نمونه سوالات پیام نور
به فایل سون خوش آمدید

جهت استفاده بهتر از گوگل کروم استفاده نمایید.

منو كاربري
تبلیغات

سیلویکا

Image result for ‫سیویلیکا‬‎

نرم افزار آموزشی شهاب

فایل های بیشتر
آمار
تعداد دانلود فايل : 0 دانلود
امتیاز فایل : 25 امتیاز
بازدید : 384 مرتبه
گزارشات سايت

فايل هاي رايگان:
    1,657 فايل
فایل های غیر رایگان :
    5,442 فايل
فایل های ويژه:
    204 فايل
مجموع كاربران ويژه :
    0 كاربر
مجموع کاربران عادي :
    6,262 كاربر
adsads
موتزارت نابغه دنیای موسیقی
موتزارت نابغه دنیای موسیقی
تاریخ ارسال : 18 /11 /1393
دسته بندي: تاریخ,هنر
حجم فایل : 100.8 كيلوبايت
فرمت فايل هاي فشرده : word
تعداد صفحات : 75 صفحه
امتیاز : 25




قیمت : 2,500 تومان



توضیح :

موتزارت نابغه دنیای موسیقی

 

فهرست مطالب

                                                                                                                                       
خانواده و دوران کودکی 
بیماری و مرگ مادر موتزارت  
مقدمات ازدواج با کنستانس  
ملاقات موتزارت و کنستانس در سالزتورگ با پدر و خواهر موتزارت  
کنسرتوهای ویولون
مرگ لئوپولد موتزارت  
مناسبات هایدن و موتزارت  
ملاقات موتزارت و بتهوون  
پایان غم انگیز زندگی موتزارت  
شعر سنگ موتزارت
موسیقی شفا بخش موتزارت 
واژه ها و اصطلاحات  
منابع و ماخذ 

موتزارت، نابغه دنياي موسيقي
Wolfgang Amadeus Mozart
تولد: 27 ژانويه 1756 (سالزبورگ)
مرگ: 5 دسامبر 1791 (وين)
خانواده و دوران کودکي

 


