسول اكرم (ص) از آينده حكومت اسلامي و دوران علي (ع) مي كند: «ابوسعيد خدري روايت كند: پيغمبر (ص) به ما فرمان داد تا با ناكثان (پيمان شكنان) و قاسطان (ظلم كنندگان) و مارقان (خارج شدگان از دين) بجنگيم. پرسيديم: در ركاب چه كسى؟ فرمود: در ركاب علي با اينها بجنگيد، در حالي كه در ركاب او، عمار بن ياسر هم كشته خواهد شد»([371])(اسكافي، بي تا، 37 و 55 و 119 و 321-323؛ ابو يعلى، 1984، 1/397 و 3/194؛ بيهقي، 1906، 1/31 و 32؛ طبراني، 1995، 8/213 و 9/165؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/139 و 140)([372])(جهت اطلاع بيشتر نك: علامه اميني، 1977، 1/337 و 338 و 3/192؛ موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، ج5و6، حروب الإمام عليّ فى أيّام الإمارة)

 

45-

و كَذاكَ الإِمامُ بالنَّهرِ أَفْنَی

 

مَنْ عَصَاهُ وَ طاوَعَ الرَّاسِبيَّا

 

ترجمه واژگان

طاوع: وافَقَ (اطاعت كرد، پذيرفت)؛ الراسبي: فـي العرب حَيَّانِ يُنْسبان إلـى راسبٍ: حيّ فـي قُضاعة، و حيٌّ فـي الأَسْد الذين منهم عبدالله بن وهب الراسِبـي (مراد در اينجا همان لقب عبدالله بن وهب از سركرده هاي خوارج مي باشد). (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 6/313و314)

 

ترجمه بيت

و همينطور امام علي (ع) در نهروان، كسي را كه در مقابل وي عصيان و از عبدالله بن وهب راسبي اطاعت كرد، از ميان برد.

 

46-

فَأَبادَ السَّراةَ طَعْناً و ضَرْباً

 

و الشَّقِيَّ الذي اسْتَنَاطَ الثَدِيَّا

 

ترجمه واژگان

السَّراةَ: مفرده السَّريّ: الرئيس (سردمداران)؛ اسْتَنَاطَ فلانٌ بعيرَهُ فلاناً فانْتاطَ هُوَ له: أرسله معه ليحمل له عليه الميرة فأخذه هو؛ انْتَاطَ: تَعَلَّقَ (به چيزي آويزان و معلّق شد)؛ ذو الثُدَيَّة: ذو الثدية و ذو الخويصرة دو لقب حرقوص بن زهير تميمي از سران خوارج مي باشد. علت اين لقبها اين است كه بجاى دست چپ، برآمدگى پستان مانندى داشته كه در سر آن هفت موى دراز روئيده بود. (ابن اثير، 1987، 3/222 و 223؛ ابن منظور، بي تا، 6/474؛ عسقلاني، 1992، 2/170 و 409) اما بنظر مي رسد كه علماء در خصوص اين القاب و افراد آن اختلاف دارند و آنچنانكه بسياري از مورخان و محدثان تصور كرده اند كه حرقوص معروف به ذو الخويصره همان ذو الثديّه مي باشد، شهرستاني در كتاب «الملل و النحل» مي گويد: «و هم الذين أوّلهم ذوالخويصرة و آخرهم ذوالثدية» (شهرستاني، 1993، 134) (جهت اطلاع بيشتر نك: فصلنامه تاريخ اسلام، سال پنجم، شماره 17، بهار 1383، ذوالخويصره، مصطفي معلمي، ص 33؛ موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 6/308-313)

 

ترجمه بيت

46- علي (ع) سردمداران خوارج و آن بدبختي كه برآمدگي پستان مانندي بر بازوي خود داشت را با نيزه و شمشير نابود كرد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به اينكه پيامبر (ص) و امام علي (ع)، برخي علائم جنگ نهروان، از جمله كشته شدن ذو الثدية را، پيش بيني كرده اند: «علي (ع) فرمود: اى مردم! پيامبر (ص) به من خبر داد كه در ايام پاياني حكومتم با قومي از يارانم خواهم جنگيد كه روزها روزه مي گيرند و شبها نماز و عبادت بپا مي دارند و قرآن تلاوت مي كنند، و چونان كه تير از كمان رها مي شود، بر من خروج مي كنند، و نشانه آن اين است كه در ميان آنها ذو الثَديّه مي باشد»([373])(مالك بن انس، 1991، 3/318؛طيالسي، بي تا، 24 و 60 و 124 و 296 و 350؛ عبدالرزاق، 1403، 10/146 و 147 و 156؛ابن ابي شيبه، 1989، 7/192 و 193 و 8/729 و 730؛ابن حنبل، بي تا، 3/15 و 33 و 52 و 56 و 60 و 64 و 68 و 73؛بخاري، بي تا، ‌8/343 و 9/30 و 64؛ مسلم، بي تا، 2/741 و 746 و 750؛ ابن ماجه، بي تا، ‌1/59-61؛ ابو داود سجستاني، 1990، 2/428 و 429)([374])

 

47-

و لَهُ مِنْه عَفوُهُ عَن أُناسٍ

 

عَكَفُوا يَعبُدُونَ عِجْلاً حَلِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

عَكَفَ علـى الشيء يَعْكُفُ و يَعْكِفُ عَكْفاً و عُكُوفاً: أَقبل علـيه مُواظِباً لا يَصْرِفُ عنه وجهه (توجه كرد، روي آورد)؛ العِجْلُ: ولد البقرة (گوساله)؛ الحَلِيّ: المُزيَّن (زينت شده)

 

 

 

ترجمه بيت

47- علي (ع) مانند موسي (ع) از مردمي كه گوساله زينت شده [سامري] را مي پرستيدند، گذشت كرد.

 

شرح و بررسي بيت

از اين بيت تا بيت 52 به داستان كشتن شتر عايشه به فرمان حضرت علي (ع) در جنگ جمل اشاره مي كند و آن را با سوزاندن گوساله سامري توسط حضرت موسي (ع) ارتباط مي دهد. ناکثین از شتر عایشه به عنوان نماد مقاومت و پرچم ایستادگی به شدت مراقبت می‏کردند. از این رو، بیش‏ترین جنگ‏ها در اطراف شتر عایشه بود که بنابر نقل برخی، هفتاد دست که می‏خواستند افسار شتر او را بگیرند، قطع شد. امام (ع) که مقاومت را در اطراف شتر دید، دستور کشتن شتر را صادر کرد. پس شماری از اصحاب امام اطراف شتر را گرفتند و آن را کشتند. پس از آن که اصحاب جمل شکست خوردند، حضرت علی (ع) با پیمان‏شکنان سیاست ملایمت و ملاطفت را پیش گرفت، نه انتقام و سخت‏گیری را و بازماندگان آنها را بخشید. (يعقوبي، بي تا، 2/180-184؛ طبري، بي تا، 3/538؛ ابن ابي الحديد، 1959، 1/252؛ هيثمي، 1412، 7/200) (جهت اطلاع بيشتر نك:لغت نامه دهخدا، واژه سامري؛ موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 5/71-274)

 

48-

حَرَقَ العِجْلَ ثُمَّ مَنَّ عَلَيهِمُ

 

إذْ أَنَابُوا و أَمْهَلَ السَامِرِيَّا
 

49-

و عَليٌّ فَقَدْ عَفَا عَن أُناسٍ

 

شَرَعُوا نَحْوَهُ القَنَا الزَاعِبِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

أَشْرَعَ نَـحوَه الرُّمْـحَ و السيْفَ و شَرَعَهُما: أَقْبَلَهُما إِيَّاه و سَدَّدَهُما له (نيزه را به سوي او راست كرد، جنگيد)؛ الزَّاعبِـيُّ من الرِّماح الذي إِذا هُزَّ تَدَافَعَ كلُّه كأَن آخِره يَجْري فـي مُقَدَّمِه، و الزاعِبِـيَّةُ رِماحٌ منسوبة إِلـى زَاعِبٍ رجلٍ أَو بلَدٍ (نوعي از نيزه كه بسيار انعطاف پذير مي باشد، نيزه هاي منسوب به شخص يا مكاني بنام زاعب).

ترجمه ابيات

48- موسي (ع) گوساله [سامري] را سوزاند، و وقتي كه توبه كردند بر آنان منت نهاد و به سامري مهلت داد. 49- علي (ع) نيز از مردمي كه با او جنگيدند و نيزه هاي زاعبي را به سويش گرفتند، چشم پوشي كرد.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره به آيه )قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا((طه/97) «(موسى) گفت: «برو [اي سامري]، كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگوئى با من تماس نگير!» و تو ميعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى‏كردى! و ببين ما آن را نخست مى‏سوزانيم؛ سپس ذرات آن را به دريا مى‏پاشيم!»

 

50-

يَومَ سَارُوا إليهِ بِالجَمَلِ الأَوْ

 

رَقِ قَدْ جَلَّلَ الظُّبَی و القِنِيَّا

 

ترجمه واژگان

جلَّلَ المطرُ الأرضَ: عَمَّها و طَبَّقَها فلَم يَدَع شَيئاً إلا غَطَّي عَليه (باران زمين را فرا گرفت و پوشاند)؛‌ الأَوْرَقُ من الإبِلِ: ما في لَوْنِهِ بياضٌ إلى سَوادٍ، و هو من أطْيَبِ الإبِلِ لَحْماً لا سَيْراً و عَمَلاً، (شتر لذيذ گوشت و كم كار، سرخ مو)؛ الظُّبَةُ: حَدُّ السَّيْف في طَرَفه، و الخَنْجَر و شِبْهه، و الجمع الظُّباة و الظُّبَى و الظُّبُون (شمشير و خنجر)؛ القنيّا: جِ القناة أيالرمـح (نيزه).

 

 

 

ترجمه بيت

50- روزي كه شتر سرخ موي را كه شمشيرها و نيزه هاي آنان را به خون خود آغشته كرد، به سوي او (ع) روانه كردند. البته مصرع دوم در نسخه خطي به اين صورت آمده است: «قَدْ أَصعَبُوا الظُبَی منه قِصِيَّا» كه ترجمه آن اينگونه  مي شود: اصابت نيزه به شتر را كاري دشوار مي دانستند.

 

51-

فَفَناهُم بِسَيفِهِ ثُمَّ نَالُوا

 

صَفْحَهُ بَعدَ عَقْرِهِ الأَرْحَبِيَّا

52-

و عَفَا عَنهُم و قَالَ نُصِرْنا

 

و رَعَی الآخَرُونَ مَرعَیً وَبِيَّا

 

ترجمه واژگان

عَقَرَ الناقة يَعْقِرُها و يَعْقُرها عَقْراً و عَقَّرَها: إِذا فعل بها ذلك حتـى تسقط فنَـحَرَها مُسْتَمكناً منها، (ذبح كرد)؛ الأرحبيّ: الجمل (شتر نر).

 

ترجمه ابيات

51- امام (ع) آنان را با شمشيرش نابود كرد و پس از اينكه شتر نر را ذبح كرد، از آنان درگذشت. 52- آنان را بخشيد و فرمود كه پيروز شديم، در حاليكه ديگران در مرتعي وبا زده چرا مي كردند.

 

53-

و لَهُ مِنهُ إذْ عَلَا الحَجَرَ الصَّلْـ

 

ـــدَ بِضَرْبٍ فَانبَطَ المَاءَ رَيَّا

54-

فَجَری بِالعُيونِ عَشْراً‌ و ثِنْتَيـْ

 

ــنِ و أتَّـی لِكُلِّ عَيْنٍ أَتِيَّـا

 

ترجمه واژگان

الصلد:الصُّلْبُ الأَمْلَسُ (سخت و صاف)؛ نَبَطَ الشَّيءُ يَنبِطُ نبطاً و نبوطاً: ظَهَر بعد خِفائِه (جوشيد)، أنبط الماءَ انباطاً: استخرجه بالإجتهاد (با تلاش آب را خارج كرد)

 

ترجمه ابيات

53- علي (ع) مانند موسي (ع) است، آنگاه كه ضربه اي به صخره سخت و محكم زد، و آن را بالا برد، پس آب فراواني از آن تراوش كرد. 54- دوازده چشمه از آن صخره جاري شد و از هر چشمه اي، آب مسير خود را هموار ساخت.

 

شرح و بررسي ابيات

به آيه كريمه )وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْن((البقرة/60) «و (به ياد آوريد) زمانى را كه موسى براى قوم خويش، آب طلبيد، به او دستور داديم: عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن! ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد» و همچنين آيه  )وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ((الأعراف/160) «ما آنها را به دوازده گروه -كه هر يك شاخه‏اى (از دودمان اسرائيل) بود - تقسيم كرديم. و هنگامى كه قوم موسى (در بيابان) از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه: «عصاى خود را بر سنگ بزن!» ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون جست؛ آنچنان كه هر گروه، چشمه و آبشخور خود را مى‏شناخت»  اشاره دارد.

 

55-

و أَخُو المُصطَفَی الَّذِي قَلَبَ الصَّخْـ

 

ــرَةَ عَنْ مَشْرَبٍ رَوَاهُ رَوِيَّا
 

56-

بَعدَ أَنْ رَامَ قَلبَها الجَيشُ جَمْعاً

 

فَرَأُوهُ صَعْباً عَليهِم أَبِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

رَوَيْتُ القومَ أَرْويهم إِذا استَقَـيْت لهم (سيراب كرد)؛ أَبى الشيءَ يَأْبَاهُ إِباءً و إِباءَةً: كَرِهَه، و رجل أَبِـيٌّ أي ذو إِباءٍ شديد إذا كان مـمتنعاً (ابا كرد)

 

 

ترجمه ابيات

55- برادر مصطفي (ص) كسي است كه صخره را از روي چشمه اي واژگون ساخت چشمه اي كه او (ع) را سيراب مي كرد. 56- علي (ع) اين كار را بعد از اينكه همه لشكريان قصد داشتند صخره را واژگون كنند و آن را سخت و دشوار يافتند، انجام داد.

 

شرح و بررسي ابيات

از اين بيت تا بيت 66 به حادثه تاريخي «نبع أميرالمؤمنين الماء للعسكر» (داستان تراوش آب از زير سنگ)- كه يكي از كرامات و ويژگيهاي خاص امام علي (ع) مي باشد- اشاره دارد: «از محمَّد بن ‌قاسم همدانی كه گفت‌: همراه ‌علی (ع) در جنگ حروریه (صفين) شركت كردم‌. در آنجا در نزدیكی دیری كه دور از آب و آبادی‌ و در سرزمین سنگلاخی بود فرود آمدیم‌. سپاهیان به مشكل بی ‌آبی دچار شدند؛ لذا نزد آن حضرت‌ آمده و مشكل را با وی ‌در میان گذاشتند. آن حضرت برخاست‌ و بر استری سوار شد و به نقطه‌ای در نزدیكی دَیر آمد. او در حالی كه به آن نقطه ‌می‌نگریست مركب خود را هفت بار به دور آن چرخاند و سپس گفت‌: این جا را بكنید. آن جا را كندند تا چشمه آبی ظاهر شد. همه‌ سپاه سیراب شدند و آب با خود برداشتند. در همین حال راهب دیر پیش آمد...و گفت‌: من سال‌های سال در این دیر انتظار كشیدم و راهبانی پیش از من در این ‌دیر انتظار كشیدند، ما می‌دانستیم كه در این‌منطقه چشمه آبی است كه جز پیامبر یا وصی او از جایگاه آن اطلاع ندارد [و منتظربودیم كه این شخص را ببینیم‌]» (خطيب بغدادي، 1997، 12/286) (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 6/64-66)

 

57-

يَومَ نَادَی يَا رَاهِبَ القَاعِ بِالشَا

 

هِقِ هَلْ مَشْرَبٌ فَقَالَ بَدِيَّا

 

ترجمه واژگان

القاع و القاعةُ و القِـيعُ: أرضٌ سَهْلَةٌ مُطْمَئِنَّةٌ قد انْفَرَجَتْ عنها الجِبالُ و الآكامُ (زميني وسيع و بي آب و علف)؛ الشاهق: المُرْتَفعُ من الجِبالِ و الأبْنِيَةِ و غيرِها (بلند و مرتفع)؛ البديّ: العَجَب، قرية من قرى هَجَر بين الزرائب و الحوْضى (شگفتي و تعجب، و گفته شده نام مكان يا اسم واديي است، در اينجا مراد سرزمين خشك و بي آب مي باشد).

 

ترجمه بيت

57- روزي كه حضرت (ع) ندا داد: اي راهبِ سرزمين خشك، آيا اينجا آبشخوري هست؟ پس [راهب] گفت: اينجا سرزمين بي آب و علفي است.

58-

مَنْ لَنَا بِالمِيَاهِ مِنْ بَطْنِ قَاعٍ

 

قَرَقُوسٍ مَرْتٍ تَجَاوَرَ فِيَّا

 

ترجمه واژگان

القَرَقُوس: القاع الأَمْلَس الغلـيظ الأَجْرَد الذي لـيس علـيه شيء و ربما نَبَعَ فـيه ماء ولكنه مُـحْتَرِق خَبـيث، إِنما هو مثْل قِطعة من النار و يكون مُرْتَفعاً و مُطْمَئِنّاً، و هي أَرض مَسْحُورة خَبـيثة و من سِحْرِها أَيْبَسَ الله نَبْتها و منَعَه (سرزمين خشك و بي آب)؛ المَرْت: المَفازَة بِلا نَباتٍ، أو الأرضُ لا يَجِفُّ ثَراها، و لا يَنْبُتُ مَرْعاها (سرزمين خشك و بي آب).

 

ترجمه بيت

58- [به راهب گفتند:] چه كسي مي تواند از درون اين بيابان خشك و بي آب و علف كه در مجاورت ماست، آبي برايمان بياورد؟

 

59-

لَيسَ مِنْ دُونِ فَرسَخَيْنِ شَرابٌ

 

فَاتْبَعُوا النَّصَّ خَيْفَقَاً ‌خَيْطَفِيَّا

 

ترجمه واژگان

النصّ: السيرُ الشديدُ حتَّـى يستـخرج أقصى ما عندها (حركت سريع)؛ فرس خَيْفَق و ناقة خَيْفَق: سريعة جدّاً (اسب و شتر بسيار سريع)؛ الـخَيْطَفُ و الـخَيْطَفَـى: سُرعة انـجذاب السير كأَنه يَخْتَطِفُ فـي مَشْيِه عُنُقَه أَي يَجْتَذِبَه، و جمل خَيْطَفٌ أَي سريع الـمرّ (شتر سريع و چالاك).

