توضیح :
( باستانشناسي و هنر اشكاني )
عناوین
تاريخ فرهنگ و تمدن سلوكي و اشكاني
جانشينان اسكندر
پادشاهي سلوكوس در آسيا (از سال 311 تا 302 ق.م)
آنتيوخوس
سلوكوس دوم
آنتيوخوس سوم (223 – 187 ق.م)
آنتيوخوس چهارم (175- 164 ق.م)
جامعة سلوكي
عوامل تضعيف سلوكيان
فرهنگ و هنر در عصر سلوكي
افسانهي خدايان
تاريخ فرهنگ و تمدن سلوكي و اشكاني
خشايارشا براي جبران شكستي كه در دشت ماراتن به لشگريان پدرش وارد شده بود، در سال 480 ق.م با سپاهگراني كه هرودت مورخ يوناني تعداد آنها را به گزاف 2641000 نفر و ساير مورخين 100000 نفر و برخي هم 35000 نفر نوشته اند، عازم يونان شد، و با سپاه ده هزار نفري اسپارت به فرماندهي لئونداس به جنگ پرداخت كه ظاهراً فاتح شد و مردم اسپارت شهر را تخليه كردند و خشايارشا هم آنجا را به آتش كشيد و در دنباله اقدام توسعه طلبانهاش معبد پارتنون را كه متعلق به آتنا دختر زئوس خداي خدايان بود آتش زد.
در بابل نيز چنين كرده بود و مجسمه مردوك خداي ملي بابليان را كه مورد ستايش و احترام مردم بابل و بعضي از مردم كشورهاي ديگر امپراطوري بودند از معبد بزرگ بعل خارج كرده بود. همه اين خودخواهيها به آشفتگي هر چه بيشتر اوضاع كمك ميكرد و در نتيجه آتش طغيان و شورشها را تندتر مي ساخت و بر شدت نارضايتيها ميافزود، چنان كه آتش كينه مردم آتن بر عليه ايران افروخته شد و پيوسته مترصد بودند كه در فرصتي مناسب از پارسيان انتقام گيرند. اگر چه در زمان خشايارشا به علت عدم وحدت در شهرهاي يوناني اين كار عملي نبود، ولي سرانجام در زمان داريوش سوم اهالي مقدونيه پرچمدار اين نهضت و انديشه در سرزمين يونان شدند.
مقدونيه سرزميني ثروتمند بود و اساس اقتصاد آن بر پايه كشاورزي خوب مقدونيه نهاده شده بود و همين امكانات طبيعي سبب شده بود ملت واحدي از كشاورز و گلهدار و شبان تحت اداره يك نفر پادشاه در آنجا تشكيل شود. در صورتيكه موقعيت جغرافيايي يونان بگونهايست كه مانع شده است از اينكه مقر يك ملت واحد باشد بلكه آن را مجموعه اي از دول كوچك ساخته بود كه براي امر معاش خود ناچار متوجه دريا بودند. وانگهي مرد مقدوني حق نداشت اگر آدمي نكشته با ديگر مردان روي يك ميز بنشيند مگر بدست خود لااقلگزاري كشته باشد. از طرفي اختلافات و كشمكشهايي پيوسته بين اين دول وجود داشت. چنانكه فيليپ پدر اسكندر در دوره جواني مدت سه سال، بطور گروگان در تب، كه آن زمان دولت نظامي مهم يونان بود بسر برد و بعد از اين اسارت بود كه موفق شد سپاهي بنام فلانژ تشكيل دهد در حاليكه آتن و تب با به قدرت رسيدن فيليپ سخت مخالف بودند اما در جنگهايي كه فيليپ با قبايل مختلف كرد با دولتهاي تب و آتن كه با هم متحد شده بودند وارد جنگ شد. فيلپت فاتح شد و بعد تسخير آتن و تب متوجه اسپارت گرديد و آنجا را نيز به تصرف خود درآورد و بعد از اين فتوحات بود كه فيليپ، خود را سردار كل يونان معرفي كرد و آنگاه براي انتقام گرفتن از ايران از مردم يونان و مقدوني درخواست كمك و ياري نمود كه ظاهراً جزو مردم اسپارت پذيرفته شده؛ چون نظام اجتماعي و حكومتي با آنكه تحت اختيار روسايي بود كه مالك زمينهاي وسيعي بودند و از نظر كشت و زرع درآمد سرشاري داشتند كه ميتوانستند شاه را در جنگ ياري دهند. قدرت ديني و قضايي و نظامي هم در دست شاه بود و فيليپ توانسته بود يا تشكيلات مجهز و با نيروي نظامي خود موجبات وحدت سرزمين هلاد (يونان قديم) را فراهم نمايد و با اجتماع ملت يونان در گرد تاج و تخت خود تحت عنوان منتقم يونانيان از پارسيان، توجه و حمايت اهالي آتن و تب را نيز كاملاً جلب كند.