يوهان کريزوستوم ولفگانگ آمادئوس موتزارت، روز 27 ژانوزه 1756 ميلادي در شهر سالزبورگ به دنيا آمد. پدر وي لئوپولد موتزارت (تولد 14 نوامبر 1719- مرگ 28 مِي 1787) نام داشت و مادر او آنا ماريا (تولد 25 دسامبر 1720- مرگ 3 ژوئيه 1778) بود. از هفت فرزند اين خانواده، فقط دو نفر باقي ماندند. يکي ولفگانگ آمادئوس که هفتمين و کوچک ترين فرزند و ديگري دختري به نام نانرل (تولد 30 ژوئيه 1751- مرگ 29 اکتبر 1829) که چهارمين فرزند خانواده بود.
هنگامي که موتزارت به دنيا آمد، شش سال از مرگ يوهان سباستين باخ، موسيقيدان نامدار، گذشته بود و پيش از آنکه چهار سالش تمام شود نيز، هندل رخت از جهان بربست. موسيقيدانان بزرگ معاصر باخ و هندل، همه درگذشته بودند و يا مانند رامو و اسکارلاتي کار مهمي انجام نمي دادند. گلوک، چهل و دومين سال عمر خود را مي گذرانيد و با کوشش فراوان از شيوه اپراهاي ايتاليايي تقليد مي نمود. هايدن نيز خط مشي خود را به خوب روشن نساخته بود و شهرتي هم اگر داشت به عنوان يک نوازنده ي پيانو بود.
دوره ي باروک داشت به پايان مي رسيد و سبک لطيف تر و خيال انگيزتري جاي آن را مي گرفت. سبک روکوکو در واقع همان شيوه ي باروک بود، با اين تفاوت که بايد با ديد ديگري به آن نگريست. در اين سبک تزئينات بيش از حد لزوم به کار رفته است و اين سبک تا چندين سال در معماري و هنرهاي تزييني، تأثيري ناچيز ولي قطعي داشت. البته همين تأثير کم، تحول عميقي در هنر به وجود آورده و در حالت و رنگ آميزي و راه و رسم هنرهاي ديگر نيز مؤثر بوده است.
دوره ي کودکي موتزارت همزمان با دوران شکوفايي عصر روکوکو بود.
پدر موتزارت که خود نيز آهنگساز، استاد موسيقي و ويولون نواز ماهري بود (او کتابي درباره ي «روش نوازندگي ويولون» نوشته است) خيلي زود به استعداد وافر فرزندانش پي برد و تعليم و تربيت آنان را شخصاً به عهده گرفت. اين آموزش منحصر به موسيقي نبود بلکه خواندن و نوشتن، رياضي، ادبيات، زبان شناسي و تعليمات اخلاقي را نيز در بر مي گرفت. پيشرفت ولفگانگ، با توجه به سنش، در موسيقي شگفت انگيز بود. او توانست نخستين اثر دوره ي کودکي خود را در 5 سالگي به پدر عرضه کند. موتزارت از 6 سالگي، سير و سفر خود را به کشورهاي اروپايي شروع کرد و پدر مهربان و جاه طلبش او را به عنوان يک کودک نابغه و خارق العاده (که واقعاً نيز چنين بود) به ديگران معرفي مي نمود و پادشاهان و فرمانروايان بزرگ از او استقبال شاياني مي کردند. موتزارت وقتي به چهارده سالگي رسيد، به تمام کاخ هاي بين لندن و ناپل، وارد شده و آنها را ديده بود. ذوق و استعداد و تسلط او در تصنيف آهنگ، وي را از عجايب زمان ساخته، آثارش آنقدر ماهرانه بود که عده اي در تصنيف آنها به دست ولفگانگ ترديد داشتند و پدرش را خالق آنها گمان مي بردند.
وقتي لئوپولد درس پيانو را با دختر هفت ساله ي خود آغاز کرد، ولفگانگ سه ساله بود. وي با شور و علاقه ي بسيار به دست هاي خواهر خود مي نگريست و به تعليمات پدر گوش فرا مي داد و بعد از پايان کار آنها، به زحمت از صندلي بالا مي رفت، پشت پيانو مي نشست و با دو انگشت کوچک خود، فاصله ي سوم (Tierce) را روي پيانو مي گرفت و از شنيدن اين صداي گوش نواز که ساده ترين آکورد موسيقي است، لذت مي برد.
در چهار سالگي، پدرش سعي کرد به او منوئه و قطعات ساده اي بياموزد. ولفگانگ يک منوئه را در نيم ساعت و قطعه اي بزرگ تر را در يک ساعت مي آموخت و چنانچه اشاره شد او در پنج سالگي شروع به تصنيف آهنگ کرد. اولين منوئه را چنان ماهرانه ساخته بود که توجه پدرش لئوپولد را جلب کرد. اين قطعه که در پايان تا حدي بچه گانه تمام مي شود، کاملاً با قواعد موسيقي مطابقت مي کرد و به اين جهت، با آنکه ولفگانگ هنوز به نت نويسي آشنا نبود، پدرش اين آهنگ را بدون آنکه چيزي به آن بيفزايد، يادداشت کرد. امروزه اين قطعه در موزه ي موتزارت در سالزبورگ نگهداري مي شود.
استعداد شايان ولفگانگ باعث شد که پدرش، براي معرفي او به شهرهاي ديگر سفر کند. بدين منظور او را در شش سالگي همراه خواهرش به مونيخ، وين، وورتمبرگ، فرانکفورت، آخن و بروکسل برد و در کنسرت هايي که براي آنها ترتيب مي داد، موتزارت کوچک ويولون و خواهرش، نانرل، پيانو مي نواختند.
در سال 1762 نيز عازم سفر شدند و براي اجراي برنامه ي کنسرتي در حضور فرمانرواي «باواريا» به شهر مونيخ عزيمت کردند. شور و شوق زايدالوصفي که در مورد اين کودک نابغه ابراز مي شد، جاه طلبي لئوپولد را افزون تر ساخت. چندي بعد در همان سال عازم وين شدند و در بين راه هرجا موقعيت مناسبي دست مي داد، به اجراي کنسرت مي پرداختند. همه جا قريحه ي سرشار اين دو کودک، به ويژه هنرمندي ولفگانگ، دوستان و علاقمندان بسياري براي آنها به همراه مي آورد. در وين با استقبال بي نظيري روبرو شدند، چون شهرت آنها قبل از خودشان به آن شهر رسيده بود. چند ساعتي از ورود آنان به شهر نگذشته بود که فرماني از دربار به ايشان رسيد تا قطعاتي در دربار بنوازند.
کاخ شون برون، در وين که در آن بيش از ديگر دربارهاي اروپا به موسيقي ابراز مي شد موجب پيشرفت نقشه هاي لئوپولد موتزارت گرديد. هر يک از افراد خانواده «مارياترزا» ملکه ي اتريش، يا آواز مي خواند و يا سازي مي نواخت و خود ملکه هم درباره ي خود گفته بود تنها موسيقيدان باذوقي است که مي توان يافت. در دربار همه، عاشق و ديوانه ي اين کودک خردسال شده بودند، بخصوص براي آنکه مدام از همه مي پرسيد «مرا دوست داري؟ به راستي مرا دوست داري؟» اين پرسش هاي کودکانه، علاقه ي درباريان را به او بيشتر مي ساخت و سبب مي شد که ولفگانگ خود را به دامن ملکه بيندازد، او را در آغوش گيرد و غرق بوسه سازد.
مارياترزا علاوه بر پول فراواني که به اين دو کودک تقديم کرد، دستور داد به هر کدام يک دست لباس درباري نيز هديه بدهند. ولفگانگ با پوشيدن آن لباس فاخر و گرانبهاي ارغواني رنگ زربفت گلابتون دار آماده شد که تابلويي از او نقاشي کنند.
ملاقات موتزارت و بتهوون
در سال 1787 هنگامي که موتزارت در وين به سر مي برد و با کمال شکيبايي و نگراني در انتظار دريافت نامه يا خبري از حال پدر بيمارش بود، روزي دوستش «وان سوتين» از او تقاضا کرد که به نوازندگي يک موسيقيدان پراستعداد جوان گوش کند.
موتزارت در آن روزها دل و دماغي نداشت و مي خواست که از قبول تقاضاي دوستش امتناع ورزد، ولي وان سوتين اصرار کرد و گفت: «من وضع شما را خوب مي فهمم ولي اين جوان از شهر بُن آلمان به اينجا آمده است تا از شما تعليم بگيرد. منظورم اين است که شايد شما در او استعدادي، درخور تعليم خود، پيدا کنيد. حالا مي توانم خواهش کنم همين امروز ساعتي از وقت خود را به وي اختصاص دهيد؟»
ولفگانگ پرسيد: «اگر قرار باشد من به او تعليم دهم، هزينه ي تعليم و اقامت وي را چه کسي تقبل خواهد کرد؟»
وان سوتين گفت «اگر شما به اين نتيجه برسيد که اين جوان داراي استعداد و مايه ي کافي است، من تمام هزينه را به عهده مي گيرم.»