ترجمه بيت

59- [راهب گفت:] تا دو فرسخي اينجا آبي نيست، در نتيجه آنان راه را با سرعت بر پشت شتران و اسبان خود پيمودند.

 

60-

فَاجْتَلَی الصَّخْرَةَ الإِمَامُ فَكانَتْ

 

كُـرَةَ الصَّولَجانِ تُدْحَی دَحِيَّا
 

61-

فَسَقَی الجَيشَ ثُمَّ عَادَتْ كَأَنْ لَمْ

 

تَرَ عَينٌ بِقُرْبِها إِنْسِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

اجتلی: رَفَع (بالا برد)؛ الصَّوْلـجَان: عَصاً يُعْطَف طرَفها يُضْرَب بها الكُرَة علـى الدَّوابِّ، و الصَّوْلَـجان و الصَّوْلَـج و الصُّلَّـجة، كلها معرَّبة (چوگان)؛ دَحَی: بسَطَ (گستراند، پهن كرد)

ترجمه ابيات

60- امام علي (ع) آن صخره را بلند كرد، پس آن صخره را چونان توپ چوگاني به سويي ديگر انداخت. 61- پس آن چشمه، سپاه را سيراب كرد، سپس به حالت اول برگشت، گويا كه چشمه اي ديده نشده و انساني نزديك آن نبوده است.

 

62-

فَأتَاهُ مِنْ قَوْسِهِ القَسُّ يَحْكِي

 

هَاوِياً صَقْرَ قَانِصٍ مَضْرَحِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

القسّ: رئيسٌ من رؤساء النصارى فـي الدِين و العلـم، و كذلك القِسِّيسُ (كشيش، راهب)؛ القوس: رأسُ الصَّوْمَعةِ (صومعه)؛ الصقر: كُلُّ شيءٍ يَصيدُ من البُزَاةِ و الشَّواهِينِ (پرنده شكاري)؛ القانص: الصائدُ (شكارچي)؛ الهاوي: من هوي أي سَقَطَ مِن فوقُ إِلـى أَسفل (فرود آمده)؛ المضرحي: الصَّقْرُ الطَّويلُ الجَناحِ (پرنده شكاري با بالهاي بلند، كركس). راهب به پرنده اي شكاري تشبيه شده كه بدنبال صيد و گمشده خود يعني علي (ع) مي گردد.

 

ترجمه بيت

62- آن راهب از صومعه اش نزد علي (ع) آمد، همچون پرنده اي شكاري كه بر صيد خود فرود مي آيد.

 

63-

قَائِلاً لِلَّتي تَبَيَّنْتُ في الإِنـ

 

ـجِيلِ إِذْ كُنتُ رَاهِباً‌ ذِمِّيَّا

64-

إِنَّها الصَّخرَةُ الَّتي لاتَرَی العَيـ

 

ـنُ مُطِيْقاً لِقَلْبِها آدَمِيَّا

65-

غَيرَ مَنْ كَانَ في الأَنَامِ نَبِيَّاً

 

أَوْ وَصِيَّاً في العِلمِ يَقْفُو النَّبِيَّا

66-

و أَرَاكَ الإِمامَ فَأَبْسِطْ لِيَ الكَـ

 

ـفَّ أَكُنْ مُسْلِماً حَنِيفاً تَقِيَّا

 

ترجمه واژگان

رجل ذِمِّيٌّ: رجل له عهد و سُمِّيَ أَهل الذِّمَّةِ ذِمَّةِ لدخولهم فـي عهد الـمسلـمين و أَمانهم (امان داده شده، كسي كه جزيه مي دهد)؛فلانٌ مُطِيقٌ لهذا الأمر أي مُعِيدٌ له (بازگشت كننده)؛ العين: الجاريةُ النّابعة من عيون الماء (چشمه)؛ قَفاه قَفْواً و قُفُوّاً و اقْتَفاه و تَقَفَّاه: تَبِعَه (پيروي كرد، دنبال كرد)؛ الحَنيفُ: الصحيحُ المَيْلِ إلى الإسلامِ، الثابتُ عليه، و كلُّ مَن حَجَّ، أو كان على دينِ إبراهيمَ (مسلمان حقيقي، پيرو آيين ابراهيمي)

 

ترجمه ابيات

63- [راهب گفت:] آن زمان كه راهبي امان داده شده بودم، در انجيل برايم آشكار شد 64- كه آن صخره اي است كه از آن آب براي هيچكس جاري نمي شود 65- مگر براي كسي كه در ميان مردم پيامبر و يا جانشين و پيرو پيامبر باشد. 66- و من به امامت تو عقيده پيدا كردم، پس دستت را برايم بگشاي تا مسلماني حنيف و پرهيزگار باشم.

 

 

67-

فَهَداهُ بِمِنَّـةِ اللهِ لِلحَق

 

ق و قَدْ كَانَ هَادِياً مَهدِيَّا

 

ترجمه بيت

67- پس علي (ع) او را با منت خداوند، به حق هدايت كرد در حالي كه امام (ع) هدايت كننده و هدايت شونده است.

 

شرح و بررسي بيت

بيت متضمن حديث رسول الله (ص) درباره علي (ع) است با اين مضمون كه علي (ع) هدايت كننده امتم پس از من (ص) مي باشد: «از ابن عَبَّاس روايت شده كه گفت: هنگامي كه آيه شريفه )إنما أنت منذر و لكل قوم هاد((الرعد/7) «تو فقط بيم دهنده‏اى! و براى هر گروهى هدايت كننده‏اى است» بر پيامبر (ص) نازل شد، ايشان فرمودند: من انذار دهنده ام و علی هدايت كننده امّت، و بوسيله تو اي على، هدايت يافتگان هدايت مى‏يابند»([375])(طبري، 2000، 16/357؛حاكم نيشابوري، بي تا، 3/130؛ ابو نعيم اصفهاني، 1998، 88)([376])

اين حديث را جمعى از حفاظ معروف اهل سنت از جمله حاكم نيشابوري در «المستدرك»، ذهبى در «تلخيص المستدرك»، فخر رازى و ابن كثير در تفاسير خود، و ابن صباغ ‏مالكى در «الفصول المهمة»، و گنجى شافعى در «كفاية الطالب»، و طبرى در تفسير خود، ابو حيان اندلسى در تفسير «البحر المحيط» و نيشابورى در تفسيرش، حموينى در «فرائد السمطين» و گروه ديگرى نيز در كتابهاى تفسير خود آن را آورده‏اند. (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 2/229-234 و 8/34و35)

 

68-

و حَديثُ الفُراتِ و البَحرِ قَدْ حَا

 

زَ لَهُ الشِّبْهَ خَالِصاً و أَصِيَّا

*69-

إِذْ أَتَتْهُ حِيتَانُهُ شُرَّعاً تَدْ

 

عُو إِلَهَ الوَرَی العَلِيمَ العَلِيَّا

 

ترجمه واژگان

الأصيّ: (با وقار و متين)؛ الحيتان: جِ الـحُوت: السمكة (ماهي)؛ الوَرَى: الخَلْقُ (بشر)

 

ترجمه ابيات

68- داستان فرات و دريا، شباهت خالص و استواري را بين علي (ع) و موسي (ع) برقرار مي كند. 69- زماني كه ماهي دريا با سرهايي بالا گرفته، نزد موسي (ع) آمد، در حالي كه پروردگار دانا و بلند مرتبه عالميان را مي خواند.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره دارد به «حديث الفرات و البحر» با اين مضمون:«هنگامي كه اميرمومنان از صفين باز مي گشت، در كنار ساحل فرات بر بلنداي آن ايستاد و با دستش به ماسه آن زد و چوب زرد رنگي را از آن خارج كرد و با آن به فرات زد پس دوازده كوه بزرگ از آن خارج شد و ماهيها كه به ثنا و ستايش مشغول بودند، به سمت ايشان رو آوردند»([377])(مفجّع، نسخه خطي شرح قصيده الاشباه، 17)

 

70-

و لَه مِن أَخِيهِ هَارُونَ نَعتٌ

 

حَازَ فَخْراً بِفَضْلِهِ شَرْمَخِيَّا

 

ترجمه واژگان

الشرمخيّ: القويّ و المرتفع (قوي و بلند).

 

ترجمه بيت

70- علي (ع) صفتي از برادرش هارون (ع) دارد كه به فضل آن وصف، فخر بزرگي را بدست آورد.

 

71-

حَازَ شِبْهاً‌ لَهُ بِسُكْنَاهُ في المَسْـ

 

ـجِدِ حَتْماً مِنْ رَبِّهِ مَقْضِيَّا
 

72-

بَابـُهُ في شُرُوعِ بَابِ رَسُولِ الـ

 

ـلهِ إِذْ كَانَ مُسْتَخِصَّاً حَظِيَّا
 

73-

حِينَ سُدَّتْ أَبوَابُهُم وَ هُوَ يَغشَی

 

بَابَهُ شَارِعاً مُنِيْفاً بَهِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

رجلٌ حَظِيٌّ: إذا كان ذا حُظْوَةٍ و منزلة (صاحب منزلت)؛ استَخَصَّ الشيءَ: طلب أن يكون خاصّاً به (آن را خاص خود گردانيد)؛ غَشِيَهُ غِشْياناً: أَتاه (آمد و شد كرد، تردد داشت)؛ المُنيف: عالٍ مُشْرِف (بلند)؛ البهيّ: الشّيءُ ذو البهيم مما يملأُ العَيْنَ رَوْعُهُ و حُسْنُهُ (زيبا).

 

ترجمه ابيات

71- با سكونت علي (ع) در مسجد، كه امري حتمي و الهي بود، شباهتي به رسول خدا (ص) پيدا كرد. 72- درب خانه علي (ع) نزديك درب خانه رسول خدا (ص) بود، چرا كه آن حضرت (ع) صاحب منزلت خاصي بود. 73- آن هنگام كه دربهاي خانه هاي صحابه، بسته شد و علي (ع) از درب خانه اش كه باز بود، با عظمت و زيبا تردد مي كرد.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره مي كند به حديث معروف «سَدّ الأبواب» - بستن دربهاي خانه هاي صحابه به مسجد به جز درب منزل علي (ع): «از زيد بن ارقم نقل شده كه گفت: درهای خانه عده‏ای از اصحاب رسول خدا به داخل مسجد باز می‏شد. پیامبر (ص) روزی دستور داد كه اصحاب، درهای خانه خود را که به مسجد گشوده می‏شد ببندند مگر درب خانه علی (ع). مردم در اين مورد سخنانى گفته و اعتراض كردند. پیامبر فرمود: به خدا سوگند كه در بستن و گشودن درب خانه ‏ها دخالتی از نزد خود ندارم، لكن به آن امر شدم، و انجامش دادم»([378])(ابن حنبل، 1983، 2/581؛ ابن حنبل، بي تا، 1/330 و 4/369؛ ترمذي، 1983، 5/305؛ نسايي، بي تا، 72 و 73؛ طحاوي، 1994، 9/182-189؛ طبراني، 1983، 12/99؛‌ ؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/125؛ابو نعيم اصفهاني، 1988، 4/153)([379])(جهت اطلاع بيشتر نك: علامه اميني، 1977،3/196 و 202-215؛ دایرة المعارف تشیع، مشایخ فریدنی، حديث سد ابواب مسجد، 6/172؛موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 9/398-405)

 

 

 

74-

مَا حَبَا اللهُ أَهلَ بَدرٍ و أُحْدٍ

 

مِثلَ هَذَا وَ لا حَبَا عَبقَرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

حبا فُلاناً الشيءَ: أعْطاهُ بِلا جَزاءٍ و لا مَنٍّ (بخشيد)؛ العبقريّ: الكامل مِن كلّ شيء، السيّد الذي ليس فوقه شيء (سرور، باهوش).

 

ترجمه بيت

74- اين نعمتي است كه خداوند متعال نه به اهل بدر و احد و نه به هيچ نابغه و هوشمندي آن را عطا نكرده است.

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به يكي از فضايل و مناقب خاص حضرت علي (ع)، هنگامي كه ندايي در جنگ بدر پس از ضربه شمشير آن حضرت بر عمرو بن عبدود و هلاكت آن مشرك، از آسمان شنيده شد: «در روز بدر، فرشته ای از آسمان که به او رضوان گفته می شد، ندا داد: شمشيري بجز ذو الفقار و جوانمردي بغير از علي نيست»([380])(طبري، بي تا، 2/197؛كنجي، 1404، 277-280؛طبري، 1356، 74؛ذهبي، 1963، 3/317؛ ابن كثير، 1988، 7/250 و 293 و 372؛ سيوطي، 1998، 1/470؛ شبلنجي، بي تا، 106) (جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 1/177-203)

همچنين واژه «عبقري» در اين بيت برخي از احاديث رسول مكرم اسلام (ص) را درباره علي (ع) به ذهن متبادر مي سازد: «ابن عَبَّاس روايت كرد: نزد پيامبر بودم در حاليكه يارانش نزد او حضور داشتند و از او استقبال گرمي مي كردند، كه علي (رض) وارد شد؛ پيامبر (ص) به او فرمود: اي علي تو سيّد و آقاي اصحاب من هستي»([381])(خطيب بغدادي، 1997، 8/436؛ ابن عساكر، 1996، 42/325؛ متّقي هندي، 1989، 11/946)

75-

إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی

 

و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيُّ الوَصِيَّا

 

ترجمه واژگان

اسْتَـخْـلَفَ فلاناً من فلان: جعله مكانه (فلاني را جانشين خود كرد)

 

ترجمه بيت

75- هارون (ع) جانشين موسي (ع) گرديد، و همچنين پيامبر (ص) علي (ع) را به عنوان وصي و جانشين خود برگزيد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به آيه كريمه )وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ( (الأعراف/142) «موسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش. و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما!»

نيز به «حديث متواتر منزلت»، كه حافظ ابوحازم عبدوي استاد حافظ حسكاني، با پنج هزار سند آن را روايت كرده است (اسكافي، بي تا، 219) اين حديث با تعابير مختلف، به نقل از پيامبر (ص) قبل از رفتن به غزوه تبوك روايت شده است: «پيامبر (ص) به على فرمود: آيا راضى نيستى كه منزلت تو نسبت به من، مانند منزلت هارون نسبت به موسى باشد، جز آنكه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟»([382])(اسكافي، بي تا، 219-221؛ ابن حنبل، 1983، 2/567 و 568 و 570 و 592 و 610 و 612 و 670 و 675؛ابن حنبل، بي تا، 1/170-179 و 182 و 184 و 185  و 330 و 3/32 و 338 و 6/369 و 438؛ مسلم، بي تا، 4/1870؛ ابن ماجه، بي تا، 1/43 و 45؛ترمذي، 1983، 5/302 و 304؛نسايي، بي تا، 48 و 50 و 64 و 76-85 و 116)([383])(جهت اطلاع بيشتر نك: عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، ج2، حديث المنزلة؛ دايرة المعارف تشيع، مشايخ فريدني، حديث منزلت، 6/190؛سيد شرف الدين، 1982، 197-204؛موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 1/259-263 و 2/149-167؛ حديث المنزلة، علامه ميلاني)

اين حديث با ارزش و بسيار معروف كه ميان تمامي فرقه هاي اسلامي بر آن اجماع مي باشد، در تمام كتاب‏هاى حديث و تاريخ شيعه و سنى، كه به سيره رسول خدا (ص) پرداخته‏اند، آمده است؛ هر چند در لفظ حديث تفاوت مختصرى ديده مى‏شود، اما همگي، يك مراد و مقصود و يك معني و مضمون را القاء مي كنند، كه اين منقبت منحصر به فرد، از دلائل خلافت اميرالمؤمنين (ع) مى‏باشد.

اين حديث شريف به دفعات مكرّر بر لسان شريف و ما ينطق عن الهوي حضرت ختمي مرتبت (ص) جاري گشته است و دهها نفر از صحابه رسول الله (ص) و غير ايشان از محدثان و سيره نويسان، نيز راويان و ناقلان اين حديث بوده، بلكه حتي شخصي مثل معاويه با آن دشمني آشكاري كه با علي (ع) داشته، به آن اقرار كرده است. (شرف الدين، 1982، 199 و 207)

 

76-

و كَمَا اسْتَضْعَفَ القَبَائِلُ هَارُو

 

نَ و رَامُوا لَهُ الحِمَامَ الوَحِيَّا

77-

نَصَبُوا لِلْوَصِيِّ كَي يُقتِلُوُه

 

و لَقَدْ كَانَ ذَا مَحَالٍ قَوِيَّا

78-

لَمْ يَعِبْ مَا أَتَی أُولئِكَ هَارُو

 

نَ وَ لا هَؤُلاءِ عَابُوا الوَصِيَّا

79-

إِنَّمَا العَيبُ لِلَّذِي تَرَكَ الحَـق

 

قَ عِنَاداً و كَانَ عَنهُ بَطِيَّا

 

ترجمه واژگان

الحِمام: الموت (مرگ)؛ الوَحِىّ: السريع (تند و سريع)؛ المَحَال: الحَولُ و الاِحْتيالُ و التَّحَوُّلُ و التَّحَيُّلُ (توانايي و قدرت)

 

ترجمه ابيات

76- و آنچنانكه قبيله هاي بني اسرائيل، هارون (ع) را ناتوان شمردند و مرگ سريع او را قصد كردند. 77- افرادي را براي قتل جانشين موسي (ع) منصوب كردند، در حالي كه او توانا و قوي بود. 78- آنچه را بر هارون (ع) وارد كردند، عيب نيست، و نه آنچه اينان بر جانشين رسول خدا (ص) عيب مي دانند، وارد است. 79- بي گمان عيب براي كسي است كه حق را بخاطر دشمني رها كرد و در آن سستي و كاهلي به خرج داد.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره دارد به نيت قوم يهود در به قتل رساندن حضرت هارون (ع) در غياب حضرت موسي (ع)، هنگامي كه آن حضرت به كوه طور رفته بود. زماني كه میعاد حضرت موسی (ع) با پروردگارش بطول انجاميد، مردم به گوساله پرستي روي آوردند و حتی قصد قتل هارون (ع) را نیز نمودند و موسي پيامبر را متهم ساختند كه او را با زهر كشته‏ است. (حلبي، بي تا، 2/187 و 3/122)

 

 

80-

و أَخُو المُصطَفَی كَمَا كَانَ هَارُو

 

نُ أَخَاً لِابْنِ أُمِّهِ لا دَعِيَّا

 

ترجمه واژگان

الدَّعِيُّ: المُتَّهَمُ في نَسَبِهِ (فرزند خوانده، بي اصل و نسب)

 

ترجمه بيت

80- علي (ع) برادر محمَّد مصطفی (ص) مي باشد، آنچنانكه هارون (ع) برادر ناتني موسي (ع)بوده، و فرزند خوانده نيست.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به حديث مؤاخات و برادري پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع). (نك: بيت 12)

 

81-

و كَذاكَ وُلدُهُ لِأُوْلَادِ هَارُو

 

نَ شَقِيقِ الكَلِيمِ كَانُوا سَمِيَّا

82-

82- لا يَحِلُّ اسْمُ شَبَّرَ و شَبِيْرَ

 

و أَخِيهِم مُشَبِّرَ ظِهْرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الشَّقيقُ من قَولِكَ: هذا أخي و شقيقي، و شِقُّ نَفْسي (برادر تني)؛ السَّمِيّ: هذا سَمِيُّ فلانٍ، إذا وافق اسمُه اسمَه (هم نام)؛ الظِّهرِيّ: الذي تـجعله بِظَهْرٍ، أي تنساه. و منه قوله تعالـى: {و اتَّـخَذْتُموهُ وَرَاءَكُم ظِهْرِيًّا} (هود/92) (فراموش شده، ناچيز شمرده شده)

 

ترجمه ابيات

81- و همچنين فرزندان آن حضرت (ع) هم نام فرزندان هارون (ع) برادر موسي كليم (ع)، بودند. 82- جايز نيست كه نام فرزندان هارون (ع)، شَبَّر و شَبِير و برادرشان مُشبّر، [براي فرزندان علي (ع)] امري ناچيز شمرده شود.