پادشاهي سلوكوس در آسيا (از سال 311 تا 302 ق.م)
هنگامي كه دمتريوس پسر آنتيگون به امر پدر از بابل عازم مصر شد. سلوكوس يكي از سرداران اسكندر به فرماندهي سپاهيان برگزيده شد، و هنگاميكه دمتريوس بابل را ترك مي كرد و سلوكوس در ماه همدست آنتيگون يعني نيكاتور را شكست داده و به قتل رسانده بود. و يا پيروزي به بابل مراجعت كرد و تصميم به قدرت نمايي و تسخير ممالك شرقي ايران گرفت و متصرفات خود را از سيحون تا پنجاب در مشرق گسترش داد و مدت 9 سال قلمرو خود را به 72 حكومت تقسيم كرد.
عوامل تضعيف سلوكيان
عوامل تضعيف سلوكيان را ميتوان به صورت زير برشمرد:
جنگهاي پي در پي و مرسوم سلوكيان با مقدونيه، مصر و روميان و پارتيان و خود سرداران كه بيشتر به منظور جلوگيري از تجزيه طلبي ممالك صورت ميگرفت و شيوه نامعقول و مستبدانهاي كه سلوكيان براي مطيع نگه داشتن ساتراپها بكار ميبردند.
توطئههاي درباريان و مدعيان داخلي كه منجر به قتل آنان ميگرديد. اتكاء به قشونهاي خارجي كه با دادن رشوه به خدمت گرفته شده بودند و ماندن آنها ايجاد ناراحتي و ناامني براي سلوكيان ميكرد به طوري كه سلوكيان متوجه شدند كه وجود روميان براي آنان خطري بوجود آورده است و آنها ره دست خود شرق را تحويل روميان ميدهند. از طرفي قوم پارسي نژاد هم پيوسته مترصد فرصتي بودند كه از ضعف سلوكيان استفاده كند و قدرت را رد دست بگيريند. چنانكه در زمان آنتيوخوس اول شايع شد كه مملكت پارس طغيان نموده و مستقل گرديده است. ولي در زمان آنتيوخوس دوم در حدود 250 ق.م بعضي از ايالات پارت و گرگان از نفوذ سلوكيان خارج شد. زيرا وقتي كه سلوكوس دوم (246-226 ق.م) براي تثبيت حكومتش در شرق در تلاش بود در انطاكيه پايتخت او چنا اغتشاشي بر پا شد كه سلوكوس ناچار شد مهاجمان پارتي را رها كند و بسرعت به سوريه باز گردد و پارتيان از اين فرصت استفاده كردند و با نيروي عظيمشان اهداف قدرت طلبانه خود را تعقيب نمودند و شانس با آنها ياري كرد و با مرگ سلوكوس پارتها موفق شدند آسياي صغير را از حيطه سلوكيان خارج كنند و به تدريج سرحدات غربي را تا ساحل شط فرات گسترش دهند.....