سرانجام موتزارت موافقت کرد که بعد از ظهر آن روز ساعتي را به اين کار اختصاص دهد. بعد از ظهر آن روز، وان سوتين و جواني که مي خواست او را تحت حمايت خود قرار دهد، وارد منزل موتزارت شدند.
اين جوان شانزده ساله، لوديگ وان بتهوون بود و در نظر موتزارت حالتي آزاده و وارسته داشت: رنگ چهره اش تيره و در عين حال گلگون بود. چشماني کوچک ولي شفاف و درخشان داشت. اعضاي صورتش برجسته و نمايان بود و چنان مي نمود که از درون تخته سنگي تراشيده شده و بيرون آمده باشد. به لهجه ي سنگين مردم شمال آلمان حرف مي زد و از لطافت موسيقي، کمتر نشاني در آن به گوش مي رسيد. در آن لحظه که بتهوون در اتاق موسيقي مقابل ولفگانگ ايستاده بود، حالتي زمخت داشت و نوعي ناخشنودي در وجناتش ديده مي شد.
او به آنچه در اطرافش بود با بي اعتنايي مي نگريست، موتزارت نمي دانست آن حالت را بايد حمل بر خشونت و گستاخي و يا بيم و اضطراب نوجوان بکند...؟
بتهوون از ديدن موتزارت با آن جثه ي کوچک و ظريف شگفت زده شده بود. اين موسيقيدان برجسته و استاد نامدار، از او نيز کوتاه تر بود. بتهوون از آن هنگام که مطالعه ي آثار پيانوي موتزارت را شروع کرده بود مجذوب و فريفته ي اين آثار گشته و در دلش شوق و آرزوي ساختن آثاري همچون او پديد آمده بود. بيشتر آثاري را که از ديگر آهنگسازان مي خواند، در نظرش کم بها جلوه مي کرد ولي آثار موتزارت چنين نبود؛ او استاد برجسته اي بود شايسته ي آنکه بتواند در آهنگسازي از او تعليم بگيرد و از وي نکته هاي فراوان بياموزد.
ناگهان بتهوون دستش را جلو برد تا دست موتزارت را بفشارد. استاد در حالي که از آن حرکت غيرمنتظره ي نوجوان، شگفت زده شده بود، دست او را پذيرفت و لحظه اي بعد فشار دست بتهوون را احساس کرد.
بتهوون متوجه شد که دست موتزارت کوچک و ظريف است. پس جاي شگفتي نداشت که اين استاد به سبب نوازندگي آميخته با ظرافت و لطافتش، شهرت فراواني به دست آورده باشد. وي دستان خود در مقايسه با دست موتزارت، زمخت و زشت و عرق کرده مي ديد. از اين مقايسه به وضع خود بيشتر آگهي يافت. به طور يقين نوازندگي پرصلابت او شايد نمي توانست خوش آيند طبع اين مرد ظريف انديش قرار گيرد.
وان سوتين گفت «بتهوون جوان در نواختن بسياري از سازها مهارت و چيره دستي دارد. پيانو را خوب مي نوازد و بر ارگ و ويولون و ويولا نيز مسلّط است.»
موتزارت گفت: «پس اينک بهتر است اندکي از هنر نوازندگي خود را نشان دهد... بتهوون، آيا به سوناتي علاقه داري که بخواهي اجرا کني؟»
بتهوون جوان در پاسخ گفت: «اگر اجازه دهيد يکي از سونات هاي ساخته ي خودتان را بنوازم»
موتزارت گفت: «بسيار خوب، هرچه مي خواهي بنواز.»
چند لحظه که از نوازندگي لودويگ گذشت، موتزارت با دقّت به طرز نوازندي او توجه کرد. نوازندگي نوجوان فاقد ظرافت بود. هنگام نواختن تلاش مي کرد، عرق بر چهره اش مي نشست و انگشتانش با سنگيني چشمگيري به روي پيانو فرود مي آمد. به نظر موتزارت آن نوجوان شانزده ساله، از «هومل» که پسرکي 9 ساله بود، چيز بهتر و بيشتري نداشت.



  گزارش تخلف  |  افزودن به فایل های من | mjavad25 | تاریخ ارسال : 18 /11 /1393

نظرات کاربران :

نظری توسط کاربران ثبت نشده است.
شما هم می توانید در مورد این فایل نظر دهید.
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این محصول در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این محصول دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.
کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً لاگین نمایید.