جهت استفاده بهتر از گوگل کروم استفاده نمایید.
به نام خدا
مقاله رابطه دین و روانشناسی
این مقاله با فرمت WORD و آماده پرینت میباشد
فهرست:
ارتباط روان درماني و دين
خود - روانشناسي
يونگ و روانشناسي دين،روانشناسي تحليلي (يونگ گرايي)
مشاوره ديني
تعليم و تربيت حوزوي و مشاوره کشيشي
همايش "نقش دين در بهداشت روان" آغاز بكار كرد
تعليم و تربيت کشيشي کلينيکي (ت ک ک)
روانشناسي رابطة بلا و ايمان در دين
مددکاري اجتماعي و رابطه روان شناسي و دين
ارتباط روان درماني و دين
دين در غرب به نحو تدافعي در قبال برداشت منفي روانکاوي فرويدي ، واکنش نشان داده و با ناديده گرفتن کل آن يا نفي فراگيري زودرس آن ، با آن مخالفت کرده است.
معلوم است که دين در قبال اين که صرفا توهمي انگاشته شود، ابا و امتناع داشته است ، زيرا اين برداشت ، واقعيت تجربه ديني را انکار مي کند. غالبا برداشت روان درمان گرانه از مواد و مطالب ديني روشي به کار برده است که به خاطر فرضياتش ، مطالعه عيني را ناممکن مي کرده است. خوشبختانه ، در رابطه بين روان درماني و دين ، تحولات مثبتي هم وجود داشته است ، به اين شرح که روان درماني شروع کرده است به تقدير از نقش روان شناختي و فرهنگي دين ، و دين شروع کرده است به اين که روان درماني را هر چه مناسب تر و به شيوه اي غيرتدافعي تر به کار برد. اين مقاله ، ويژگي هاي عمده رابطه متحول دين و روان درماني در غرب را بررسي مي کند.
فقط معدودي از روانکاوان بعد از فرويد بوده اند که به اندازه او به دين پرداخته اند. مدعيات فرويد در باب دين ، از حالت جنجال برانگيزي فروکش کرد و تا زماني که تحولات نظري چون و چرا کردن در آنها را لازم دانست ، به صورت وضع ثابت موجود در روانکاوي درآمد. نظريه روانکاوي به دو گروه وسيع و مرتبط با يکديگر تبديل شد که يکي از آنها گرايش هاي روان شناسي زيست شناختي فرويد و توجه او به توصيفات مکانيستي پويايي رواني را ادامه مي داد و ديگري دنباله گير مطالعه کل نگرانه حيات روحي تجربي فرد بود.
در گروه اول آنا فرويد (1982-1885م) و ديگران به تحولي در روانکاوي مددرساندند و اين تحول در جهت مطالعه نفس و مکانيسم هاي دفاعي آن بود. به اين ترتيب ، برداشت قديمي انطباق با «واقعيت» به هر قيمت ، شروع به تعديل کرد. در گروه دوم ، ملاني کلاين (1960-1882م) و ديگران مطالعه تحولات آغازين شخص را بر وفق آنچه بعدها روابط موردي ناميده شد ، آغاز کردند.
دو نظريه پرداز روانکاوي ديگر که بايد در بحث از روان درماني و دين ياد شوند ، عبارتند از اريک فروم (1980-1900م) و ويکتور فرانکل و اين نه از آن جهت است که آنان به شيوه اي اساسي ، به تکميل نظريه روانکاوي مدد رساندند و نه از آن جهت که درک و دريافت روانکاوانه را از توهم پيش بردند ، بلکه از ان روست که آنان دين را چنان که هست ، جدي تر گرفتند و از راه و روش تحولگرايانه يا فروکاهشي فرويد در دين پژوهي ، بريدند. فروم به عنوان نماينده اي از گروه اول نظريه پردازان روانکاوي که پيشتر ياد شد ، ارزش دين را از ديدگاه فرهنگي وسيعي ملاحظه مي کرد ، حال آن که فرانکل به عنوان نماينده اي از گروه دوم ، کارکرد روانشناختي دين را در ياري رساندن به تلاش فرد در جستجوي معني ، ارج مي نهاد.