شرح و بررسي ابيات

در روایات آمده است که پیامبر اکرم (ص)، فرزندان ذکور علی (ع) و فاطمه (س)  را به نامهای حسن و حسین و محسن نامگذاری کرد؛ مشابه نامهای فرزندان حضرت هارون (ع) که شبر و شبیر و مشبر مي باشند. (زبيدي، 1973، 12/127؛ابن حنبل، بي تا، 1/98 و 118؛ ابن حبان، 1993، 15/409؛ طبراني، 1983، 3/96)([384])

این نامها با توجه به اینکه رسول الله (ص) علي (ع) را در حدیث منزلت نسبت به خود به منزله هارون (ع) نسبت به موسی (ع) بر شمرده اند، بر فرزندان حضرت نهاده‏ شده اند.

 

83-

و شُعَيبٌ كَانَ خطيباً إِذَا مَا

 

حَضَرَ القَومُ مَحْفِلاً أَو نَدِيَّا

84-

و عَليٌّ خَطيبُ فِهْرٍ إذا المَنـ

 

ـطِقُ أَعْيَی المُفَوَّهَ اللَّوْذَعِيَّا

 

ترجمه واژگان

النَّديُّ و النادِي و النَّدْوَةُ و المُنْتَدَى: مَجْلِسُ القَوْمِ نَهاراً، أو المَجْلِسُ ما دامُوا مُجْتَمِعِينَ فيه (مجلس)؛ فِهْر: قبـيلة، و هي أَصل قريش و هو فِهْرُ بن غالب بن النَّضْر بن كنانة، و قريش كلهم ينسبون إِلـيه. (قبيله قريش)؛ المفوّه: المِنْطِيق (سخنگو و خطيب)؛ اللَّوْذَعُ و اللَّوْذَعِيُّ: الخفيفُ الذَّكِيُّ، الظريفُ الذَّهِنُ، الحديدُ الفُؤادِ، و اللَّسِنُ الفصيحُ، كأَنه يَلْذَعُ بالنارِ من ذَكائِهِ (تيز زبان و زبان آور، زيرك).

 

ترجمه ابيات

83- و آنگاه كه قوم در محفل و مجلسي حاضر مي شدند، شعيب (ع) خطيب آن مجلس بود. 84- و علي (ع) خطيب قريش است آنگاه كه كلام، خطيبان فصيح و زبان آور را ناتوان سازد.

شرح و بررسي ابيات

به ويژگي فصاحت و بلاغت بي نظير حضرت على (ع) اشاره مي كند. ابن ابي الحديد معتزلي در وصف سخنوري علي (ع) مي گويد: «او پیشواى فصيحان و استاد بليغان است، و در شأن كلامش گفته‏اند: از سخن خدا فروتر و از سخن خلق خدا فراتر است و تمام مردم، فن خطابه و سخنورى را از سخنان و خطب او آموخته‏اند»([385])(ابن ابي الحديد، 1959، 1/24) و يا پس از شرح نامه‏ حضرت (ع) به عبدالله بن عَبَّاس، به وجد در می‏آید و مي گويد: «فصاحت کلام را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن، یکی پس از دیگری می‏آیند و در اختیار او قرار می‏گیرند ... سبحان الله جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ می‏شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است، اما سخنانش در حکمت نظری، بالاتر از سخنان افلاطون و ارسطو است»([386])(همان، 16/145 و 146) و بالاخره ابن ابى الحدید مى‏گوید: «تلاش براى اثبات و استدلال بر اینکه خورشید مى ‏درخشد، خسته کننده است‏ اينچنين است زحمت استدلال براى اثبات فصاحت و بلاغت علي» (همان، ‏6/‏277 و 279) معاويه دشمن قسم خورده امام علي (ع) نيز در توصيف زبان آوري حضرت مي گويد: «به خدا هيچكس فصاحت را براى قريش غير او پايه گذارى نكرد!»([387])(همان، 1/25)

همچنين جاحظ كه از بزرگان و متقدمان بلاغت عربي است، در وصف يكي از سخنان علي (ع) چنين مي گويد: «و علي -خداوند رحمتش كند- فرمود: ارزش هـر كسـى آن چيزى است كه نيكـو انجـام دهــد (مـرد را آن بهاست كه در ديـده اش زيبـاست)؛ پس اگر در اين كتاب بر همين سخن توقف كنيم، آن را كافي و شافي و رضايت آور و بي نياز كننده در مي يابيم، بلكه اين سخن را بيشتر از كفايت مي بينيم»([388])(جاحظ، 1998،1/83)

البته واضح و روشن است، كسى كه بداهتاً و بی‌سابقه، خطبه بى نقطه و یا خطبه بي الف هفتصد كلمه‏اى را ایراد كند، چه نفوذى در فصاحت و بلاغت خواهد داشت.

 

85-

مُصْقِعٌ ذُو كِيَاسَةٍ يَكشِفُ الهَم

 

مَ إذا الأَمرُ جَاءَهُم صَيْلَمِيَّا

 

ترجمه واژگان

المصقع: البليغ (بليغ و سخنور)؛ الصيلم: الأمْرُ الشديدُ، و الداهِيَةُ (مصيبت و سختي).

 

ترجمه بيت

85- او (ع) فردي سخنور و زيرك است كه غم مردم را آنگاه كه مصيبتي برايشان روي مي داد، مي زدود.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت به حل مصائب و معضلات پيچيده توسط مولاي متقيان، امير مومنان علي (ع) اشاره مي كند. در اين خصوص در جريانهاي مختلف و بارها از زبان خليفه دوم عمر بن خطاب به اين امر اذعان شده است: «اگر علي نبود، حقيقتاً عُمَر هلاك مي شد»([389])(ابن قتيبة، 1326، 202؛ابن عبد البر، 1412، 3/1103؛خطيب خوارزمي، 1411،81؛ فخر رازي، 1981، 21/23؛ابن ابي الحديد، 1959، ‌1/18 و 141 و 1967، 12/179 و 205؛طبري، 1356، 82؛ نباهي، 1983، 23؛ قندوزي، 1416،1/216و 2/172و  3/147)

و يا اين عبارت خليفه دوم «به خدا پناه مي برم از معضلي كه براي حل آن، علي نباشد»([390])(ابن سعد، بي تا، 2/339؛ ابن حنبل، 1983، 2/647؛ابن قتيبة، 1326، 202؛بلاذري، 1974، 100؛حاكم نيشابوري، بي تا، 1/457 و 458؛ ابن عبد البر، 1412،3/1102 و 1103؛ زمخشري، 1996،2/375؛خطيب خوارزمي، 1411، 96 و 97؛ابن عساكر، 1995، 25/369 و 1996، 42/406؛ ابن اثير، 1364، 3/254؛ابن اثير، 1996، 4/110؛ سبط ابن جوزي، بي تا، 144؛كنجي، 1404، 217-219؛طبري، 1356، 82؛طبري، 1997، 3/139؛ ابن منظور، بي تا، 31/2989؛ ذهبي، 1987، 3/638؛ابن قيم، 1968، 1/16؛صفدي، 2000، 21/179؛نباهي، 1983، 23؛عسقلاني، 1992، 4/568؛ عسقلاني، 1984، 7/296؛عسقلاني، بي تا، 13/343؛سيوطي، 1998، 1/463؛مناوي، 1994، 4/470؛ قندوزي، 1416، 1/227 و 2/172 و 405 و 3/147؛شبلنجي، بي تا، 163 و 166) (موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 3/87و88)

 

86-

يَرشِفُونَ الثَّمَادَ مِنْ نُطَفِ العِلـ

 

ــمِ وَ يَمتَاحُ بَحرَهُ اللُجِّيَّا

87-

يُجْتَنَی العِلمُ مِنهُ في كُلِّ حِينٍ

 

دَانِياً‌ مُجْتَنَاهُ غَضَّاً جَنِيَّا

 

ترجمه واژگان

رَشَف يرشِفُ رَشْفاً: مَصَّ (مكيد)؛ الثماد و الثمد: الـماء القلـيل الذي لا مادّ له (آب اندك و ناچيز، و گفته شده گودالي كه آب اندك در آن جمع شده باشد)؛ النطفة: الماءُ الصافي قَلَّ أو كثُرَ، أو قَليلُ ماءٍ يَبْقَى في دَلْوٍ أو قِرْبَةٍ (آب زلال، ته مانده آب در ظرف)؛ امتاح فـي الاستقاء: أَن ينزل الرجلُ إِلـى قرار البئر إِذا قل ماؤها، فـيملأ الدلو بـيده يَمِيحُ فـيها بـيده و يَمِيحُ أَصحابه (با كف دست آب برداشت)؛ الغضّ: الطَّرِيُّ (تر و تازه)؛ الجَنيّ: مِن جَنَى الثَّمَرَةَ: اجْتَنَاها أي تناولها من شجرته (تازه چين).

 

ترجمه ابيات

86- آنان [صحابه پيامبر (ص)] باقيمانده هاي علم را مي مكيدند و علي (ع) از درياي خروشان علم پيامبر (ص) با دست خود آب بر مي داشت. 87- در هر زماني از درخت علم حضرت (ع) ميوه هاي تازه و در دسترس چيده مي شد.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره به «حديث مدينة العلم» و مشابه آن، كه دلالت بر علم بيكران علي (ع) دارد. (رجوع شود به بيت 4)

 

88-

بَذَّ فَضلَ المُهاجِرينَ جَمِيعاً

 

مِثلَمَا بَذَّتِ البِحَارُ السَّريَّا
 

 

ترجمه واژگان

بَذَّ القومَ يَبذُّهم بذّاً: سبقهم و غلبهم، و كل غالب باذٌّ (سبقت گرفت و برتري يافت)؛ السريّ: النّهرُ فوقَ الجدول، و دونَ الجَعْفر (رود كوچك).

 

ترجمه بيت

88- بر فضل تمامي مهاجران سبقت يافت، همچنانكه درياها بر رود كوچك برتري دارند.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت برتري علي (ع) را نسبت به ديگر صحابه رسول الله (ص) و حتي تمامي بشر خاطر نشان مي كند: «ابن عَبَّاس می‏گوید: پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر باغها، قلم و دریاها، مداد و جنیان، حسابگر و آدمیان، نویسنده باشند، نمی توانند فضایل علی بن ابی طالب را برشمرند»([391])(خطيب خوارزمي، 1411، 32 و 328؛ذهبي، 1963،3/200؛ عسقلاني، 1992، 7/264؛ عسقلاني، 1971، 5/62؛ محمودي، 1983، 19 و 20)

همان طور که از کلام گرانقدر رسول گرامی اسلام (ص) برداشت می شود، فضایل و صفات مولای متقیان علی بن ابی طالب (ع) به قدری گسترده است که بشر در بازگو کردن آن عاجز مانده است. در جای دیگر پیامبر اعظم (ص) فرمود: «براستی خداوند برای برادرم علی فضائل بی ‏شماری قرار داده است که اگر کسی یکی از آن فضایل را از روی اعتقاد و اعتراف بیان نماید، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می‏بخشد»([392])(خطيب خوارزمي، 1411، 32؛قندوزي، 1416، 1/363 و 364؛ شبلنجي، بي تا، 166) (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/182و183)

و همچنين «پيامبر فرمود: حق على بر اين امت، مانند حق پدر بر فرزندش است»([393])(خطيب خوارزمي، 1411، 310 و 321؛ابن عساكر، 1996، 42/307 و 308؛طبري، 1997، 3/112؛ عسقلاني، 1971، 4/399؛ قندوزي، 1416، 1/269 و 2/76) (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/93و94)

 

89-

و لَهُ مِن صِفاتِ يُوشَعَ عِندِي

 

رُتَبٌ لمْ أَكُنْ لَهُنَّ نَسِيَّا
 

 

ترجمه بيت

89- نزد من، علي (ع) رتبه هايي از صفات يوشع (ع) را داراست كه من نسبت به آنها غافل نيستم.

شرح و بررسي بيت

بيت 89  و 102 و 132 اشاره دارند به سابق بودن علي (ع) نسبت به ساير امت پيامبر (ص)، و دلالت بر اين مطلب كه آن حضرت اولين مسلمان و مومن و نمازگزار و مجاهد در راه حق بوده است. پس ميان صفات ايشان و يوشع نبي (ع) در سبقت بر ديگران، شباهت را متذكر مي شود: «پيامبر فرمود: پيشگامان در ايمان سه نفرند: يوشع پيشگام نسبت به [ايمان به] موسى (ع) بود، صاحب ياسين [حبيب نجار] نسبت به عيسى (ع) و على (ع) نسبت به ايمان به رسول خدا پيشگام بود»([394])(طبراني، 1983، 11/93؛ حسكاني،‌ 1990، 2/292-294 و 297؛ ابن عساكر، 1996، 42/43 و 313)([395])(جهت اطلاع بيشتر نك: دايرة المعارف تشيع، مشايخ فريدني، سبق اسلام 6/168)

همچنين به جانشيني علي (ع) از پيامبر اكرم (ص) اشاره مي كند، همچنانكه يوشع بن نون (ع) وصيّ و جانشين حضرت موسي (ع) بوده است: «انس بن مالك روايت مي كند كه به سلمان گفتيم: از پيامبر درباره جانشينش بپرس. سلمان به ايشان عرض كرد: اي رسول خدا، وصي شما كيست؟ فرمود: وصي موسي چه كسي بوده است؟ سلمان گفت: يوشع بن نون. فرمود: پس وصيّ و وارث من، كه دَين مرا ادا مي كند (دين مرا برپا مي دارد)، و خواسته ام را تحقق مي بخشد، علي بن ابي طالب است»([396])(ابن حنبل، 1983، 2/615؛ طبراني، 1983، 6/221؛ راغب اصفهاني، بي تا، 2/477؛ حسكاني،‌ 1990، 1/98 و 99)([397])(جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 2/93-136 و 8/86-90)

 

90-

كَانَ هَذَا لمَّا دَعَا النَّاسَ مُوسَی

 

سَابِقَاً قَادِحاً زِنَاداً وَرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

قدَحَ بالزَّنْدِ: رامَ الإيراءَ به فهو القادح (روشن كرد)؛ الزِّناد جِ الزَنْدُ: العُود الذي يُقْدَح به النارُ، و هو الأعلـى، و الزَنْدَةُ: السُّفلـى، فـيها ثَقْبٌو هي الأنثى (آتش زنه، ياور)؛ الوَريّ: وَرَى الزَّنْدُ وَرْياً و وُرِيًّا و رِيَةً، فهو وارٍ و وَرِيٌّ: خَرَجَتْ نارُهُ (روشن شده، مشتعل).

 

ترجمه بيت

90- يوشع (ع) آنگاه كه موسي (ع) مردم را به خداوند فرا مي خواند، سبقت گيرنده، روشن كننده و چونان آتشي مشتعل بود.

 

91-

و عَليٌّ قَبلَ البَرِيَّةِ صَلَّی

 

خَاضِعاً حَيثُ لا يُعَايَنُ رَيِّا
 

92-

كَانَ سَبْقاً ‌مَعَ النَّبيِّ يُصَلِّي

 

ثَانِيَ اثْنَينِ لَيسَ يَخشَی ثَوِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

عَايَنَ: رآه بعَينِهِ (مشاهده كرد)؛ الريّا: الريحُ الطَّيِّبَةُ (نسيم)؛ الثَّويّ: مِن ثَوَّى تَثْوِيَةً: مات (هلاكت)

 

 

ترجمه ابيات

91- علي (ع) قبل از مردم، خاضعانه [با پيامبر (ص)] نماز بجا آورد، بطوري كه نسيمي آن را نديده و لمس نكرده. 92- او (ع) سابق بر ديگران، و از دو نفر، دومين نفري بود كه با پيامبر (ص) نماز خواند و از مرگ ترسي نداشت.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره دارد به اينكه علي (ع) اولين نمازگزار با پيامبر (ص) بوده است : «پيامبر فرمود: اولين كسي كه با من نماز بپا داشت، علي است»([398])(ابن سعد، بي تا، 3/21؛ابن ابي شيبه، 1989، 8/43 و 712؛ ابن حنبل، بي تا، 4/368 و 370؛ابن حنبل، 1983، 2/590 و 591 و 610؛ابن قتيبة، 1981، 169؛ترمذي، 1983،5/305)([399])

و يا سخن علي (ع) درباره خودش كه فرمود: «حقا كه‌ من‌ هفت‌ سال‌ قبل از مردم‌، با رسول‌ خدا (ص) نماز خواندم‌، و من‌ نخستين‌ كسي‌ هستم كه‌ با او نماز خواندم‌»([400])(ابن قتيبة، 1981، 169؛ نسايي، بي تا، 43 و 44؛نسايي، 1991، 5/43 و 105 و 106؛طبري، بي تا، ‏2/‏56؛ ابوهلال عسكري، 1987،133)([401])(جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 9/191-195)

همچنين در تفسير آيه شريفه )و اركعوا مع الراكعين( (البقرة/43) «و ركوع كنيد با ركوع كنندگان» موفق بن احمد خوارزمي و ابو نعيم اصفهانى به اسناد از ابن عَبَّاس نقل كرده‏اند كه: «اين آيه در خصوص پيغمبر (ص) و على (ع) نازل شده، و آنها اول كسانى بودند كه نماز گزاردند و ركوع كردند» (خطيب خوارزمي، 1411، 280)

 

93-

و ابْنُ نُونٍ لمّا تَشَاغَلَ بالقَتْـ

 

ــلِ لِمَنْ كَانَ جَاحِداً ثِنْوِيَّا
 

94-

رُدَّتِ الشَّمسُ بَعدَ مَا حَازَها الغَر

 

بُ فَأَلْفَی وَقتَ الصَّلاةِ خَلِيَّا
 

95-

و عَليٌّ إذْ نَالَ رَأسَ رَسُولِ الـ

 

ـلهِ مِنْ حِجرِهِ وِسَاداً وَطِيَّا
 

96-

إذْ يَخَالُ النَّبيَّ لمّا أَتَاهُ الـ

 

ــوَحيُ مُغْمَیً عَليهِ أوْ مَغْشِيَّا
 

97-

فَتَراخَتْ عَنهُ الصَّلاةُ و لَمْ يُو

 

قِظْهُ إذْ كَانَ سُخْطُهُ مَخْشِيَّا
 

98-

فَرَآهُ لِفَوتِها قَلِقَ القَلْـ

 

ــبِ كَعَانٍ في الأَسْرِ يُزجَی سَبِيَّا
 

99-

فَدَعا رَبَّهُ فَأَنْجَزَهُ المِيـ

 

ــعَادَ مَن كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيَّا
 

100-

قَالَ هَذَا أَخِي بِحَاجَةِ رَبِّي

 

لمْ يَزَلْ شَطْرَ يَومِهِ مَعْنِيَّا
 

101-

فَارْدُدِ الشَّمسَ كَي يُصَلِّيَ في الوَقْـ

 

ــتِ فَعَادَ العَشِيُّ بَعدَ مَضِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الخَليّ: الخِلْو (خالي)؛ الوِسَاد: المُتَّكَأُ و المِخَدَّةُ (بالش)؛ الوطيّ: مِن وَطِئَ الشيءَ أي هَيَّأه (آماده)؛ الحِجر: الحِضن (دامان)؛ التراخی و التواری: التقاعُدُ عن الشيء (دور شدن)، شاعر در اسناد فعل تراخی به كلمه صلاة از صنعت بلاغي مجاز عقلي بهره برده است و در اصل بايد فعل را به شمس اسناد مي داد (اسناد فعل به مفعول بدل از فاعل)؛ المَغْشِيّ: غُشِي علـيه غَشْيَةً و غَشْياً و غَشَياناً: أُغْمِيَ، فهو مَغْشِيٌّ علـيه، (بيهوش)؛ العاني: الأَسِيرُ (اسير)؛ زَجَی: رمي (به جلو راند)؛ الأَسِيرُ (اسير)؛ الإنجاز: مِن نَـجَزَ الـحاجةَ و أَنْـجَزَها: قضاها (انجام داد)؛ الثنوية: گروهي كه به دو مبدأ خير و شر اعتقاد دارند؛ ثنويه كه همان زرتشتيان هستند براى اين كه خدا را از هر گونه بدى و زشتى تبرئه كنند، معتقدند كه فاعل شر «اهريمن» و فاعل خير «يزدان» است. ولى در واقع ثنويه براى خدا شريك و براى هستى دو مبدأ خير و شر معتقد شده‏اند. آنها خداوند را خالق و آفريننده خير و شيطان (اهريمن) را خالق شر مى‏دانند. منشأ شبهه ثنويه اين است كه شرور را امر وجودى مى‏دانند و هستى را به دو نوع خوب و بد تقسيم كرده‏اند. لذا، ناچار شده‏اند كه هر يك از بديها و خوبى‏ها را به آفريننده‏اى جدا نسبت دهند (شهرستاني، 1993، 290-301)

 

ترجمه ابيات

93- هنگامي كه يوشع بن نون (ع) با كساني كه منكِر [موسي (ع)] و معتقد به ثنويت بودند، به جنگ مشغول شد، 94- خورشيد پس از غروب، براي او دوباره بازگشت، زماني كه فهميد، وقت نماز گذشته است. 95- و نيز نماز علي (ع) قضا شد، آنگاه كه سر رسول خدا (ص) بر دامانش كه مانند تكيه گاه و بالشي بود قرار داشت، 96- چرا كه پيامبر (ص) بعد از نزول وحي، بيهوش بود 97- و رسول مكرم (ص) را از بيم ناراحتي حضرت بيدار نكرد. 98- پيامبر (ص) امام (ع) را بخاطر فوت نمازش، مضطرب ديد، همچون اسيري كه در اسارت به جلو رانده مي شود. 99- پس پيامبر (ص) به درگاه خداوند دعا فرمود، و خداوند متعال به وعده خود وفا كرد، خداوندي كه وعده اش تحقق مي پذيرد. 100- فرمود: اين برادر من، نيمي از روز خود را به حاجت پروردگارم سپري كرده است. 101- پس بار الها، خورشيد را باز گردان تا به وقت، نماز گزارد. و بعد از آن خورشيد دوباره غروب كرد.

 

شرح و بررسي ابيات

اين ابيات اشاره مي كند به قضيه معروف «رد الشمس»، كه هم براي يوشع پيامبر (ع) حادث شده و هم براي امير مومنان علي (ع) رخ داده است. در كتاب «مناقب آل أبي طالب» آمده است: «به طرق فراوان، از ابن عَبَّاس نقل شده است كه خورشید، جز براي سليمان (وصيّ داود)، و يوشع (وصي موسي) و علي بن ابي طالب (وصي محمَّد) –كه درود خدا بر همه آنان باد –برنگشته است. (ابن شهر آشوب، 1956، 2/145)

يوشع در جنگ با پادشاه کنعان براي اينکه جنگ را به پايان برساند از خداوند تقاضا كرد تا خورشيد بر جاي خود متوقف بماند و اين امر او را رد شمس مي نامند. حتي درباره موضوع رد شمس، كه از 20 نفر عالم اهل سنت‏ با اختلاف مختصري ذكر گرديده، كتابهاي مستقلي تاليف شده است. اشخاصي مانند ابوالقاسم عبيدالله حسكاني نيشابوري حنفي، جلال الدين سيوطي، ابوالفتح محمَّد بن حسين ازدي موصلي، طبراني، ابن مردويه، أبُوبَكْرِ ورّاق، ابوالحسن شاذان فضيلي، ابوعبدالله حسين بن علي بصري، خطيب خوارزمي، و ابوعبدالله محمَّد بن يوسف دمشقي صالحي شاگرد ابن جوزي و ديگران در اين خصوص كتابهايي تاليف كرده اند.

روايت به اين صورت نقل گرديده است: «زمانيكه بر پيامبر (ص) وحي مي شد گويي آن حضرت بيهوش مي گشت. پس روزي سر رسول خدا (ص) در دامان علي (ع) بود و حالت وحي بر آن حضرت عارض شد و طول کشيد، تا اينكه غروب شد. چون پيغمبر برخاست‏ به علي فرمود: آيا نماز عصر خوانده ‏اي؟ عرض کرد: خير. پيغمبر دعا کرد، پس خورشيد بازگشت و علي نماز عصر را خواند»([402])(طحاوي، 1994، 3/92 و 94؛ طبراني، 1983، 24/144 و 147و 152؛حسكاني،‌ 1990، 1/16)([403])

طبق برخي روايات شيعه، خورشيد چند مرتبه براي علي (ع) بازگشته است؛ اما نكته اي كه بايد به آن توجه خاص داشت، اين است كه بر طبق روايتهاي كتب شيعه، به هنگام نزول وحي بر پيامبر (ص) در حاليكه سر مبارك پيامبر (ص) در دامان علي (ع) بود، آن حضرت (ع) نماز خود را به حالت نشسته و با اشاره خواندند، و نماز ايشان قضا نشده است: «...فاضطرّ أمير المؤمنين (ع) لذلك إلى صلاة العصر جالساً يومئ بركوعه و سجوده إيماء...» (شيخ مفيد، بي تا، 1/345 و 346؛ علامه مجلسي، 1983، 41/174 و 175) (جهت اطلاع بيشتر نك: ردّ الشمس لعليّ، سيد جعفر مرتضي عاملي؛ موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 6/58 و 11/75-106)

 

102-

وَ هْوَ في سَبقِهِ كَصَاحِبِ يَاسِيـ

 

ــنَ لِعِيسَی و قَدْ حَدَاهُ حَدِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

حَدِيَ بالمكان: لَزِمَه (اقامت گزيد)

 

ترجمه بيت

102- علي (ع) در سبقت بسوي پيامبر (ص)، مانند صاحب ياسين براي عيسی (ع) است كه در مكان او اقامت گزيد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به سابق بودن علي (ع) بر ساير افراد، و شباهت حضرت (ع) به صاحب ياسين [حبيب نجار] و يوشع نبي (ع) در اين امر. (رجوع شود به بيت 89)

 

103-

لم يُضَيِّعْ عَهدَ النَّبيِّ وَلكِنْ

 

كَانَ بَتْلَاً بِذِمَّتَيهِ حَمِيَّا

104-

و كَمَا قامَ بالأَمَانةِ ذُو الكِفْـ

 

لِ وَجَدْنا إمامَنَا الهَاشِمِيَّا

 

ترجمه واژگان

البَتْل: القَطْع و بَتَلَه أي أَبانَه من غيره (مشخص)؛ الذمّة: العهد و الأمان (عهد و كفالت)؛ الحميّ: الذي لا يَحْتمِلُ الضَّيْمَ (ابا كننده و سرباز زننده).

 

ترجمه ابيات

103- حضرت علي (ع) عهد و پيمان پيامبر (ص) را ضايع نكرد، در حاليكه در برابر دو عهد و دَين خود، قطع كننده و ابا كننده بود (با قدرت و توان، به دو پيمان خود وفا كرد). 104- همانگونه كه ذوالكفل (ع) امانتداري كرد، ما نيز امام هاشمي خود را اينگونه يافتيم.

 

شرح و بررسي ابيات

شاعر در اين بيت ميان حضرت علي (ع) و ذو الكفل پيامبر (ع) تشبيه برقرار كرده است و وجه شباهت آن دو را به اختصار، امانتداري بيان مي كند. درباره اين پيامبر خدا، مطالب پراكنده اي ذكر شده، كه به برخي از آن اشاره مي شود: ذوالكفل به معنای صاحب حصار است، و بنابر قول مشهور يكى از پيامبران بنى ‏اسرائيل و فرزند ايوب (ع) مي باشد كه در روم سلطنت نيز داشته و چون مردم را به جهاد با دشمن دعوت مي كند، بهانه‏هايى مي آوردند. بعضى از مفسران نيز ذوالكفل را لقب «حزقيل» دانسته و مفاد آيات 244 و 245 سوره بقره را به ‏او مربوط مى‏دانند.برخى ديگر از مفسران وى را همان يوشع يا الياس و يا زكريا دانسته‏اند. در هر حال پیغمبری بود كه پس از سلیمان (ع) کفالت امور هفتاد پیغمبر را به عهده داشت. نام او در قرآن دو بار و آن هم همراه با مدحى آشكار آمده است: )وَ إِسْمعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ * وَ أَدْخَلْناهُمْ فِى‏رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحِينَ((الأنبياء/85-86) «و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از شكيبايان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل نموديم، چرا كه ايشان از شايستگان بودند» و )وَ اذكُرْ إِسْمعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الأَخْيارِ((ص/48) «و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به يادآور كه همه از نيكانند»

مرحوم شیخ صدوق از حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) نقل می ‌کند که: «به امام جواد (ع) نامه نوشتم و سؤال کردم که اسم ذوالکفل چیست؟ و آیا او از مرسلین است؟ امام (ع) در جواب نوشتند: خداوند عزوجل 124 هزار نبی فرستاده که 313 نفر از ایشان از مرسلین می‌باشند که ذوالکفل هم از اینهاست. وی بعد از سیلمان بن داود (ع)‌در میان مردم مانند حضرت داود (ع) به قضاوت می ‌پرداخته و جز برای خدا خشمگین نمی ‌شد»

 

105-

و لَهُ خَلَّتانِ مِن زَكَرِيَّا

 

فَهُمَا غَاضَتا الحَسُودَ الغَوِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الخَلَّةُ: الخَصْلَةُ، ج: خِلالٌ، و بالضم: الخَليلَةُ، و الصَّداقَةُ المُخْتَصَّةُ لا خَلَلَ فيها (خوي و خصلت)؛ غاضَ الـماءُ يَغِيضُ غَيْضاً و مَغِيضاً و مَغَاضاً و انْغاضَ: نَقَص أَو غارَ فذهبَ (ناقص و نابود شد)؛ الغَوِيّ: الضالّ (گمراه)

 

ترجمه بيت

105- او (ع) دو ويژگي از زكريا (ع) دارد، كه آن دو خصوصيت، حسود گمراه را ناقص و ناچيز كرده است.

 

شرح و بررسي بيت

از اين بيت تا بيت 108 وجوه شباهت حضرت اميرالمومنين و زكريا (ع) و نيز حضرت فاطمه و مريم (س) را بيان مي كند. نخست آنكه علي (ع) كفيل حضرت زهراء (س) گرديد، مانند زكريا كه كفالت حضرت مريم (س) را عهده دار، و متعهد به حمايت و حفاظت از آن حضرت شد. وجه دوم شباهت، به مهيا شدن طعام آسماني براي حضرت مريم و فاطمه (س) و مشاهده اين امر توسط حضرت زكريا و علي (ع) مي باشد. موائد آسمانى براى فاطمه (س) در يكى دو بار محدود نمى ‏گردد؛ او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بى‏ درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت: «پيامبر فرمود: اي علی! مَثَل تو و فاطمه، مَثَل زكریا و مريم است كه هر وقت آن حضرت بر مریم وارد می‌شد، می‌دید او در محراب عبادت است و در پیشگاه وی، خوراك، مهیاست، مي فرمود: ای مریم! این طعام از كجا آمده است؟ مریم در جواب می‌گفت: از جانب خدا؛ خدا به هركس بخواهد، روزی می‌دهد» (زمخشري، بي تا، 1/387؛كنجي، 1404، 367-369؛طبري، 1356، 45 و 46) (جهت اطلاع بيشتر نك:بحار الأنوار، علامه مجلسي، 43/27 و 29 و 31 و 77)

 

106-

كَفَّلَ اللهُ ذَاكَ مََريَمَ إذْ كَا

 

نَ تَقِيَّاً و كَانَ بَرّاً صَفِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

كَفَلَ بالرجُلِ كَفْلاً و كُفولاً و كَفالَةً و تَكَفَّلَ و أكْفَلَهُ إياهُ و كَفَّلَهُ: ضَمَّنَهُ (عهده دار و ضامن شد)؛ البَرُّ: البارُّ بذوي قَرابته (نيكوكار)

 

ترجمه بيت

106- خداوند تعالي، زكريا (ع) را كفيل و سرپرست مريم (ع) قرار داد، زيرا كه او پرهيزگار و نيكوكار برگزيده بود.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به آيه )وَ حَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيًّا * وَ بَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا((مريم/13 و 14) «و رحمت و محبتى از ناحيه خود به او [زكريا] بخشيديم، و پاكى (دل و جان)، و او پرهيزگار بود * او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود، و جبار (و متكبر) و عصيانگر نبود»

 

 

107-

و رَأَی عِندَها و قَدْ دَخَلَ المِحْـ

 

ــرابَ مِن ذِي الجَلالِ رِزْقاً هَنِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

طَعامٌ هَنِـيءٌ: سائغ، و كلُّ أَمْرٍ يأْتِـيكَ مَنْ غَيْرِ تَعَبٍ فهو هَنِـيءٌ (لذيذ و گوارا)

 

ترجمه بيت

107- وقتي زكريا (ع) به محراب وارد شد، نزد مريم (ع) رزقي گوارا و پاك از جانب خداوند مشاهده كرد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به آيه )وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِإِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ((آل عمران/37) «و كفالت او [مريم] را به زكريا سپرد. هر زمان زكريا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آن جا مى‏ديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آورده‏اى؟! گفت: اين از سوى خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بى حساب روزى مى‏دهد»

 

108-

و كَذَا كَفَّلَ الإِلَهُ عَلِيَّاً

 

خِيْرَةَ اللهِ و ارْتَضَاهُ كَفِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الخِيرَة من الشيء أو القوم: الأفضل (برگزيده، برتر)؛ الكَفِـيٌّ: رجل كافٍ و كَفِـيٌّ مِن كَفاك هذا الأَمرُ أَي حَسْبُك (بي نياز كننده، كفايت كننده)

 

 

 

ترجمه بيت

108- و همچنين خداوند، علي (ع) را كفيل و سرپرستِ برگزيده خود، فاطمه زهرا (س) قرار داد و از علي (ع) بعنوان كفايت كننده، خشنود شد.

