توضیح :
عنوان
امام محمد باقر
فهرست مطالب
● حضرت امام محمد باقر ( ع ) 1
● شهادت امام باقر ( ع ) 6
● زنان و فرزندان 7
مهدویت در كلام امام محمد باقر(ع) 7
● تسلط کامل حضرت مهدی (عج) بر عالم : 7
● ایجاد اقتصادی سالم و مفید در جامعه بشری 7
● رشد عقلی و تکامل معرفتی بشریت : 8
امام محمد باقر (ع) و مبانی نظریه تشیع 9
● اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در دوره امام باقر(ع) 9
امام محمد باقر(ع)؛ بنیانگذار نهضت فکری و فرهنگی تشیع 13
● امام باقر مؤسس نهضت فرهنگی تشیع 13
● امام شکافنده علوم 14
● موقعیت علمی امام 14
● ویژگیهای اخلاقی امام 15
● عبادت امام 15
● تسلیم رضای خدا 16
● انجام اعمال صالح 16
ایمان و علم در نگاه امام محمد باقر (ع) 17
● جایگاه علمی امام محمد باقر(ع) 17
● زندگانی سیاسی امام محمد باقر(ع) 18
● اخلاق عملی امام محمد باقر(ع) 19
● امامت در نگاه امام محمد باقر(ع) 20
زندگانی حضرت امام محمد باقر ( ع )
● حضرت امام محمد باقر ( ع )
نام مبارك امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ،بدین جهت كه : دریای دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت . القاب دیگری مانند شاكر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذكر كردهاند كه هریك باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
كنیه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسین ( ع ) میرسید . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، علی بن الحسین ( ع ) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری در مدینه
اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سید
الشهداء كودكی بود كه به چهارمین بهار زندگیش نزدیك میشد .
دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال ۹۵ هجری كه سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال ۱۱۴ ه . یعنی مدت ۱۹ سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر كار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانیو دیگران مطرح است ، ترجمه كتابهای فلسفی و مجادلات كلامی در این دوره پیش میآید ، و عدهای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند . قاضیها و متكلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید میآیند و فقه و قضاء و عقاید و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید ، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را ، كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا ، افكار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی ( ع ) متوجه كرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمكاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف میكشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار میدادند . برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاكم جعل كرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند . اینها عواملی بود بسیار خطرناك كه باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند . بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفرصادق ( ع ) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقهبهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایهریزی نمودند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و میبایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداكار دست یازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس كنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مكتب تربیتی امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع ) متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساكین و نیازمندان تقسیم میكرد ، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو میپوشید . در كمال وقار و شكوه حركت میفرمود . از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش میپوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن میكنی ؟ پاسخ میداد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، كه محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افكار ، نمیتوانم تعظیم شعائر دین كنم . امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود . با همه اصحاب مصافحه میكرد و دیگران را نیز بدین كار تشویق میفرمود . در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه كردن كدورتهای درونی را از بین میبرد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد . امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی ، كمال مواظبت را داشت . میخواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده كند و مكارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید . در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت ، و با كارگران و كشاورزان بیل میزد و زمین را برای كشت آماده میساخت . آنچه از محصول كشاورزی - كه با عرق جبین و كد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود . بامداد كه برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت ، پس از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت او بهرهمند میگشتند . مدت بیست سال معاویه در شام و كارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر كردن عالمان خود فروخته - كوشش بسیار كردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهای بیسابقه آل ابوسفیان ، كه مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه كردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری ، كه تنها شایسته امام معصوم است ، سعی بلیغ كردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند " تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جایی رسید كه فرزند گرامی آن امام ، حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایهگذاری نمود ، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع ) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منكر و امام باقر ( ع ) با تشكیل حلقههای درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود .
رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را كه فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثی كه از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است . چنان كه در این حدیث آمده است : روزی جابر بن عبدالله انصاری كه در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد . صدای كودكی را شنید ، پرسید كیستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیك بیا ، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض كرد :
روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین كه یكی از اولاد من است ملاقات كنی . سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد . علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت . این جابر بن عبدالله انصاری همان كسی است كه در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهی عطیه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان با قوا و از مفسران بود ، در اربعین حسینی به كربلا آمد و غسل كرد ، و در حالی كه عطیه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد . باری ، امام باقر علیه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و كلمات قصار و اندرزهایی همراه است ، كه به ویژه در ۱۹ سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتی كه نقل شده است ، در هیچ مكتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبودهاند .
در زمان امیرالمؤمنین علی ( ع ) گوئیا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان كه باید - بر مردم روشن نبود ، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند ، و در كنار دریای بیكران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهای معدود قدر چونان گوهری را نمیدانستند . بیجهت نبود كه مولای متقیان بارها میفرمود : سلونی قبل از تفقدونی پیش از آنكه من را از دست بدهید از من بپرسید . و بارها میگفت : من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم . ولی كو آن گوهرشناسی كه قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدریج ، به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درك میكردند ، و مانند تشنه لبی كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، و به قول یكی از مورخان : " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشكر كشی متوجه فتح دروازههای علم و فرهنگ شدند " .
امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبود حماسه آفرینان -فراهم نبود ، از این رو ، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حكومت اموی را ، از این طریق مناسبتر میدید ، و چون حقوق اسلام هنوز یك دوره كامل و مفصل تدریس نشده بود ، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت . اما بدین خاطر كه نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حكومت بود ، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تكلیفی شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه دیگری نیز آن را دامن میزد : و آن راه ، تجلیل و تأیید برادر شورشیاش زید بن علی بن الحسین بود . روایاتی در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بینی خاص قرآن ، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوین مكتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید میكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محكم كن .
و نیز نقل شده است كه روزی زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد ، چون امام ( ع ) زید بن علی را دید ، این آیه را تلاوت كرد : " یا ایها الذین آمنوا كونوا قوامین بالقسط شهداء لله " . یعنی : " ای مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خدای را ". آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلك ، ای زید ، به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهای .
میدانیم كه زید برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأثیر تعلیمات ائمه ( ع ) برای اقامه عدل و دین قیام كرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملك اموی ، در سال ( ۱۲۰ یا ۱۲۲ ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار كردند و سپس سوزانیدند . و چنانكه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهای نینجامید و قیامهای دیگرینیز كه در این دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید ، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرك و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند ، كه زمینه را مساعد نمیدیدند ، ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حكومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار ، كه نوعی دیگر از مبارزه است ، دست زدند . چه در این دوره ، حكومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود ، از این رو بهترین فرصت برای نشر افكار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حكومت ، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شكل پایهریزی و تدوین اصول مكتب - كه امری بسیار ضروری بود - پیش آمد .
اما چنان كه اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا كه پای مصالح حكومتی پیش میآمد و احساس میكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت كه دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حكومت الله " است تعلیم میدهد ، تكان میخوردند و دست به ایذاء و آزار و شكنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... برای شناخت این امر ، به بیان این واقعه كه در تاریخ یاد شده است میپردازیم :
" در یكی از سالها كه هشام بن عبدالملك ، خلیفه اموی ، به حج میآید ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نیز به حج میرفتند . روزی در مكه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی میكند و در آن سخنرانی تأكید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینكه پیشوایان بر حق و خلیفههای خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینكه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود ، آن هم در مكه در موسم حج ، طنینی بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد. هشام در مكه جرأت نمیكند و به مصلحت خود نمیبیند كه متعرض آنان شود . اما چون به دمشق میرسد ، مأمور به مدینه میفرستد و از فرماندار مدینه میخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد ، و چنین میشود . حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید . هنگامی كه به مجلس او درآمدیم ، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشكر و سپاهیان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانهای ( جاهایی كه در آن نشانه برای تیراندازی میگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند ، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند . هنگامی كه وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم ، چون نزدیك رسیدیم ، به پدرم گفته : " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت : " من پیر شدهام .
اكنون این كار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم یاد كرد : " به حق خداوندی كه ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت ، تو را معاف نمیدارم " . آنگاه به یكی از بزرگان بنی امیه امر كرد كه تیر و كمان خود را به او ( یعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شركت كند . پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و یك تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آنكه نه تیر پیاپی افكند . هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت : " نیك تیر انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی . چرا میگفتی من بر این كار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازی را چه كسی به تو یاد داده است " . پدرم فرمود : " میدانی كه در میان اهل مدینه ، این فن شایع است . من در جوانی چندی تمرین این كار كردهام " . سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر ( ع) سخن میگوید . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینكه رهبر یك اجتماع اسلامی باید چگونه باشد ، سخن میگوید . اینها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بیش از پیش ناراحت میكند . بعضی نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند . و چون به او خبر میدهند كه زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند ، امام را رها میكند و به شتاب روانه مدینه مینماید . و پیكی سریع ، پیش از حركت امام از دمشق ، میفرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبلیغ كنند تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این وصف امام ( ع ) در این سفر ، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن كردن آنان غفلت نمیورزد .
جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است كه امام محمد باقر ( ع ) وصیت میكند به فرزندش امامجعفر صادق ( ع ) كه مقداری از مال او را وقف كند ، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منی محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان ( رمی جمرات ) و قربانی كردنبرای او محفل عزا اقامه كنند .
توجه به موضوع و تعیین مكان ، اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیر زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است كه اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن مكان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .