شهید مطهری، در مقوله معرفتشناختی تاریخ، تاریخ را در اقسامسهگانه ذیل تعریف کرده است:
3 - فلسفه تاریخ.
ب. نظر سنجی و مشاوره
ج. میزان انعکاس دین در رسانهها
د. استدلال مفهومی ـ ذاتی
چكيده
مقاله در پيشرو، به يكي از دغدغههاي مهم انسانها پرداخته است كه همان آينده نگري و آگاهي از آينده و فراسوي بشر ميباشد. مسأله آينده نگري و دغدغه داشتن آن، در وجود همه انسانها در طول تاريخ و نيز در فرآيند پايان تاريخ بوده و خواهد بود. از آنجا كه انسان، بر اساس فطرت روحاني آفرينش شده است، خواستهها و پرسشهاي فطري او نيز خاستگاه روحاني دارد كه معرفتجويي، حقيقت طلبي و آينده نگري، از جمله آنها است. بر اين اساس، مقاله حاضر با سر فصلهايي كه در ذيل به گزارش آنها خواهيم پرداخت، در دستور تحقيق و پژوهش قرار گرفت.
نگارنده، ابتدا به ابعاد زمان كه متشكل از گذشته، حال و آينده است و مفاهيم آن پرداخته و سپس به خاستگاه آيندهنگري (فطري، عقلي ـ فلسفي و سياسي ـ اجتماعي)توجه كرده است. در فرآيند بحث، آينده نگري را به مثبت و منفي تقسيم نموده و آينده نگري مثبت را از منظر اديان ابراهيمي مورد كاوش قرار داده است. همچنين به ديدگاههاي انديشمندان و نخبگان علمي دربارة آينده نگري مثبت پرداخته و در آخر و برآيند بحث، به علت روي آوردن انسان به آينده نگري منفي نيز توجه شده است.
كليد واژهها:
آيندهنگري، پايان تاريخ، ابعاد زمان، خاستگاه آينده نگري، آينده نگري مثبت، آيندهنگري منفي، فطرت، فلسفه تاريخ، اسلام، يهوديت، مسيحيت، زرتشت، آينده نگري هم اكنوني.
مقدمه
از دغدغههاي مهم و اساسي كه به نوعي شامل همه انسانها در طول تاريخ بوده و خواهد بود، آيندهنگري و كسب آگاهي از كيفيت رخ داد فرجام تاريخ بشريت است. اهميت آيندهنگري و نيز اقبال عمومي مردم به آن، سبب شده است همه مكاتب ـ اعم از مكاتب الهي و مكاتب بشري ـ به نوعي به آن حساس بوده و دربارة آن، بحث كردهاند تا درصدد ترسيم آن براي باورمندان خود برآيند. به راستي براي مردم، اين مطلب پذيرفته نيست كه خود را پايبند به مكتبي بدانند كه از آينده و كيفيت رخداد آن، بيخبر باشد و ابراز بياطلاعي نمايند؛ از اين رو، آيندهنگري، ميان همه مكاتب مطر ح بوده و با همين رويكرد، مكاتب، آينده و فرجام تاريخ را بر اساس آموزههاي مكتب خود توجيه و تفسير ميكنند؛ اما تفاوت و تمايزي كه ميان مكاتب در مباحث آيندهنگري و كيفيت رخ داد آن است، سبب بروز ديدگاههاي گوناگون دربارة آيندهنگري شده است.
مكاتب الهي، از آن جا كه جهان را داراي خالق حكيم، دانا و توانا ميدانند و تدبير جهان را بر اساس اراده حق تعالي توجيه ميكنند، آينده و فرجام بشريت را روشن ارزيابي كرده و آينده جهان را از آن صالحان ميدانند. در مقابل، مكاتب الحادي با جهانبيني مادي، با دستمايه قرار دادن يك سري عوامل، نظير نژاد، مليت، فرهنگ و باورها، معمولاً آينده تاريخ را مثبت ارزيابي نكرده بلكه اضمحلال و نابودي را سرنوشت حتمي بشر ميدانند. در مقابل دو ديدگاه مثبت و منفي فوق، ديدگاه سومي مطرح است كه براي بشر، آينده و فراسويي كه در انتظار آن به سر برد، تصور نميكنند؛ بلكه آينده بشريت را در هم اكنون خلاصه كرده و پايان تاريخ را اعلان نمودهاند و به نوعي خوشبختي و «به زيستي» مطلوب بشر را در نظام ليبراليسم غربي كه به گمان آنها بهترين و كاملترين ايدئولوژي تجربه شدة بشر در طول تاريخ زندگي خود است، خلاصه ميكنند.
ميان اديان آسماني، دين اسلام، در جايگاه آخرين، كاملترين و جامع ترين دين آسماني، آينده بشريت را خوب و روشن ارزيابي كرده و آن را در قالب انديشه مهدويت به بشر و جوامع بشري معرفي كرده است ؛ آينده بشريت و حاكميت آن را از آنِِِ صالحان و مستضعفان دانسته و فراگيري عدالت، معنويات، مساوات و ... را از شاخصههاي مهم حكومت جهاني مصلح به شمار آورده است.
ابعاد زمان (گذشته، حال و آينده) و مفاهيم آن
تاريخ انسان، در ابعاد زمان داراي معنا و مفهوم است. مفاهيم زماني نيز به گذشته، حال و آينده تقسيم ميشوند؛ در نتيجه، تاريخ انسان نيز داراي ابعاد سه گانة زماني گذشته، حال و آينده ميباشد. گذشتة انسان، آن تحولاتي است كه در زمانهاي گذشته رخ داده و در تاريخ به ثبت رسيده است. آيندة انسان نيز زمانهايي است كه آبستن رخدادها و پديدههاي جديدي است كه بشر در انتظار فرا رسيدن آن به سر ميبرد و حالِ انسان، خط فرضي است كه بين دو زمانِ گذشته و آينده كشيده ميشود. تاريخِ انسان و غيرانسان، بدون زمان تحقق پيدا نميكنند؛ زيرا تغيير و تحول هر چيز با زمان[1] معنا پيدا ميكند. پس زمان، جزء جدايي ناپذير تاريخ است همچنين تنها انسان تاريخ ندارد؛ بلكه همه موجودات در اين عالم (كه هميشه در حال تغيير و تحول هستند) داراي تاريخند. به يك اعتبار، همه چيز در عالم تاريخ دارد؛ چون تاريخ، يعني سرگذشت. وقتي چيزي حالت متغيري داشته باشد و از حالي به حالي و از وضعي به وضعي تغيير وضع و تغيير حالت بدهد، اين، همان سرگذشت داشتن و تاريخ داشتن است؛ برخلاف اين كه اگر چيزي در وضع ثابتي باشد؛ يعني هيچ تغييري در آن رخ ندهد كه قهراً تاريخ هم ندارد.[2]