 

109-

و رَأَی جِفْنَةً تَفُورُ لَدَيْها

 

مِن طَعامِ الجِنَانِ لَحْماً طَرِيَّا
 

110-

خِيْرَةٌ بِنتُ خِيْرَةٍ رَضِيَ اللّـ

 

ــهُ لَهَا الخَيْرَ و الإِمامَ رَضِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الجفنة:‌ القصعة الكبيرة (كاسه بزرگ)؛ فارَتِ القِدْرُ تَفُور فَوْراً و فَوَراناً إِذا غلت و جاشت (جوشيد)

 

ترجمه ابيات

109- و نيز علي (ع) نزد فاطمه (س) طعام بهشتي از گوشت تازه ديد كه در كاسه اي مي جوشيد. 110- او (س) برگزيده اي است دختر برگزيده (ص)، كه خداوند بخاطر او (س) پيامبر (ص) و امام (ع) را راضي كرد.

 

111-

و لَهُ مِن صِفاتِ يَحيَی مَحَلٌّ

 

لم أُغَادِرْهُ مُهْمَلاً‌ مَنْسِيَّا
 

112-

إنَّ رِجْساً مِنَ النِّسَاءِ بَغِيَّا

 

كَفَّلَتْ قَتلَهُ كَفُوراً شَقِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

أَهْمَلْت الشيء: خـلَّـيت بـينه و بـين نفسه، و الـمُهْمَل من الكلام: خلاف الـمُستعمَل (رها  شده، بي كاربرد)؛ الرجس: القَذَرُ (پليدي، كثيفي)؛ البغيّ: الأَمَةُ أو الحُرَّةُ الفاجِرَةُ (بدكاره)

 

 

ترجمه ابيات

111- او (ع) صفاتي از يحيی (ع) دارد، كه آنها را با بي توجهي و فراموشي رها نمي كنم. 112- زني پليد و بدكاره، كفيل كشتن يحيی (ع) از روي ناسپاسي و بدبختي شد.

 

شرح و بررسي ابيات

اين ابيات به بيان شباهت شهادت حضرت علي (ع) و يحيي پيامبر (ع) كه با تحريك زناني فاسد انجام شد، مي پردازد. داستانهاي ذكر شده در مورد شهادت حضرت يحيي، تا حدودي با يكديگر متفاوتند، اما در اينكه عامل قتل، زني فاسد بوده اتفاق دارند: «وقتی‌ هیرودیس (يا هردوش) تصمیم‌ گرفت‌ تا بر خلاف‌ قوانین‌ تورات‌، با دختر برادر خود که‌ زن‌ فاسدی‌ بود، ازدواج‌ کند، حضرت‌ یحیی با این‌ امر مخالفت‌ کرد و این‌ ازدواج‌ را باطل‌ اعلام‌ نمود. زن‌ مزبور وقتی‌ از مخالفت‌ این‌ پیامبر الهی‌ باخبر شد، دشمنی‌ با او را در دل‌ گرفت‌ و نقشه‌ای‌ کشید. او شبی‌ خود را زینت‌ داد و به نزد عمویش‌ رفت‌ و قبول‌ ازدواج وي را، در گرو کشتن‌ یحیی‌ اعلام‌ کرد. پادشاه‌ شهوت ران‌، دستور داد تا سر یحیی‌ را برای‌ آن‌ زن‌ بیاورند! ماموران‌ سر حضرت‌ یحیی‌ را در حال‌ عبادت‌ بریدند و داخل‌ طشتی‌ قرارداده‌ برای‌ این‌ زن‌ آوردند». امام حسين (ع) نيز در حديثي بر اين مطلب مهر تاييد مي زند و مي فرمايد: از پستيهاي دنيا اين است که سر يحيي بن زکريا (ع) را به عنوان هديه براي زن بدکاره اي از زنان بني اسرائيل بردند. (مجلسي، 1983، 45/298 و 299)

 

113-

و كَذَاكَ ابْنَ مُلجَمٍ فَرَضَ اللّـ

 

ــهُ لهُ اللَّعْنَ بُكْرَةً و عَشِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

البُكْرَةُ: الغُدْوَةُ (صبحگاه)؛ العَشِيُّ و العَشِيَّةُ: آخِرُ النَّهارِ (شامگاه)

 

ترجمه بيت

113- همچنين ابن ملجم كه خداوند، لعنت او را صبح و شام واجب كرده است، چنين كرد.

شرح و بررسي بيت

ابن ملجم: عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی، از خوارج و قاتل حضرت علي (ع) مي باشد. نسب او عرب و از قبیله بنی مراد است. وي همراه با دو تن دیگر از يارانش به نام های برک بن عبدالله تمیمی و عمر بن بکیر تمیمی، در مکه با يكديگر قرار گذاردند تا امام علی (ع)، و معاویه و عمرو عاص را به قتل برسانند و به گمان خود، جامعه مسلمانان را از فتنه، خلاصی بخشند. زمانيكه به کوفه آمد، به دیدار گروهی از طایفه «تیم الرباب» رفت، و در آنجا با زنی به نام «قطام بنت شجنه بن عدی» آشنا شد که پدر و برادرش در نهروان بدست علي (ع) کشته شده بودند. ابن ملجم وی را خواستگاری کرد، و قطام مهر خویش را سه هزار دینار و قتل امام علی قرار داد. (ابن سعد، بي تا، 3/35 و 36؛ ابن عبد البر، 1412،3/1122 و 1123؛ ابن ابي الحديد، بي تا، 6/115) (جهت اطلاع بيشتر نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ابن ملجم، ج4، شماره 1810)

احادیثي از پیامبر (ص) درباره قاتل علي (ع) نقل شده، که ابن ملجم را شقی ترین انسانها معرفي مي كند: «أَشقَى الأوّلينَ و الآخِرينَ، قاتِلُ عَليٍّ» (ابن حنبل، بي تا، 4/263؛ ابن حنبل، 1983، 2/687؛ مبرد، 1997، 3/1166؛ نسايي، بي تا، 129؛ ابو يعلی، 1984، 1/377 و 430)([404])(جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 7/195-201)

 

114-

قَتَلَ السَّيِّدَ الإِمامَ قَسيمَ الـ

 

ــنّارِ خَتْلاً كَيْمَا يَنالُ بَغِيَّا
 

115-

فَتَنَتْهُ قُطَامُ أَبعَدَهُ اللّـ

 

ــهُ فَأَمسَی في النَّارِ يَهْوَی هَوِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الختل: تـخادُعٌ عن غَفْلَةٍ (فريفتن)؛هَوِي يَهْوِي هَوِيَّاً و هُوِيَّاً و هَوَياناً و انْهَوَى: سَقَطَ مِن فوقُ إِلـى أَسفل (سقوط كرد)؛ قَطامِ: قَطامِ بنت شجنه بن عدی، صاحب جمال و فصاحت و بلاغت، كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست امير مؤ منان على (ع) كشته شده بودند و او به جهت انتقام و فريفتن ابن ملجم با زيباييش، عامل شهادت آن حضرت (ع) گرديد. (مبرد، 1997، 3/1116: قطام بنت علقمة؛ طبري، بي تا، 4/110؛ ابن ابي الحديد، بي تا، 6/115: قطام بنت الأخضر؛ كحاله، بي تا، 4/209-212)

 

ترجمه ابيات

114- سرور و امام و تقسيم كننده جهنم را از روي فريب، كشت تا زني بدكاره را بدست آورد. 115- قطام، ابن ملجم را - از خير دور باد- شيفته كرد پس او در آتش دوزخ سقوط كرد.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره مي كند به يكي از مناقب منحصر به فرد اميرالمؤمنين (ع)، كه پيامبر (ص) درباره ايشان فرمود: «أَنتَ قَسيمُ الجَنَّةِ و النَّار يَومَ القِيامَة» (فسوي، 1401، 2/764 و 3/192؛زمخشري، 1996،3/97؛زمخشري، 1998، 2/77؛قاضي عياض، 1988، 1/338؛خطيب خوارزمي، 1411، 40 و 41 و 294؛ ابن عساكر، 1996،42/298-301)([405])(جهت اطلاع بيشتر نك: بحار الأنوار، مجلسي، 39/193- 210؛موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/164-168)

همچنين درباره اين حديث از احمد بن حنبل پرسيدند، وي در پاسخ گفت: «چرا منكر اين حديث مي شويد؟ مگر از نبى اكرم (ص) براى ما روايت نشده است كه به على فرمود: تو را دوست ندارد مگر مؤمن و دشمن ندارد مگر منافق؟ گفتند: آري. احمد بن حنبل گفت: منافق كجاست؟ گفتند: در دوزخ. پس گفت: علي تقسيم كننده دوزخ [و بهشت] است»([406])(بيهقي، 1906، 1/29؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 4/185؛ابنعساكر، 1996،42/301)([407])

شافعى نيز در اين مورد دو بيتي بسيار زيبايي سروده است:

علىٌّ حُبُّه جُنَّة

 

قَسيمُ النّار و الجَنَّة

وَصِىّ المُصطَفَى حَقّا

 

إمامُالإنسِ و الجِنَّة([408])

 

 (قندوزي، 1416، 1/254)

و نيز در معناي اين حديث، از صاحب بن عباد و به روايت ديگري از متنبي اين دو بيت نقل گرديده:

أَبَا حَسَنٍ لَو كَانَ حُبُّك مُدخِلِي

 

جَهنّمَ كان الفَوزُ عِندَ جَحيمِهَا

فَكيفَ يَخافُ النَّارَ مَن كَانَ مُوقِناً

 

بِأنَّ أَميرَالمُؤمنينَ قَسيمُهَا([409])

 

(شيخ عَبَّاس قمي، بي تا،3/142)

 

116-

و لَهُ مِنْ عَزَاءِ أَيُّوبَ و الصَّبـ

 

ــرِ نَصِيبٌ مَا كَانَ نَزْراً رَزِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

العَزاء: الصَّبْرُ (شكيبايي)؛ النزر: القلـيل التافِه (كم، اندك)؛ الرَّزِيّ: مِن إرتَزَأ الشيءُ: انتقص (ناچيز، بي ارزش)

ترجمه بيت

116- او (ع) از شكيبايي و صبر ايوب (ع)، نصيبي كه اندك و ناچيز نبود، داشت.

 

شرح و بررسي بيت

در اين بيت، صبر علي (ع) به صبر اسوه و الگوي صبر در راه خدا يعني ايوب پيامبر (ع) تشبيه شده است.

 

117-

كَانَ لِلطَّعْنِ و الجَرَاحَاتِ في اللـ

 

ــهِ صَبُوراً و في الحُرُوبِ جَرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

طَعَنه بالرُّمْـحِ: وخَزَه بحربة و نـحوها (نيزه زد)؛ الجريّ: الـجَرِيءُ و الـمِقْدامُ (بي باك و نترس)

 

ترجمه بيت

117- در برابر ضربه نيزه ها و زخمهاي در راه خدا، صبور، و در جنگها، شجاع و بي باك بود.

 

شرح و بررسي بيت

به صبر و استقامت حضرت علي (ع) در قبال كارشكنيهاي دشمنان خارجي و تحميل نبردهاي متعدد، و تمرّد و سرپيچيهاي منافقان داخلي در زمان رسول مكرم اسلام (ص) و پس از وفات ايشان، اشاره مي كند. همچنين حضور و جنگاوري حضرت را (ع) در اكثر غزوات و نبردهاي صدر اسلام و پس از آن يادآور مي شود: «عن ابن عَبَّاس: إنّ عليّاً كان صاحب راية رسول اللّه (ص) يوم بدر. و صاحب راية المهاجرين عليّ فى المواطن كلِّها» (ابن سعد، بي تا، 3/23؛طبراني، 1995، 5/241؛ طبراني، 1983، 6/15 و 11/393؛ ابن عساكر، 1996، 42/71 و 72 و 74)([410])

 

118-

كُلَّمَا قَاسَ ضَربَةً مِنهُ آسٍ

 

كَانَ مِحْرَافُهُ لِأُخْرَی حَرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الآسي: الطَّبـيب، و الـجمع أُساةٌ و إِساء (طبيب)؛ المحراف: المِيلُ، يُقاسُ به الجِراحاتُ (ابزار اندازه گيري عمق زخم)؛ الحَرِيّ: الخليق (شايسته)

 

ترجمه بيت

118- هرگاه طبيبي زخم ضربه علي (ع) را اندازه بگيرد، ابزار اندازه گيري زخم او، براي جراحات ديگر شايسته است [چرا كه به خاطر عمق زياد زخم، ابزار اندازه گيري او كفايت نمي كند].

 

119-

و لَهُ مِن مَرَاتِبِ الرُّوحِ عِيسَی

 

رُتَبٌ زَادَتِ الوَصِيَّ مَزِيَّا
 

*120-

ضَلَّ فِيهِ ضَرْبَانِ غَالٍ و قَالَ

 

لم يَسِيرَا لَهُ الطَّريقَ السَّوِيَّا
 

121-

مِثْلَمَا ضَلَّ في ابْنِ مَريَمَ ضَرْبَا

 

نِ مِنَ المُسرِفِينَ جَهْلاً و غَيَّا
 

122-

قَالَ قَومٌ هُوَ الإِلَهُ و قُومٌ

 

جَعَلُوهُ مُفَضَّلاً مَقْصِيَّا
 

123-

هَلَكَ المُفْرِطَانِ فِيهِ عَدُوٌّ

 

و مُحِبٌّ يُصِيبُهُ غَلْوِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الـمَزْو و الـمَزْيُ و الـمَزِيَّة فـي كل شيء: التَّمام و الكَمال (كمال، فضيلت)؛ غَلا فـي الدِّينِ و الأَمْرِ يَغْلُو غُلُوّاً: جاوَزَ حَدَّه (غلو كرد)؛ قَلاه: أبْغَضَه و كَرِهَهُ غايَةَ الكَرَاهَةِ فَتَركَهُ (زشت شمرد، متنفر شد)؛ الغَيُّ: الضلال و الـخيبة (گمراهي و نااميدي)؛ رجل فَضَّال و مُفَضَّل: كثـير الفَضْل (برتر، با فضيلت)؛ المَقصيّ: مِن قَصَا عنه أي بَعُدَ (دور شده)؛ غلوي: مادة يدلُّ على ارتفاع و مجاوَزةِ قَدْر (از حد تجاوز كردن)

 

ترجمه ابيات

119- براي علي (ع) از مراتب روح خدا عيسي (ع) رتبه هايي است كه بر مزيتهاي او مي افزايد. 120- دو گروه درباره او (ع) گمراه شدند: غلو كننده درباره او و كينه توز آن حضرت (ع)، كه اين دو در مسير درست و مستقيم حركت نكردند. 121- همانطور كه درباره عيسی (ع) دو گروه افراطي به سبب جهل و ناداني گمراه شدند.122- قومي گفتند: او خداست و قومي او را فاضل دور شده از حق شمردند. 123- هر دو گروه افراطي درباره حضرت (ع) هلاك مي شوند: دشمن او و دوست غلو كننده او.

 

شرح و بررسي ابيات

شاعر از اين بيت تا بيت 123، جايگاه علي (ع) را در نظر دوستان و دشمنانش، به وضعيت عيسي (ع) در ميان قوم يهود و نصاري تشبيه كرده است: «پيامبر فرمود: علی جان! در تو شباهتی از عیسی است، مسیحیان آنچنان در دوستی او پیش رفتند كه وی را تا مرتبه ای كه شایسته آن نبود بالا بردند، و یهودیان چنان درباره اش دشمنی می ورزیدند كه به مادرش بهتان و افترا زدند» [یعنی یهودیان به حضرت مریم تهمت زدند و مسیحیان عیسی را پسر خدا خواندند]»([411])(ابن حنبل، 1983، 2/600 و 640؛ بخاري، بي تا، ‌3/282؛بلاذري، 1974، 121؛أبو يعلى، 1984، 1/406؛ابن عبد ربه، 1983، 5/62)([412])

مفجّع بصري در شرح خود بر اين بيت، به سخن امام علي (ع) در اين باره اشاره مي كند: «دو گروه، درباره من هلاک و نابود شوند، یکی دوستی که در حق من غلو کند، و دیگری، دشمنی که در بغض و دشمنی‏ من افراط نماید»([413])(ابن حنبل، 1983، 2/565 و 571 و 672؛بيهقي، 1906، 1/29؛ ابن عساكر، 1996، 42/297؛ صفدي، 2000، 21/179؛عسقلاني، 2000، 16/134 و 135؛شبلنجي، بي تا، 165)

 

124-

و لَقَدْ قَالَهَا لِمُولَايَ قَومٌ

 

و رَأَوا نَارَهُ عَلَيهَا صَلِيَّا
 

125-

إذْ دَعَا قَنْبَرَاً بِأَنْ أَجِّجِ النـ

 

ـنارَ فَأنِّي سَمِعتُ نُكْراً‌ فَرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الصَّليّ: صَلِيَ النارَ صُلِيًّا و صِلِيًّا و صَِلاءً: قاسَى حَرَّها (سوختن شديد)؛ الفريّ: يقَالَ: فلان يَفْرِي الفَرِيَّ إِذا كان يأْتـي بالعَجَب فـي عمله (عجيب)؛ الأَجِيجُ: تَلَهُّبُ النار (زبانه آتش)؛ قنبر: غلام وفادار حضرت علي‌ (ع) كه مورخان او را ابوهمدان مولى بن معمر مضرى معرفى نموده و اذعان داشته اند كه لقب قنبر را على (ع) به وى عنايت فرمود، ولى نامى از اجداد و فرزندان وى در منابع تاريخى به چشم نمي آيد (سمعاني، 1998، 4/547) (جهت اطلاع بيشتر نك: قنبر خادم ولایت، سید جعفر ربانی،فرهنگ کوثر، شماره 44، ص 51)

ترجمه ابيات

124- قومي به مولايم (ع) آن [جمله غلو آميز] را گفتند، و آتش خشم او را بخاطر آن جمله، شعله ور ديدند. 125- علي (ع) غلامش قنبر را فرا خواند تا آتشي برافروزد، پس من امر عجيب و غريبي را شنيدم.

 

شرح و بررسي ابيات

اشاره مي كند به داستان سوزاندن غلو كنندگان توسط علي (ع)، هنگاميكه حضرت از قومي كه مدعي الوهيت او بودند خواست تا توبه كنند و آنان را از اين كار منع كرد، اما آنان توبه نكردند و علي مجازات ارتداد را در موردشان اجرا كرد و آنان را در آتش افكند: «گروهي از شيعيان [افراطي] نزد علي بن ابي طالب آمدند، و گفتند: اي امير مومنان، تو خدايي. حضرت فرمود: من كيستم؟ گفتند: تو خدايي. فرمود: واي بر شما! من كيستم؟ گفتند: تو پروردگار ما هستي. فرمود: بازگرديد، پس امتناع كردند. پس گردنهايشان را زد و گودالي حفر كرد و به قنبر فرمود كه پشته اي از هيزم فراهم كند. سپس آنان را آتش زد و فرمود: هنگامي که موضوع را منكر و بد يافتم، قنبر را خواستم تا آتش را شعله ور سازد»([414])(ابن عبد البر، بي تا، 5/317 و 318؛سمعاني، 1998، 4/499؛ ابن عساكر، 1996، 42/475 و 476؛ ابن ابي الحديد، 1959، 5/5 و 1960، 8/119؛ طبري، 1997، 3/168؛ ذهبي، 1987، 3/643؛عسقلاني، بي تا، 12/270)

 

126-

كَانَ مِثلَ النَّبيِّ زُهْداً و عِلماً

 

و سَرِيعاً إِلَی الوَغَی أَحْوَذِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الوغی: الـحَرْبُ (جنگ و نبرد)؛ الأحوذيّ: الخَفيفُ الحاذِقُ، و المُشَمِّرُ للأُمورِ القاهِرُ لها (پيروز در رزم، توانا در امور)

 

ترجمه بيت

126- علي (ع) در زهد و علم و شتاب در ورود به ميدان نبرد و پيروز در رزم مانند پيامبر (ص) بود.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره به زهد حضرت علي (ع) و احاديث وارد شده در اين مورد دارد: «پيامبر فرمودند: اى على! حقاً خداوند تو را زينتي داده است، كه بندگان خود را به زينتى پسنديده ‏تر از اين زينت در نزد او، زينت نداده است! اين زينت، زينت ابرار است نزد خداى تعالى: زهد در دنيا. تو را طورى قرار داده است كه چيزى از دنيا را نمى‏گيرى و به خود نمى‏بندى، و دنيا هم چيزى از تو را نمى‏گيرد و به خود نمى‏بندد، و خداوند به تو دوستى و محبت مساكين را بخشيده است، و بنابراين تو را طورى قرار داده است كه مى ‏پسندى آنها پيروان تو باشند، و مساكين نيز مى ‏پسندند كه تو امام ايشان باشى»([415])(طبراني، 1995،2/337؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 1/71؛ حسكاني،‌ 1990، 1/459 و 517؛ خطيب خوارزمي، 1411، 116)([416])

 

127-

فَرْعُ عُودِهِ أَغصَانُهُ حَسَناهُ

 

زَاكِياً غَرْسَ أَصلِهِ أَبطَحِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الأبطحي: نسبة إلی الأبطح و الأَبْطَح بمكة معلوم، و هي البَطْحَاءُ (بَطْحَاءُ مكّة) (ريشه دار، با اصل و نسب)

 

ترجمه بيت

127- علي (ع) شاخه درخت پيامبر (ص) است، و شاخه هاي كوچك آن، حَسَنين (ع) مي باشند كه پاك و با اصل و نسب هستند.

 

128-

كَانَ لِلأُمَّةِ الضَّعيفَةِ كَهْفاً

 

كَافِلاً إنْ ضَاعَ رَاعٍ رَعِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الكافل: العائلُ و الضّامنُ و الذي يَكْفُلُ إنساناً يَعُوله و يُنْفِقُ عليه (ضامن، عهده دار)؛ الراعي: الوالـي (حاكم، سرپرست)؛ الرَّعِيّة: العامَّة (عموم مردم)

 

ترجمه بيت

128- علي (ع) براي امت ضعيف، چونان پناهگاه و كفيل بود، اگر سرپرستي از بين مي رفت.

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به دستگيري حضرت (ع) از ضعيفان و نيازمندان، حتي در زمان ولايت و فرمانروايي ايشان بر جامعه اسلامي، كه اين امر، «آيه اطعام» و موردهاي متعددي از اين قبيل را به ذهن انسان متبادر مي سازد: )وَ يطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یتیماً وَ اَسیراً* اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْكُمْ جَزآءً وَ لا شُكُورا((انسان/8 و 9) «و برای دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر، طعام می دهند، (گویند) ما فقط بخاطر خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداشی و هیچگونه سپاسی نمی طلبیم» «عن ابن عَبَّاس: نَزَلتْ هذه الآیة فی علی بن ابی طالب و فاطمةَ بنت رسول الله» (ابن عبد ربه، 1983، 5/354؛ثعلبي، 2002، ۱۰/۹۸-100؛حسكاني،‌ 1990، 2/394؛زمخشري، بي تا، 4/670 و 671؛طبري، 1997، 3/154؛ سيوطي، 1993، 8/371؛ آلوسي، بي تا، 29/157؛شبلنجي، بي تا، 231)

 

129-

حَرْباً‌ في صَلاحِهَا و سِوَاهُ

 

في سَمُودٍ يُروِّضُ الأَرْحَبِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

السمود: الغفلة و السَّهْوُ عن الشيء (لهو و غفلت)؛ روّض: راضَ الدابَّة يَرُوضُها رَوْضاً و رياضةً: وطَّأَها و ذلَّلَها أَو عَلَّـمها السيْر (رام كرد)

 

ترجمه بيت

129- و براي اصلاح آن امت ضعيف، جنگنده و پر تلاش بود، در حاليكه شتر نر [سركش] را رام كرد، و ديگران در لهو و غفلت بودند.

 

130-

كَانَ في السِّلْمِ عَابِداً ذَا اجْتِهَادٍ

 

و لَدَی الحَربِ ضَيْغَماً قَسْوَرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

السِّلْم: الصلح (صلح و آرامش)؛ الضيغم و القسورة: الأَسدُ (شير)

ترجمه بيت

130- در صلح، عابدي كوشا بود و در جنگ شيري درنده.

 

131-

لا فَخُورٌ يجُرُّ أَرْدِيَةَ الخَا

 

لِ و لا عَاجِزاً و لا جَبْرِيَّا
 

 

ترجمه واژگان

الأردية جِ الرِّداءِ: الذي يُلْبَسُ (ردا، لباس)

 

ترجمه بيت

131- علي (ع) فخر فروش و متكبري كه لباس كشان حركت كند و عاجز و جبرگرا نيست.

 

شرح و بررسي بيت

جَبْريه: نام یکی از فرقه های اسلام كه قائل به جبرند، و انسان را صاحب اختیار در اعمال خودش نمی داند و همة اعمال را به ارادة خداوند نسبت می دهد. در مقابل آن، فرقه قَدَریه معتقدند كه هر بنده‏اى به وجود آورنده فعل خود است و خدا، كار او را به خودش وانهاده و حتى در اسباب كار یا انگیزه آن هم مختار است. اين دو مسلك نيز در زمان خلافت امويان و در دوران حكمراني معاويه به وجود آمدند و نزاع اين دو، در تاريخ، پيشينه‏اي دراز دارد و در دوران حكمراني معاويه بن يزيد و يزيد بن وليد به اوج خود رسيد. اماميه، مشربي خلاف اين دو نظر را پذيرفتند. شخصى از امام صادق (ع) درباره جبر و اختیار سؤال كرد. امام در پاسخ فرمود: «نه جبر و نه اختيار، بلكه امرى میان اين دو»([417])(طريحي، 1408، 1/339 و 2/144 و 145؛احمد امين، 1969، 286) (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الملل و النحل، أبوالفتح شهرستاني؛ آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى، رضا برنجكار؛ فرهنگ فرق اسلامي، محمَّد جواد مشکور، محمَّد جواد حسینی زری)

 

132-

كَانَ صِدِّيقَهَا و فَارُوقَهَا الأَعْـ

 

ـظَمَ حَقّاً و السَّابِقَ الأَوَلِيَّا

 

ترجمه واژگان

الصِّدِّيقُ: الدائمُ التَّصْدِيقِ، و يكون الذي يُصَدِّقُ قولَه بالعمل، و من يُصَدِّقُ بكلِّ أمرِ اللَّهِ و النَبيِّ (بسيار راستگو و تصديق كننده)؛ الرجل الفَارُوق: الذي يُفَرِّقُ ما بـين الـحق و الباطل (جدا كننده حق از باطل)

 

ترجمه بيت

132- حضرت علي (ع) حقيقتا صدّيق و جدا كننده حق از باطل و نخستين سبقت گيرنده به اسلام در اين امت مي باشد.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت به سه فضيلت حضرت (ع) در احاديث وارد شده، اشاره مي كند: 1- صدّيق اكبر بودن 2- جدا كننده بين حق و باطل (فاروق امت) 3- سابق بودن.

«پيامبر (ص) دست علي (ع) را بالا برد و فرمود: آگاه باشيدكه او اول كسى است كه به من ايمان آورد و اول كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه مي كند، و او صديق اكبر و فاروق (جدا كننده) اين امت است كه ميان حق و باطل جدايى افكند و او بزرگ و پيشواى مومنان است، در حالي كه مال دنيا، پيشواي ظالمان است»([418])(ابن ماجه، بي تا، ‌1/44؛نسايي، بي تا، 46؛ ابوهلال عسكري، 1987،133؛ابو نعيم اصفهاني، 1998، 86؛ ابن عبد البر، 1412، 4/1744)([419])(جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/123و127-129و147)

در حديث دیگر فرمود: «بزودی بعد از من فتنه اي پیدا می‏شود، پس ملازم على بن ابى طالب باشيد، زیرا او جدا کننده بین حق و باطل است»([420])(خطيب خوارزمي، 1411، 105؛ابن اثير، 1996، 6/284؛ قندوزي، 1416، 2/234 و 289؛) (جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 2/243-245)

«پيامبر فرمود:‌ راستگويان سه فردند: حبيب نجار مومن آل ياسين، و حزقيل مؤمن آل فرعون و على بن ابي طالب كه از ايشان برتر است»([421])(ابن حنبل، 1983، 2/628 و 656؛ ابو نعيم اصفهاني، 1998، 87؛حسكاني،‌ 1990، 2/304-306)([422])

«پيامبر فرمود:‌ پيشگامان در ايمان سه نفرند: يوشع پيشگام نسبت به [ايمان به] موسى (ع) بود، صاحب ياسين [حبيب نجار] نسبت به عيسى (ع) و على (ع) نسبت به ايمان به رسول خدا پيشگام بود»([423])(رجوع شود به: بيت89)

*133-

و أَمِيراً لِلمُؤْمِنينَ وَ يَعْسُوْ

 

باً لَهُمْ يَنهَجُ الصِّراطَ السَّوِيَّا

 

ترجمه واژگان

اليعسوب: أَمير النَّـحْلِ و ذكَرُها، و الرئيس الكبير (پيشوا و رئيس و آقا، زنبور عسل نر)، جاحظ گويد: «و كلُّ قائدٍ فهو يَعسُوبُ ذلك الجنسِ المَقُودِ و هذا الإسمُ مُستعارٌ مِن فَحلِ النَّحل و أمير العَسَّالاتِ» (الجاحظ، 1965، 3/329)؛ مَكانٌ سَوِيٌّ و سِيٌّ: مُسْتَوٍ (مستقيم)

 

ترجمه بيت

133- او (ع) كه به راه درست و مستقيم حركت مي كند، امير مومنان و سرور آنان است.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به دو لقب افتخار آميز «اميرالمومنين» و «يعسوب الدين» علي (ع) كه پيامبر (ص) به ايشان داده اند. (ابو نعيم اصفهاني، 1988، 1/63؛ابو نعيم اصفهاني، 1998، 85؛ خطيب خوارزمي، 1411، 40 و 295)([424])(جهت اطلاع بيشتر نك: امیر بر مومنان در بیان اختصاص لقب امیرالمومنین به امام علی بن ابی طالب، مهدی واحدیان درگاهی؛موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 2/169-182)

ابن ابى الحديد معتزلي در شرح يكي از حكمت 322 نهج البلاغه كه حضرت (ع) در آن مي فرمايند: «أنا يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الفجّار»، مي گويد: «اين كلمه را رسول خدا (ص) درباره آن حضرت فرموده اند، يك دفعه به لفظ «أنت يعسوب الدين» و يك دفعه بلفظ «أنت يعسوب المؤمنين» و هر دو به يك معنى بر مى‏گردد، گويا او را رئيس مؤمنين و سيد آنها قرار داده است»([425])(ابن ابي الحديد، 1967، 19/224) (جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/123و124)

 

134-

كَانَ للهِ و الرَّسُولِ مُحِبّاً

 

و حَبِيباً يُعَدُّ خِصِّيصِيَّا

 

ترجمه واژگان

الخصّيصيّ: مِن خَصّه بالشيء يَخُصّه خَصَّاً و خُصوصاً و خَصُوصِيَّةً و خُصُوصِيَّةً، و خِصِّيصَى و خَصَّصَه و اخْتَصّه: أَفْرَدَه به دون غيره (خاص و ويژه)

 

ترجمه بيت

134- او (ع) دوست و محبوب خاص و ويژه خداوند متعال و رسول گراميش (ص) بود.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به اينكه علي (ع) محب و محبوب خدا و رسول (ص) اوست: «از عايشه نقل شده است كه گويد: نديدم مردي را محبوبتر نزد رسول خدا، از علي، و نه زني كه محبوبتر باشد نزد آن حضرت از فاطمه»([426])(ترمذي، 1983، 5/362؛ نسايي، بي تا، 109 و 110؛ نسايي، 1991، 5/139 و 140؛ ابو يعلى، 1984، 8/270؛طحاوي، 1994، 13/332 و 333؛ ابن عبد ربه، 1983، 5/62؛طبراني، 1995، 7/199)([427])‌(جهت اطلاع بيشتر نك: بيت 147، حديث طير)

همچنين درباره حب و بغض در قبال آن حضرت (ع) روایات فراوانی وجود دارد كه از حد تواتر گذشته است و ذكر آن، یک کتاب قطور خواهد شد: «مَن أحبّ علیاً فقد أحبّني و من أحبّني فقد أحبّ الله و من أبغض علیّاً فقد أبغضني و من أبغضني فقد أبغض الله» (حاكم نيشابوري، بي تا، 3/128؛خطيب خوارزمي، 1411، 70؛ ابن عساكر، 1996، 42/240 و 269-271 و 279 و 283 و 284؛ابن اثير، 1996، 5/216)([428])(جهت اطلاع بيشتر نك:محمودي، 1983، 50-61)

در ميان آيات قرآن كريم كه در شان امامان معصوم (ع) نازل شده است، «آيه مودت» صراحتا به اين قضيه اشاره مي كند: )قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى((شورى/23) «اى پيغمبر - در برابر زحمات تبليغ رسالت - بگو: من از شما اجر و مزدى نمي خواهم، مگر دوستى نزديكانم را» زمخشرى در تفسير كشاف و گنجى شافعى در كفاية الطالب و ديگران نوشته‏اند كه چون آيه مزبور نازل شد، به پيغمبر (ص) گفتند: «نزديكان شما كه دوستى آنها بر ما واجب است چه كسانى‏اند؟ فرمود: على و فاطمه و دو پسرشان»([429])(ابن حنبل، 1983، 2/669؛ طبراني، 1983، 3/47 و 11/444؛ ثعلبي، 2002، 8/37 و 310؛ حسكاني،‌ 1990، 2/189-196؛ بغوي، 1997، 7/190؛‌زمخشري، بي تا، 4/223 و 224)([430])(جهت اطلاع بيشتر نك: سيماي اهل بيت در آيه مودت از ديدگاه شيعه و اهل سنت، فدا حسين عابدي؛ تفسير آيه مودت، آيت الله مرتضي حائري، آفاق نور، 139-156؛ پژوهشی در آیه مودت، علي اكبر بابايي، فصلنامه معرفت، شماره48)

 

135-

و هُوَ الحِبرُ و الفَقِيهُ لَدَی الفُتـ

 

ــيَا و يَومَ الهِيَاجِ يَفْرِي الفَرِيَّا

 

ترجمه واژگان

الحبر: العالِـم ذميّاً كان أَو مسلـماً، بعد أَن يكون من أَهل الكتاب (دانشمند)؛ الفُتْيَا و الفُتْوَى، و تُفْتَحُ: ما أفْتَى به الفَقِيهُ (فتوي)؛ الهِيَاج:القِتالُ (جنگ و نبرد)

 

ترجمه بيت

135- و علي (ع) دانشمند و فقيه در فتوي دادن است، و در روز جنگ چنان بر دشمن مي تاخت كه آنان را شگفت زده مي كرد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به علم و شجاعت علي (ع) كه در حضرت جمع گرديده است (رجوع شود به بيت4) درباره علم ايشان (ع) به تمامي امور، چنانكه قبلا نمونه هايي ذكر گرديد، احاديث بي شماري وارد شده است، از جمله برتريهاي حضرت نسبت به ديگر صحابه، آگاهي وافر ايشان به امر قضاوت مي باشد: «عمر گويد: علی آگاه ترین ما به قضاوت است»([431])(ابن سعد، بي تا، 2/339 و 340؛ ابن ابي شيبه، 1989، 7/183؛ ابن حنبل، بي تا، 5/113)([432])

و يا اين حديث: «پيامبر فرمود: پس ازمن، على بن ابى طالب، داناترين امت من به سنت و قضاوت است»([433])(خطيب خوارزمي، 1411، 82؛كنجي، 1404، 332-334؛ طبري، 1997، 3/137 و 138؛ متّقي هندي، 1989، 11/919؛قندوزي، 1416، 2/70 و 239  و 285) (جهت اطلاع بيشتر نك:موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 11/7-12)

 

136-

مَنْ وَقَاهُ فِرَارُهُ فَهُوَ الكَـ

 

ــرَّارُ إنْ كَافَحَ الكَمِيَّ الكَمِيَّا

 

ترجمه واژگان

الكَرَّار: كَرّ علـى العدوّ يَكُرُّ: عطف و هجم، و رجل كَرَّار و مِكَرّ، و كذلك الفرس: كثير العطف و الرجوع (بسيار حمله كننده)؛ الـمُكافَحةُ فـي الـحرب: الـمضاربة تلقاء الوجوه (مبارزه، رو در رو شدن)؛ الكَمِيّ: الشُّجاعُ، أو لابِسُ السِلاحِ (شجاع و دلاور، زره پوشيده)

 

ترجمه بيت

136- چه كسي فرارش او را از حمله علي (ع) حفظ مي كند؟ در حاليكه او (ع) بسيار حمله كننده است آنگاه كه با شجاع زره پوشي مبارزه كند.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت اشاره دارد به شجاعت بي بديل حضرت (ع) كه در تمامي شرايط، بارز و آشكار بوده است، خصوصا در ميادين جنگ: «عن رسول الله: علىٌّ أشجعُ الناسِ قَلباً» (خطيب الخوارزمى، 1411، ٢٩٠ و 333)

همچنين مضمون يكي از خطبه هاي حضرت (ع) را در نهج البلاغه به ياد مي آورد، كه در باب فخر به شجاعت خود، ايراد فرموده است: «در دوران نوجواني، بزرگان عرب را به خاک افکندم، و شاخه‏ هاى بلند درخت دو قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم»([434])(نهج البلاغه، خطبه 192 معروف به خطبه قاصعه) (جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 9/421-440)

 

137-

نَسَخَ السَّابِقِينَ إذْ سَارَ بِالرَّا

 

يَةِ في يَومِ خَيبَرٍ تَقَدُّمِيَّا

 

ترجمه واژگان

النَّسْخ: إِبطال الشيء و إِقامة آخر مقامه (باطل كردن)

 

ترجمه بيت

137- كار سابقان بر خود را در غزوه خيبر باطل كرد [كساني كه قبل از او براي فتح قلعه پيش قدم شده بودند]، آن هنگام كه با پرچم در روز خيبر به جلو حركت كرد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به «حديث پرچم» كه در جريان غزوه خيبر، پيامبر (ص) در نهايت پرچم فتح قلعه «قموص» را به علي (ع) دادند. اين حديث بسيار معروف، از طرق بسياري و با الفاظ مختلف، در كتب شيعه و سني، روايت شده است: «پيامبر فرمودند: هر آينه فردا پرچم را به مردى مى‏دهم - پرچم را مردى خواهد گرفت- كه خدا و رسولش او را دوست دارند - او خدا و رسولش را دوست دارد- ناگهان على را ديديم و حال آنكه اميد به آمدن او نداشتيم. اصحاب گفتند: اين على است. پس پيامبر (ص) پرچم را به او داد و خداوند به دست على قعله خيبر را گشود»([435])(ابن هشام، 1963، 3/797؛ ابن حنبل، بي تا، 1/99 و 185 و 4/51؛ ابن حنبل، 1983، 2/594؛مسلم، بي تا، 3/1433 و 4/1870 و 1872؛ ابن ماجه، بي تا، 1/44 و 45‌؛ترمذي، 1983، 5/302؛ نسايي، بي تا، 49 و 50 و 52 و 57 و 60 و 82 و 116؛ نسايي، 1991، 5/46 و 107 و 108 و 111 و 112 و 144)([436])(جهت اطلاع بيشتر نك: عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، ج9، حديث الراية؛ حديث الراية، علامه ميلاني؛ دایرة المعارف تشیع، مشایخ فریدنی، حدیث رایت يا خیبر، 6/163؛موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 1/224-243)

 

138-

لم يَكُ أَمْرُهُ بِدَوْحَاتِ خُمٍّ

 

مُشْكِلاً‌ عَن سَبِيلِهِ مَلْوِيَّا

 

ترجمه واژگان

الدَّوْحةُ: الشجرةُ العظيمةُ، و الـمِظَلَّة العظيمة (درخت بزرگ، سايه گسترده)؛ خُم: (واديي در جحفه، ميان مكه و مدينه) (الحموي، 1977، 2/389)؛ المَلْوِيّ:مِن لَوِيَ لَوًى فهو لَوٍ: اعْوجَّ (پيچيده و خميده شده).

 

 

 

ترجمه بيت

138- فرمان پيامبر (ص) در غدير خم [براي جانشيني علي (ع)] مشكل نبود بلكه امري آشكار بود.

 

شرح و بررسي بيت

بيت138 و140 تا 144 اشاره دارد به «حديث متواتر غدير» و يا همان «حديث ولايت»، كه بسيار مشهور و معروف و معتبر است و با اسناد و الفاظ مختلف روايت شده: «قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مَن كُنتُ مَولاهُ فإنَّ عليّاً مَولاهُ»

منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در ۱۱۰کتاب معتبر ادبي، تاريخي، تفسيري، حديثي، جغرافيايي، فقهي، و تراجمي اهل سنت ذكر گرديده، كه در الغدير علامه اميني به اسامي اين كتب و ارجاعات آن، اشاره شده است (علامه اميني، 1977، 14-178)

همچنين 16 منبع و حافظ و امام حديث و تفسير از اهل تسنن، درباره نزول آيه كريمه )الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا((المائدة/3) «امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم» در شأن علي(ع) اتفاق نظر دارند. (علامه اميني، 1977، 1/230-238)

برخي از علماي مشهور اهل سنت درباره واقعه غدير خم، كتب مستقلي تاليف كرده اند، مانند كتب «حديث الولاية» از ابوالعَبَّاس احمد بن محمَّد بن سعيد همداني معروف به ابن عقده، «دعاء الهداة الی أداء حق الموالاة» از حاكم ابوالقاسم حسكاني حنفي (ف470ق) در 10 جلد، «الدراية في حديث الولاية» از ابوسعيد مسعود بن ناصر سجستانى (ف477ق) در 17 جلد، «الولاية في طرق حديث الغدير» ابن جرير طبري (ف310ق) در 2 جلد قطور، «رسالة طرق حديث مَن كنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاه» شمس الدین محمَّد ذهبی (ف747ق)، «من روى حديث غدير خم‏» حافظ ابو بكر جعابى (ف355ق)، «رسالة في اسناد حديث غدير» حافظ دارقطنى (ف385ق)، «اسنى المطالب في مناقب على بن ابي طالب‏» شمس الدين محمَّد جزري (ف833ق) و تا 25 كتاب را صاحب الغدير ذكر كرده است (علامه اميني، 1977، 1/152-157) علاوه بر اين، امام الحرمين ابوالمعالي جوينى، استاد غزالي مي گويد: «در بغداد، نزد صحافي، كتابى ديدم كه بر آن نوشته بود، جلد بيست و هشتم در بيان طريق حديث ‏«من كنت مولاه فهذا علي مولاه‏» و پس از اين جلد بيست و نهم خواهد آمد» (قندوزي، 1416، 1/113 و 114؛ علامه اميني، 1977، 1/158)

علامه امينى (ره) نام 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعين و نيز 360 نفر از علماى اهل سنت (با ذكر تاريخ وفات، و كتاب هر يك) كه از ابتداى قرن دوم تا قرن چهاردهم، به اين حديث اشاره كرده‏اند، را ذكر مى كند. (علامه اميني، 1977،1/14 و 60-151)

سند حديث غدير نيز توسط محمَّد بن جرير طبري در كتاب «الولاية» از 75 طريق، حافظ ابن عقده در كتاب «الموالاة» از 105 طريق، احمد بن حنبل و نسائى از 40 طريق، ابن حجر عسقلاني از 25 طريق، جزري شافعي از 80 طريق، حافظ ابوسعيد سجستاني در كتاب «الدراية» از 120 طريق، و ابوالعلاء همداني از 250 طريق، حافظ ناصر السنة خضرمى از 54 طريق، ابن مغازلى شافعى از 100 طريق، ابو بكر جعابى از 125 طريق، امير محمَّد يمنى از 150 طريق، نقل گرديده است (جهت اطلاع بيشتر نك:علامه اميني، 1977، 1/12-151؛ عبقات الأنوار، میر حامد حسین الهندى، ج1، حديث الغدیر، و ج3، حديث الولاية؛ نفحات الأزهار، علامه ميلاني، ج6 و 7 و 8 و 9 حديث الغدیر، و ج15 و 16 حديث الولاية؛دايرة المعارف تشيع، مشايخ فريدني، حديث غدير 6/180؛ محمودي، 1983، 21-46؛ موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 2/251-386 و 8/43و44؛حديث الغدير و حديث الولاية، علامه ميلاني)

 

139-

إنَّ عَهدَ النَّبيِّ في ثَقَلَيْهِ

 

حُجَّةٌ كُنتَ عَن سِوَاهَا غَنِيَّا

 

ترجمه واژگان

«ثقلين» بر وزن «حَرَمَین» كه مفرد آن «ثَقَل» است، به معنای چیز گرانمایه و پرارزش و به معنای متاع مسافر نیز مي باشد، و بر وزن «سِبطَیْن» به معنای شیء سنگین است. برخی از محقّقان اولی را به معنای گرانمایه معنوی و دومی را به معنای اعم گرفتهاند (ابن منظور، بي تا، 6/494 و 495؛ طريحي، 1408، 1/315)

 

ترجمه بيت

139- عهد و پيمان پيامبر (ص) درباره دو چيز گرانمايه اش [قرآن و عترت] حجّتي است كه از غير آن بي نياز مي باشي.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به «حديث متواتر ثقلين» كه مورد قبول همه امت اسلامى است. اين حديث در آثار و منابع اهل سنت از طرق مختلف و با تعابير گوناگونى و در مناسبتهاي متفاوت از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده است: «من نزد شما دو چيز سنگين و با ارزش بجا مى ‏گذارم. اولين آن دو، كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است، پس آن را برگيريد و به آن تمسك جوييد. سپس مردم را تشويق و ترغيب به كتاب خدا كرده و فرمودند: دومين آن دو اهل بيت من هستند. (و سه بار تكرار كردند) خدا را در مورد اهل بيت من به ياد داشته باشيد»([437])(ابن سعد، بي تا، 2/194؛ ابن ابي شيبه، 1989، 7/186 و 418؛ ابن حنبل، بي تا، 3/14 و 17 و 4/366 و 371 و 5/181 و 189؛ ابن حنبل، 1983، 2/585 و 603 و 779 و 786؛مسلم، بي تا، 4/1873؛ بلاذري، 1974،111؛ ترمذي، 1983، 5/329؛ نسايي، 1991، 5/44 و 51 و 130؛نسايي، بي تا، 93)([438])

مرحوم علامه میر حامد حسین هندی، در منهج دوم كتاب گرانسنگ «عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار» - بالغ بر صد جلد به چاپ جدید - اسناد این حدیث متواتر و توثیق راویان و تأیید آنها و اثبات تواتر حدیث را به تفصیل آورده است، كه توسط علامه میلانی تحت عنوان «نفحات الأزهار» تلخیص شده و راویان آن تا قرن چهارده ذكر گرديده اند. همچنين دار التقريب اسلامى،‏ تحقيقى كافى در باب حديث ثقلين نموده، و به نقل از 200 دانشمند و 300 صحابى و جمعا 600 سند، صحت و متواتر بودن حديث را تاييد كرده است. (جهت اطلاع بيشتر نك: عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، ج12، حديث الثقلين؛ نفحات الأزهار، علامه ميلاني، ج1و2و3، حديث الثقلين؛ حديث الثقلين، علامه ميلاني؛ حديث الثقلين و حديث السفينة، نجم الدين عسكري؛ دایرة المعارف تشیع، مشایخ فریدنی، حديث ثقلين، 6/158)

 

140-

نَصَبَ المُرتَضَی لَهُم في مَقَامٍ

 

لم يَكُنْ خَامِلاً هُنَاكَ دَنِيَّا

141-

عَلَماً‌ قَائِماً كَمَا صَدَعَ البَد

 

رُ لِتَمِّ دَجْنَةٍ أو دَجِيَّا

142-

قَالَ هَذَا مَولَیً لِمَنْ كُنتُ مَولَا

 

هُ جِهَاراً يَقُولُهَا جَهْوَرِيَّا

143-

وَالِ يَا رَبِّ مَنْ يُوالِيهِ و انْصُرْ

 

هُ و عَادِ الّذِي يُعَادِي الوَصِيَّا

144-

إنَّ هَذَا الدُّعَا لِمَنْ يَتَعَدَّی

 

رَاعِياً في الأَنَامِ أَمْ مَرعِيَّا

 

ترجمه واژگان

الخامل: ج الـخَمَلة: السَّفِلة من الناس (كودن، نفهم)؛ الدنيّ: الساقطُ الضَّعيفُ (پست و حقير)؛ الدجنة: الظُّلـمة (تاريكي)؛ الدجيّ: الداجي أي المُظلم (تاريك)؛ الجَهْوَرِيّ: الصوت العالـي (صداي بلند)؛ وَالَی: نَصَر (ياري كرد)

 

ترجمه ابيات

140- پيامبر (ص) علي (ع) را براي مردم در مكاني و جايگاهي منصوب كرد، كه در آنجا انسان كند ذهن و حقيري نبود. 141- او (ع) چونان كوهي پا بر جا بود، همچنانكه ماه در تاريكي تمام، نمايان مي شود. 142- پيامبر (ص) آشكار و با صداي بلند فرمود: اين علي (ع) سرور هر كسي است كه من سرور او بودم. 143- پروردگارا، آن كس كه او را ياري كند ياري كن و با آن كس كه با جانشين من دشمني ورزد دشمن باش. 144- اين دعا شامل كسي است كه حاكم مردم يا جزء رعيّت مي باشد.

 

145-

لا يُبَالِي أَمَاتَ مَوتَ يَهُودٍ

 

مَنْ قَلَاهُ أو مَاتَ نَصْرَانِيَّا

 

ترجمه واژگان

قَلَـيْتُه مِن قِلـىً و قَلاء و مَقْلِـيةً أَبغضته و كَرِهْتُه غاية الكَراهة فتركته (متنفر و بيزار شد).

 

ترجمه بيت

145- كسي كه متنفر از حضرت (ع) باشد، مهم نيست كه همچون يهوديان يا نصرانيان بميرد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به اين حديث پيامبر (ص) درباره جايگاه دوستداران علي (ع) و كينه توزان آن حضرت: «اى على، هر كس تو را دوست بدارد، در روز قيامت همرتبه پيامبران خواهد بود و هر كس با تو دشمنى ورزد، هيچ باكى نيست كه يهودى و يا مسيحى بميرد»([439])(ذهبي، 1963، 3/151؛ قندوزي، 1416، 2/291 و 292) (رجوع شود به بيت 134)

 

146-

مَنْ رَأَی وَجهَهُ كَمَن عَبَدَ اللـ

 

ــهَ مُدِيْمَ القُنُوتِ رَهْبَانِيَّا

 

ترجمه واژگان

الرَّاهِبُ: الـمُتَعَبِّدُ فـي الصَّوْمَعَةِ، و مصدره الرَّهْبةُ و الرَّهِبانِـيّةُ، و الـجمع الرُّهْبانُ (كشيش، پارسا)

 

ترجمه بيت

146- كسي كه به چهره حضرت (ع) بنگرد، مانند كسي است كه خداوند را پرستش كرده و هميشه در قنوت و عبادت است.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به اين حديث رسول اكرم (ص) «النَظَرُ إلى وَجهِ عَليٍّ، عِبادَةٌ» كه تعداد بسياري از صحابه روايت كرده اند: «عايشه گويد: ابو بكر صديق را ديدم كه بسيار به چهره على بن ابى طالب نگاه مى‏كند. پس گفتم: اى پدر، همانا تو زياد به چهره على نگاه مى‏كنى. [علت چيست؟] گفت: دخترم از رسول خدا شنيدم كه مى‏فرمود: نگاه كردن به چهره على، عبادت است»([440])(دينوري، 1998، 8/214-230 ح3503؛طبراني، 1983، 10/76؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/142؛ راغب اصفهاني، بي تا، 2/477؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 2/183 و 5/58)([441])(جهت اطلاع بيشتر نك: موسوعة الامام علي، الريشهري، 1425، 8/143-146)

 

147-

كَانَ سُؤَالُ النَّبيِّ لمّا تَمَنَّی

 

حِينَ أَهْدُوهُ طَائِراً مَشْوِيَّا

148-

إذْ دَعَا اللهَ أَنْ يَسُوقَ أَحَبَّ الـ

 

ـخَلْقِ طُرّاً إِليهِ سَوْقاً وَ حَيَّا

 

ترجمه واژگان

المَشْوِيّ: مِن شَوَى اللَّحْمَ شَيًّا فاشْتَوَى و انْشَوَى، و هو الشِّواءُ، و ـ الماءَ: أسْخَنَه (بريان شده، سرخ شده)؛ طرّا: جميعاً (همه).

 

ترجمه ابيات

147- زمانيكه پرنده اي بريان شده به پيامبر (ص) هديه داده شد 148- آن حضرت (ص) از خداوند در خواست كرد كه محبوب ترين همه مردم نزد خودش را به سوي او بفرستد.

 

شرح و بررسي ابيات

ابيات147 تا 152 اشاره دارند به «حديث متواتر طائر مشويّ»، كه بصورت ضمني به فضايل علي (ع) از جمله محبوب ترين افراد نزد خداوند، برتري بر ساير صحابه، امامت حضرت، برتري بر تمام انبياء بجز حضرت رسول (ص) دلالت مي كند: «پيامبر فرمودند: بار خدايا! محبوب ترين خلق خود را به سوى من بفرست تا با من در اين پرنده هم غذا شود. أبُوبَكْرِ آمد، او را رد كرد، عمر آمد او را نيز رد كرد، على آمد، به او اجازه ورود داد»([442])

اين حديث متواتر از 34 طريق در كتاب ابن عساكر روايت شده است، كه با تحقيق شيخ محمَّد باقر محمودي، طرق روايت به 90 طريق افزايش يافته است. (بخاري، بي تا، ‌1/358 و 2/3؛ترمذي، 1983، 5/300؛نسايي، بي تا، 51؛ ابو يعلی، 1984، 7/105؛ابن عبد ربه، 1983، 5/354)([443])(جهت اطلاع بيشتر نك: عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، ج4، حديث الطير؛ نفحات الأزهار، علامه ميلاني، ج13 و 14، حديث الطير؛ حديث الطير، علامه ميلاني؛دایرة المعارف تشیع، مشایخ فریدنی،حدیث طیر، 6/176)

علماى اهل سنت در شرح و تبيين «حديث طير» رساله هاى متعددى نگاشته اند، از آن جمله: 1- محمَّد بن جرير طبرى (ف310ق)، كه ابن كثير سلفي نيز به اين امر اذعان دارد: «كتابي از ابن جرير طبري ديدم كه در آن احاديث غدير خم را گردآوري كرده بود كه دو جلد ضخيم بود. و نيز كتابي كه در آن اسناد حديث طير را گردآوري كرده بود»([444])(ابن كثير، 1988، 11/167) 2- أبُوبَكْرِ بن مردويه اصفهانى (ف410ق) 3- حافظ ابو نعيم اصفهانى (ف430ق) 4- ابو طاهر محمَّد بن احمد بن على بن حمدان خراسانى از اعلام قرن پنجم هجرى 5- شمس الدين ذهبى (ف748ق)، وي مي گويد: «براي حديث طير اسناد زيادي است كه من آن را در كتاب مستقلي جمع آوري كرده‌ام، مجموع آنها سبب مي‌شود كه حديث واقعيت داشته باشد»‌([445])(ذهبي، 1998، 3/164) (احاديثى در فضيلت امام على (ع)، ابوالفضل حافظيان به نقل از: مجلة تراثنا، شماره4، ربيع 1406، مقَالَه أهل البيت فى المكتبة العربية آيت الله سيد عبدالعزيز طباطبايى، 68ـ70)

 

 

149-

فَإذَا بِالوَصِيِّ قَدْ قَرَعَ البَا

 

بَ يُريدُ السَّلامَ رَبَانِيَّا

150-

فَثَنَاهُ عَنِ الدُّخُولِ مِرَاراً

 

أَنَسٌ حِينَ لمْ يَكُنْ خَزْرَجِيَّا

151-

وَدَّ خَيْراً لِقَومِهِ و أَبَی الرَّحـ

 

ـمَانُ إلّا إمامَنَا الطَالِبِيَّا

 

ترجمه واژگان

قَرَعَ البابَ: دقَّهُ (كوبيد)؛ ثنَیَ يثنِي ثَنْياً الشيءَ: كفَّه (منع كرد، بازداشت). انس بن مالك: صحابى‌ پيامبر (ص‌) كه از انصار و از طايفة خزرجى‌ بنى ‌نجّار مي باشد. انس‌ يكى‌ از صحابه اى‌ است‌ كه‌ احاديث‌ فراوانى‌ از پيامبر (ص‌) نقل‌ كرده‌ است‌، چندان كه‌ گفته‌اند در كثرت‌ نقل‌ حديث‌ پس‌ از ابوهريره‌ و عبدالله‌ بن‌ عمر، جاي‌ دارد، بطوريكه فقط مسلم و بخاری، دو تن از محدثان مشهور اهل سنت، بیش از دو هزار حدیث از او نقل کرده‌اند. بنابر روايتى‌ منقول‌ از حضرت‌ صادق ‌(ع‌)، انس‌ يكى‌ از سه نفري بود كه‌ بر پيامبر (ص‌) دروغ‌ مى‌بستند. (جهت اطلاع بيشتر نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي،عبد الامير سليم‌، انس بن مالك،ج10 ش4052؛ خويي، 1992، 149-151 و 185-187)

 

 

ترجمه ابيات

149- پس ناگهان جانشين رسول (ص) درب را كوبيد و درود خداوندي را خواستار بود. 150- انس بارها علي (ع) را از ورود منع كرد، چرا كه حضرت (ع) خزرجي نبود. 151- او خير را براي قوم خود دوست داشت، ولي خداوند رحمان ابا كرد از اين امر و امام طالبي ما را برگزيد.

 

152-

و رَمَی بِالبَيَاضِ مَنْ صَدَّ عَنهُ

 

وَ حَبَا الفَضْلَ سَيِّداً أَرِيحِيَّا

 

ترجمه واژگان

بَـيَاضُ الـجِلد: ما لا شَعرَ علـيه (بيماري پيسي)؛ الصَدّ: مِن صَدّه عن الأَمر يَصُدُّه صَدّاً منعه و صرفه عنه (منع كرد، دور كرد)؛ حَبَا الرجُلَ حَبْواً: أَعطاهُ (عطا كرد)؛ الأَرْيَحيّ: الواسع الخُلُق النشيط إلی المعروف (خوش خلق، نيكوكار).

 

ترجمه بيت

152- انس كه مانع ورود علي (ع) شد، به مرض پيسي مبتلا گرديد، و فضل را به سرور بخشنده اي داد.

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت اشاره دارد به جريان دشمني انس بن مالك با علي (ع) و كتمان حديث مشهور غدير توسط او كه به همين سبب، وي مورد نفرين حضرت واقع شد و به بيماري برص (پيسي) مبتلا گرديد: «انس بن مالك در صورت خود، به بيماري برص (پيسي) مبتلا شده بود. گروهي گفتند: علي از گروهي درباره اين سخن رسول خدا كه فرموده بود: «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه» سؤال كرد، امّا او كه در جمع حاضر بود [و شاهد بر اين سخن در غدير بود] گفت: من پير شده و سنّم بالا رفته [اين سخن را به ياد نمي‌آورم]. علي فرمود: اگر دروغ گفته باشي خداوند تو را به بيماري پيسي مبتلا كند كه با عمامه هم نتواني بپوشاني!»([446])(ابن قتيبة، 1981، 580؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/371؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 5/26 و 27؛ ابن ابي الحديد، 1404، 4/74 و 1967، 19/217؛ علامه اميني، 1977، 1/192 و 193) ابن ابي الحديد وي را از كساني بر مي شمارد كه براي رسيدن به دنيا مناقب و فضايل على (ع) را كتمان نموده و به ياري دشمنان آن حضرت پرداخت (ابن ابي الحديد، 1404، 4/74)

153-

كَانَ كَالعَالِمِ الّذِي أَدَّ مُوسَی

 

عِلمَهُ إذْ رَأَی البَيَانَ ضَوِيَّا

 

ترجمه واژگان

الضَوِيّ: الضَعِيف (ناتوان)

 

ترجمه بيت

153- علي (ع) مانند آن عالم [حضرت خضر (ع)] بود كه علمش را براي موسي (ع) به جا آورد، آن زمان كه بيان را ناتوان ديد.

 

شرح و بررسي بيت

در اين بيت، ميان علم حضرت علي و خضر نبي (ع) قرابت و تشبيه برقرار شده است. شاعر معتقد است كه مَثَل علم علي (ع) در برابر علم امت پيامبر (ص) مانند مَثَل علم موسي در برابر علم خضر عالم (ع) مي باشد. مضمون اين بيت، برگرفته از سخن ابن عَبَّاس است در جواب شخصي كه از او درباره جنگ حضرت (ع) با خوارج و به قول سوال كننده، جنگ با اهل لا اله الا الله و قرآن و حج و روزه، پرسيده بود. ابن عَبَّاس نيز به قياس علم موسي و خضر (ع) مي پردازد. (بيهقي، 1906، 1/30) (جهت اطلاع بيشتر نك: ابن طاوس، 1413، 600 و 601)

154-

كَانَ لِلمُؤمِنينَ حَقّاً‌ أَمِيراً

 

لَو أَطَاعُوا نَبِيَّنا الأُمِّيَّا

 

ترجمه واژگان

الأُمِّيُّ و الأُمَّانُ: مَن لا يَكْتُبُ، أو مَن على خِلْقَةِ الأُمَّةِ لم يَتَعَلَّمِ الكِتابَ، و هو باقٍ على جِبِلَّتِه (بي سواد، درس نخوانده)

 

ترجمه بيت

154- حقيقتا او (ع) امير مومنان بود، اگر آنان از پيامبر امّي (ص) ما اطاعت مي كردند.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به لقب اميرالمومنين بودن حضرت علي (ع) (رجوع شود به بيت133)

 

155-

قَتَلَ النَّاكِثَ المُجَازِفَ و القَا

 

سِطَ جَهْراً ‌و المَارِقَ الخَارِجِيَّا

 

ترجمه واژگان

الناكث: مِن النَّكْثُ: نَقْضُ ما تَعْقِدُه و تُصْلِـحُه من بَـيْعَةٍ و غيرها (عهد شكن، اهل جنگ جمل)؛ المُجازف: مِن جازَفَ بنفسه: خاطَرَ بها (بي پروا، حادثه جو)؛ القاسط: الجائر (ظالم، اهل شام و ياران معاويه و عمرو بن عاص)؛ المارق: مِن مَرَقَ السهم مِن الرمية أي خرج من الجانب الآخر و بابه دخل و منه سُميت الخوارج مَارِقَةً لقوله (ص): «يمرقون من الدِّين كما يمرق السهم من الرمية» و جمع المَارِقِ: مُرَّاقٌ (مرتد، اهل جنگ نهروان، خوارج)

 

ترجمه بيت

155- علي (ع) آشكارا با عهد شكنان بي پروا و ظالمان و خارج شدگان از دين جنگيد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره مي كند به نبرد حضرت علي (ع)با سه گروه مارقان و ناكثان و قاسطان (رجوع شود به بيت44)

 

156-

حَازَ إذْ قَاسَهُ إلی سُورَةِ التَّو

 

حِيدِ في فَضلِهِ الثَّنَاءَ العَلِيَّا

 

ترجمه واژگان

قاسَ الشيء يَقـيسُه قَـيْساً و قـياساً و اقْتاسه و قَـيَّسه: إِذا قدَّره علـى مثاله (مقايسه شد)؛العَلِيّ: الرفيع (بلند مرتبه)

 

ترجمه بيت

156- آنگاه كه علي (ع) در فضلش با سوره توحيد مقايسه شد، ثناي بالايي را بدست آورد.

 

*157-

و إِذَا ارْتَاشَ و البَتُولَ و نَجْلا

 

هُ مَعَ المُصطَفَی الكِسَا الحَضْرَمِيَّا

 

ترجمه واژگان

ارتاش: (با ملحفه پوشاند)؛ النَّـجْل: النَّسْل، و الوَلَد (نسل، فرزند)؛ الحضرميّ: النسبة إلـي حَضْرُمَوْتٍ (منسوب به حضرموت)

 

ترجمه بيت

157- و آن هنگام كه علي (ع) و فاطمه بتول (س) و دو فرزندش (ع) با محمَّد مصطفي (ص) كساي حضرمي را بر خود انداختند.

 

 

شرح و بررسي بيت

اين بيت اشاره دارد به «حديث معروف كساء» و همچنين «آيه تطهير»: «عايشه گويد: صبحگاهى پيامبر (ص) از منزل خارج شد، در حالى كه ردايى از پشم يا خز از موى سياه بر دوش او بود؛ پس حسن بن على (ع) آمد، پيامبر (ص) او را داخل رداء كرد، حسين (ع) آمد، او را هم زير رداء جاى داد، فاطمه (س) آمد، او را هم وارد كرد، بعد از آنها على (ع) آمد، پيامبر (ص) او را هم داخل كرد، سپس پيامبر (ص) اين آيه شريفه را تلاوت فرود: «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد»([447])(ابن ابي شيبه، 1989، 7/501 و 527؛ ابن حنبل، بي تا، 1/330 و 3/259و 285 و 4/107 و 6/292؛ مسلم، بي تا، 4/1883؛ بلاذري، 1974، 104؛ترمذي، 1983، 5/30 و 31 و 328 و 361؛ نسايي، بي تا، 49 و 63)([448])(جهت اطلاع بيشتر نك:حديث الكساء، محمَّد حياة انصاري؛ دایرة المعارف تشیع، مشایخ فریدنی، حدیث کساء 6/187 و اهل بيت 2/605-607؛آية التطهير، علامه ميلاني؛ آية التطهير في مصادر الفريقين، علامه عسكري؛ أهل البيت (ع) في آية التطهير، سيد جعفر مرتضى عاملي)

گروهی از دانشمندان شیعه نيز رساله های مستقلی درباره اسناد حدیث کساء و اثبات اعتبار آن تاليف كرده اند، که از جمله است: 1- «سند حدیث کساء»، آیت الله مرعشی نجفی، چاپ 1356 ق؛ 2- «آیة التطهیر فی الخمسة أهل الکساء»، محیی الدین موسوی غریفی، چاپ 1377 ق؛ 3- «حدیث الکساء عند أهل السنة»، علامه سید مرتضی عسکری، چاپ اول 1395 ق، و چاپ دوم با افزودن منابع شیعی، 1402 ق؛ 4- «سند حدیث شریف کساء»، علی اکبر مهدی ‏پور، چاپ 1410ق.

 

158-

و بِهِمْ بَاهَلَ النَّبيُّ فَحَازُوا

 

شَرَفاً يَترُكُ الرِّقَابَ حَنِيَّا

 

ترجمه واژگان

باهَلَ: (لعن كرد، در دعاء تلاش كرد)؛ الرِّقاب جِ الرَّقَبة: العُنُقُ (گردن)؛ الحَنيّ: المَلْويّ (خميده)

واژه مباهله مشتق از ماده «بَهَلَ» است. گفته مى‏شود «بَهَلَه‏اللهُ» يعنى «لَعَنَه‏اللهُ» (الطريحي، 1408، 1/258) و باهَلَ القومُ و تَبَاهَلُوا و ابتَهَلُوا أي تَلاعَنُوا، و المُباهَلَة أن يَجتَمِعَ القومُ إذا اختَلَفُوا في شَى‏ءٍ فَيَقُولُوا لَعْنَةُ اللهِ على الظالمِ منّا (ابن منظور، بي تا،3/375) ولى مباهله با ملاعنه اين تفاوت را دارد كه «لعن» عبارت است از دعاء به ضرر شخص كه از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا كسى كه اصرار و التماس در دعا و نفرين داشته باشد «مبتهل» است (العسكري، 1412،466)

 

 

 

ترجمه بيت

158- و پيامبر (ص) با ايشان (ع) مباهله كرد، پس شرافتي بدست آورد كه گردنها در مقابل آن خميده مي گردد.

 

شرح و بررسي بيت

اشاره دارد به «واقعه مشهور مباهله» كه از ۵۱طریق روایت شده، و آيه شريفه 61 آل عمران به آن دلالت مي كند: «وقتی این آیه نازل شد: «هرگاه بعد از علم و دانش که [درباره‏ مسیح] به تو رسیده [باز] کسانی به ستیز با تو برخیزند، به آنها بگو: بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را بخوانیم، آنگاه مباهله می‏کنیم و نفرین ایزد را بر دروغگویان قرار دهیم»؛ پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: بار الها، اینان اهل بیت من هستند»([449])(ابن حنبل، 1983، 2/578؛ابن حنبل، بي تا، 1/185؛ مسلم، بي تا، 4/1870؛ ترمذي، 1983، 4/293 و 294 و 5/302؛ طبري، 2000، 6/480-482؛بيهقي، 1906، 1/29)([450])

داستان مباهله در بيش از 100 منبع تفسير و تاريخ و سيره و حديث اهل سنت ذكر شده است، و بزرگترين سند فضيلت ‏براى اهل بيت پيامبر (ص) مي باشد، زيرا الفاظ و مفردات آيه، حاكى است كه همراهان پيامبر در چه درجه ‏اى ‏از فضيلت قرار داشتند، چرا كه خداوند در اين آيه، امام حسن و حسين (ع) را فرزندان پيامبر، و حضرت فاطمه (س) را يگانه‏ زن منتسب به خاندان او و حضرت على (ع) را به عنوان ‏«انفسنا» تعبير مى‏كند و آن شخصيت عظيم را به ‏منزله جان پيامبر مى‏داند. چه فضيلتى بالاتر از اين كه يك شخص از نظر معنويت و فضيلت ‏به پايه‏اى برسد كه خداوند بزرگ او را به‏ منزله جان و روح پيامبر بخواند؟

اين فضيلت به قدري واضح است كه فخر رازى، از بزرگترين دانشمندان اهل سنت و ملقب به «امام المشكّكين» به اين امر اذعان مي كند و مي گويد: «اين روايت كه رسول‏ خدا (ص) فاطمه (س) و على و حسنين (ع) را تحت كساء خود داخل كرد و آيه تطهير را خواند، روايتى است كه صحت آن در ميان اهل تفسير و حديث از امورى است كه مورد اتفاق مى‏باشد» (فخر رازي، 1981، 8/89) و آنگاه كه زمخشرى مفسر بزرگ اهل سنت بگويد: «در اين آيه، دليلى بر فضل و برترى اصحاب كساء هست كه هيچ دليلى قوي‏تر از آن يافت نشود» (زمخشري، بي تا، 1/397)، جاي تعجب است كه معدودى از دانشمندان اهل سنت تلاش كرده‏اند واقعه مباهله را كم رنگ كنند يا ابعادى از آن را بى ‏اهميت جلوه دهند و برخى با نقل رواياتى بى ‏اساس و غريب خواسته اند كه ديگران را نيز به همراهى رسول‏ خدا (ص) در اين واقعه مفتخر سازند و بدين سان اگر دليلى بر فضيلت اهل بيت (ع) يافت شده ديگران نيز شريك آن باشند. (جهت اطلاع بيشتر نك:مباهله، رضا اسفندياري، دانشنامه امام علي(ع)، قم، پژوهشكده فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380؛ 8/9-12 و 81-84؛ آية المباهلة، علامه ميلاني)

 

*159-

فَعَلَيهِمْ أَزْكَی و أَذْكَی صَلاةٍ

 

و سَلامٍ يَقْفُو الزَّكِيَّا الذَّكِيَّا

160-

فَعَلَيهِ السَّلامُ ما غَنَّتِ الطَّيـ

 

ــرُ و نَاحَتْ عَلَی الغُصُونِ بَكِيَّا

 

ترجمه واژگان

الذَكِيّ: مِسْكٌ ذَكِيٌّ و ذاكٍ و ذَكِيَّةٌ: ساطِعٌ رِيحُه، و الذَّكاءُ: سُرْعَةُ الفِطْنَةِ (خوشبو، تيزهوش)؛ الزكيّ: مِن زكي أصلٌ يدل على نَمَاءٍ و زيادة، و زَكَّى الرجل نفسَه إِذا وصفها و أَثنى علـيها (پاكيزه، نيكوكار)؛ غَنَّ: مِن الغُنَّة: صوت فـي الـخَيْشُوم (آواز خواند)؛نَاحَ علی الميّت: بكی عليه بصياح و عويل (شيون و ناله سر داد)



  گزارش تخلف  |  افزودن به فایل های من | mjavad25 | تاریخ ارسال : 11 /01 /1393

نظرات کاربران :

نظری توسط کاربران ثبت نشده است.
شما هم می توانید در مورد این فایل نظر دهید.
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این محصول در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این محصول دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.
کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً لاگین نمایید.